بي بي سي : پيش نماز مسجد دارآباد، اولين روحاني بود كه به همراه انقلابيون اسلحه به دست در بهمن سال ۵۷ پاي در كاخ نياوران گذاشت. دفتر شاه كه باز شد همه چيز دست نخورده مانده بود. خدمتگزاران وفادار شاه زمان را با اشيا حفظ كرده بودند و هنوز آخرين سيگار نيم سوخته شاه بر خاكستر نشسته بود.
شاه كمتر از يك ماه پيش براي هميشه دفتر كارش را ترك كرده بود. صبح ۲۶ ديماه شاه با آسانسور پايين آمد و در سرسراي كاخ نياوران ايستاد. بيرمقتر از هميشه و با بغضي كه ميتوانست به حرفي گريه شود. دستش را بالا برد و اشارهاي كرد، «بار خاص» بود به خدمتكارن كه به دست و پا بيفتند.
محمدرضا مرادي، خدمتكار شاه ميگويد، محمد گاليور - يكي از خدمتكاران آشپزخانه - با قد بلندش به پاي شاه افتاد و زار ميزد: «اعليحضرت جانم نميگذارم برويد.»
ديگران هم به شاه آويختند و شاه به گريه افتاد. كامبيز آتاباي، رئيس تشريفات دربار، جلو آمد و خدمتكاران را دور كرد كه فرح ديبا رسيد.
او ميگفت: «به سر اعلي حضرت برخواهيم گشت، شما همين جا بمانيد و همه چيز را حفظ كنيد.»
اولين كسي كه به اين جملهها اعتمادي نداشت خود فرح بود. از همان پاييز سال ۵۷ خدمه و كاركنان كاخ هر روز كمتر ميشدند، يا سيل انقلاب آنها را ميبرد و يا از كاخ لرزان نياوران زودتر از شاه فرار كرده بودند.
شاه و ثريا در ايتاليا كنفرانس خبري دادند و شادمانه از كودتا با عنوان قيام ملي ذكر خير كرده بودند.
اين بار اما آمرييكاييها هم مانده بودند كه با سيل بيوقفه و غيرمنتظره انقلاب ايران چه بايد كرد. كاخ سفيد با نظرات متضاد «زبيگنيو برژنسكي» مشاور امنيت ملي و «سايروس ونس» وزير خارجه به سرگيجهاي رسيده بود كه دست جيمي كارتر، رئيس جمهور را در هر تصميمي ميلرزاند.
سوليوان سفير آمريكا در آخرين ديدار به شاه گفت كه هر چه زودتر برود بهتر است.
۵۰ سال و يكسال
سرنوشت خاندانهاي سلطنتي پس از مشروطه گويا با تبعيد و فرار پيوند خورد. محمدعلي شاه قاجار كه آخرين سرباز استبداد قاجاريه به حساب ميآمد با سقوط پايتخت به سفارت روس گريخت و مشروطه طلبان با يك درجه تخفيف به سرحدادت ايران تبعيدش كردند.
احمدشاه دلي به پادشاهي نداشت و سردار سپه آنچنان هيبتي داشت كه شاه ناكام قاجار خود خواسته به اروپا رفت و قاجاريه منقرض شد. جنگ جهاني دوم، رضا شاه را به جايي فرستاد كه پيش از او كمتر ايراني رفته بود. آفريقاي جنوبي و جزيره موريس.
محمدرضا پهلوي آخرين و شايد شوربختترين شاه معاصر بود كه انقلاب تا آستانه كاخش رسيد و چارهاي جز فرار نداشت.
پاييز سال ۵۷ خورشيدي عملا تهران در دست انقلاب بود. تظاهراتهاي ميليوني تاسوعا و عاشوراي سال ۵۷ كه خود شاه از فراز و با هلي كوپتر نظارهاش كرد، روح پهلوي دوم را كه بعدها معلوم شد از بيماري لاعلاج سرطان رنج ميبرده، در هم كوبيد.
اين پاشيدگي رواني البته در جان شاه انقلاب زده كه مرداد سال ۵۹ درگذشت، به پايان نرسيد. خاندان پهلوي ميراث دار سرگيجههايي بودند كه از شب فرار ۲۶ دي ماه مانده بود، ليلا پهلوي ده سال پيش با خودكشي خود را رهانيد و عليرضا پهلوي يكماه پيش راه خواهر رفت و به خودكشي تن داد.
سلطنت پنجاه ساله پهلوي، يكساله بر باد رفت. شورش ديماه سال ۵۶ از ميان طبقاتي كه بوركراسي پهلوي تا لحظه سقوط، شناختي از زير و بمشان نداشت، برخاست و به انقلاب رسيد.
شاه يك ماه به فرار مانده و پس از اينكه دولت نظامي ازهاري و دولت دينگراي جعفر شريف امامي را عوض و بدل كرد در نطقي كه به اعترافات راديو تلويزيوني شبيه بود اعلام كرد كه صداي انقلاب مردم را شنيده است. با اين حال صداي شاه ديگر براي مردم شنيدني نبود. شاه، رفتني بود.
آزادي به جاي نان
بسياري از هوادارن سلطنت پهلوي كه حالا كهن سالاني هستند و به خاطره سر ميكنند، معتقدند كه شاه ايران بايد با شورش سال ۵۷ قاطعانه برخورد ميكرد و از هيچ گونه خونريري نميهراسيد.اين تحليل فرا تاريخي البته به هيچ روي در روزهاي تاريخي سال ۵۷ شدني نبود. ارتش شاهنشاهي كه تنها تكيهگاه سلطنت پهلوي به حساب ميآمد براي سركوب شورشهاي مردمي تربيت نشده بود و تنها به كار جنگي منظم ميآمد.
شاه حتي در دوران سلطنت بلند مدتش نتوانسته بود طبقه متوسط مدرني ايجاد كند تا اصلاحات اقتصادي و فرهنگي او را كه يكسره رو به سوي غرب داشت حفظ كند.
تظاهرات طرفداران قانون اساسي، كه در واپسين ساعات دولت بختيار و با انگيزه دفاع از نخست وزير در امجديه تهران برپا شد، آنچنان تنك و تهي بود كه در كنار ميليونها نفري كه خيابان شاهرضا تا ميدان شهياد را سياه ميكردند، به حسابي نميآمد.
اگرچه انقلاب ايران در سالي به وقوع پيوست كه بالاترين رقم تورم را در ميان سالهاي سلطنت پهلوي داشت اما آنچه ميليونها ايراني انقلابي شعار ميدادند، رنگ و بوي اقتصادي نداشت.
شعار نان، آزادي و برابري كه بيشتر از سوي نيروهاي چپ مسلح به ميان جمعيت انقلابي آمد به سرعت محو شد و جاي خود را به شعار «برقرار باد حكومت اسلامي» داد.
شاه خوب، شاه بد
آيت الله منتظري در خاطراتش از پاييز سال ۵۷ ميگويد. وقتي كه تيمسار علوي مقدم رئيس تازه ساواك به ديدارش رسيد و در آستانه سفر آيت الله منتظري به پاريس نكاتي را كه به رموز مملكت داري شبيه بود به آيت الله گوشزد كرد.تيمسار مقدم از منتظري خواسته بود از رهبر انقلاب بخواهد تا دستور دهد كارمندان اعتصابي شركت نفت، براي مصرف داخلي و سرماي زمستان مردم سوخت توليد كنند. رييس ساواك گفته بود كه در مضيقه بودن مردم، بدبيني به روحانيت را در پي دارد. مقدم اين را هم به قائم مقام رهبري سالهاي بعد گفت كه وقتي حكومت را به دست گرفتند از كمونيستها برحذر باشند.
آيت الله خميني با تعجب پيام مقدم را شنيد و شركت نفت هم براي مصرف داخلي نفت توليد كرد، اما مقدم چند ماه بعد در صف اولين اعداميهاي جمهوري اسلامي بود.
آنچنان كه برخي نوشتهاند شاه نميخواست با خونريزي سلطنت راحفظ كند، شايد اين گفته او باشد كه ميخواسته پادشاه برود و ديكتاتور نماند. بااين حال نميتوان كتمان كرد كه شاه بيش از هر كس بر وقوع انقلاب پاي ميفشرد. انقلاب سفيد، انقلاب شاه مردم، قيام ملت و شاه - نام مستعار كودتاي ۲۸ مرداد- همگي از تعابير انقلابي ابداع شاه بود.
يادداشت احمد رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات كه بسياري آن را نقطه پايان سلطنت ميدانند بر انقلابي بودن شاه تاكيد مي كرد.
اين ياداشت كه 17 ديماه 1356 به چاپ رسيد، شورش ۱۵ خرداد 42 را حاصل همدستي فئوداليته و رهبران مذهبي ارزيابي كرد كه ميخواستند مقابل انقلاب سفيد شاهنشاه بايستند، رشيدي مطلق مينويسد: «خوشبختانه انقلاب ايران پيروز شد. آخرين مقاومت مالكان بزرگ و عوامل تودهاي در هم شكسته شد و ۱۵ خرداد به عنوان خاطرهاي دردناك از دشمنان ملت ايران باقي خواهد ماند.»
با گذشت ۳۲ سال از سقوط شاه و تجربه جمهوري اسلامي، به نظر ميرسد طرز حكمراني پهلوي در ميان عدهاي از نسل جوان امروز ايران كه روزگار او را نديدهاند هوادارني دارد. هستند ميان سالان و انقلابيان ديروزيني كه محمدرضا پهلوي را آنچنان سياه به مانند بهمن سال ۵۷ نميبينند.
قضاوت درباره محمدرضا پهلوي پس از يك ربع قرن نوسان پيدا كرده، شاه خوب، شاه بد و شايد هر دو با هم.
شاه كمتر از يك ماه پيش براي هميشه دفتر كارش را ترك كرده بود. صبح ۲۶ ديماه شاه با آسانسور پايين آمد و در سرسراي كاخ نياوران ايستاد. بيرمقتر از هميشه و با بغضي كه ميتوانست به حرفي گريه شود. دستش را بالا برد و اشارهاي كرد، «بار خاص» بود به خدمتكارن كه به دست و پا بيفتند.
محمدرضا مرادي، خدمتكار شاه ميگويد، محمد گاليور - يكي از خدمتكاران آشپزخانه - با قد بلندش به پاي شاه افتاد و زار ميزد: «اعليحضرت جانم نميگذارم برويد.»
ديگران هم به شاه آويختند و شاه به گريه افتاد. كامبيز آتاباي، رئيس تشريفات دربار، جلو آمد و خدمتكاران را دور كرد كه فرح ديبا رسيد.
او ميگفت: «به سر اعلي حضرت برخواهيم گشت، شما همين جا بمانيد و همه چيز را حفظ كنيد.»
اولين كسي كه به اين جملهها اعتمادي نداشت خود فرح بود. از همان پاييز سال ۵۷ خدمه و كاركنان كاخ هر روز كمتر ميشدند، يا سيل انقلاب آنها را ميبرد و يا از كاخ لرزان نياوران زودتر از شاه فرار كرده بودند.
فرح ميدانست كه اين خروج مانند سال ۱۳۳۲ نيست و بازگشتي ندارد. شاه جوان سال كودتا، آن روزها همسر ديگري داشت: «ثريا اسفندياري» بختش بلند بود كه آمريكا و بريتانيا هم دست شدند و در ميانه آشوب حزب توده و پاشيدن اتحاد محمد مصدق و ابولقاسم كاشاني و دلسردي مردم بعد از سيام تير ماه، دوباره به تاج و تخت بازگشت.
اين بار اما آمرييكاييها هم مانده بودند كه با سيل بيوقفه و غيرمنتظره انقلاب ايران چه بايد كرد. كاخ سفيد با نظرات متضاد «زبيگنيو برژنسكي» مشاور امنيت ملي و «سايروس ونس» وزير خارجه به سرگيجهاي رسيده بود كه دست جيمي كارتر، رئيس جمهور را در هر تصميمي ميلرزاند.
سوليوان سفير آمريكا در آخرين ديدار به شاه گفت كه هر چه زودتر برود بهتر است.
۵۰ سال و يكسال
سرنوشت خاندانهاي سلطنتي پس از مشروطه گويا با تبعيد و فرار پيوند خورد. محمدعلي شاه قاجار كه آخرين سرباز استبداد قاجاريه به حساب ميآمد با سقوط پايتخت به سفارت روس گريخت و مشروطه طلبان با يك درجه تخفيف به سرحدادت ايران تبعيدش كردند.
احمدشاه دلي به پادشاهي نداشت و سردار سپه آنچنان هيبتي داشت كه شاه ناكام قاجار خود خواسته به اروپا رفت و قاجاريه منقرض شد. جنگ جهاني دوم، رضا شاه را به جايي فرستاد كه پيش از او كمتر ايراني رفته بود. آفريقاي جنوبي و جزيره موريس.
آنچنان كه برخي نوشتهاند شاه نميخواست با خونريزي سلطنت راحفظ كند، شايد اين گفته او باشد كه ميخواسته پادشاه برود و ديكتاتور نماند. بااين حال نميتوان كتمان كرد كه شاه بيش از هر كس بر وقوع انقلاب پاي ميفشرد
پاييز سال ۵۷ خورشيدي عملا تهران در دست انقلاب بود. تظاهراتهاي ميليوني تاسوعا و عاشوراي سال ۵۷ كه خود شاه از فراز و با هلي كوپتر نظارهاش كرد، روح پهلوي دوم را كه بعدها معلوم شد از بيماري لاعلاج سرطان رنج ميبرده، در هم كوبيد.
اين پاشيدگي رواني البته در جان شاه انقلاب زده كه مرداد سال ۵۹ درگذشت، به پايان نرسيد. خاندان پهلوي ميراث دار سرگيجههايي بودند كه از شب فرار ۲۶ دي ماه مانده بود، ليلا پهلوي ده سال پيش با خودكشي خود را رهانيد و عليرضا پهلوي يكماه پيش راه خواهر رفت و به خودكشي تن داد.
سلطنت پنجاه ساله پهلوي، يكساله بر باد رفت. شورش ديماه سال ۵۶ از ميان طبقاتي كه بوركراسي پهلوي تا لحظه سقوط، شناختي از زير و بمشان نداشت، برخاست و به انقلاب رسيد.
شاه يك ماه به فرار مانده و پس از اينكه دولت نظامي ازهاري و دولت دينگراي جعفر شريف امامي را عوض و بدل كرد در نطقي كه به اعترافات راديو تلويزيوني شبيه بود اعلام كرد كه صداي انقلاب مردم را شنيده است. با اين حال صداي شاه ديگر براي مردم شنيدني نبود. شاه، رفتني بود.
آزادي به جاي نان
پرواز چند باره فانتومها بر آسمان تهران انقلابي بهمن سال ۵۷ هم چندان رعبي به دلها نينداخت. پيش از اين قدرت نماييها بدنه ارتش به انقلاب پيوسته بود.
تظاهرات طرفداران قانون اساسي، كه در واپسين ساعات دولت بختيار و با انگيزه دفاع از نخست وزير در امجديه تهران برپا شد، آنچنان تنك و تهي بود كه در كنار ميليونها نفري كه خيابان شاهرضا تا ميدان شهياد را سياه ميكردند، به حسابي نميآمد.
اگرچه انقلاب ايران در سالي به وقوع پيوست كه بالاترين رقم تورم را در ميان سالهاي سلطنت پهلوي داشت اما آنچه ميليونها ايراني انقلابي شعار ميدادند، رنگ و بوي اقتصادي نداشت.
شعار نان، آزادي و برابري كه بيشتر از سوي نيروهاي چپ مسلح به ميان جمعيت انقلابي آمد به سرعت محو شد و جاي خود را به شعار «برقرار باد حكومت اسلامي» داد.
شاه خوب، شاه بد
آيت الله خميني با تعجب پيام مقدم را شنيد و شركت نفت هم براي مصرف داخلي نفت توليد كرد، اما مقدم چند ماه بعد در صف اولين اعداميهاي جمهوري اسلامي بود.
آنچنان كه برخي نوشتهاند شاه نميخواست با خونريزي سلطنت راحفظ كند، شايد اين گفته او باشد كه ميخواسته پادشاه برود و ديكتاتور نماند. بااين حال نميتوان كتمان كرد كه شاه بيش از هر كس بر وقوع انقلاب پاي ميفشرد. انقلاب سفيد، انقلاب شاه مردم، قيام ملت و شاه - نام مستعار كودتاي ۲۸ مرداد- همگي از تعابير انقلابي ابداع شاه بود.
يادداشت احمد رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات كه بسياري آن را نقطه پايان سلطنت ميدانند بر انقلابي بودن شاه تاكيد مي كرد.
اين ياداشت كه 17 ديماه 1356 به چاپ رسيد، شورش ۱۵ خرداد 42 را حاصل همدستي فئوداليته و رهبران مذهبي ارزيابي كرد كه ميخواستند مقابل انقلاب سفيد شاهنشاه بايستند، رشيدي مطلق مينويسد: «خوشبختانه انقلاب ايران پيروز شد. آخرين مقاومت مالكان بزرگ و عوامل تودهاي در هم شكسته شد و ۱۵ خرداد به عنوان خاطرهاي دردناك از دشمنان ملت ايران باقي خواهد ماند.»
با گذشت ۳۲ سال از سقوط شاه و تجربه جمهوري اسلامي، به نظر ميرسد طرز حكمراني پهلوي در ميان عدهاي از نسل جوان امروز ايران كه روزگار او را نديدهاند هوادارني دارد. هستند ميان سالان و انقلابيان ديروزيني كه محمدرضا پهلوي را آنچنان سياه به مانند بهمن سال ۵۷ نميبينند.
قضاوت درباره محمدرضا پهلوي پس از يك ربع قرن نوسان پيدا كرده، شاه خوب، شاه بد و شايد هر دو با هم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر