۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

گول شعارها را نخوریم چرا که..

در جامعه تحت ستم جمهوری اسلامی ایران گول واژه‌ها را نباید خورد.کلمات و شعار‌ها ما را فریب میدهند.وقتی‌ اولین حرف الفبا کلاه سرش میرود فاتحه بقیه حروف و شعار‌ها را باید خواند...

۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

باز هم لایک بزنیم و فقط تأسف بخوریم.این شده نهایت کار ما ایرانیها







با تفنگ آبپاش و لایک زدن شعارهای رادیکال در فیسبوک و بالاترین نمیشه به آزادی رسید

با تفنگ  آبپاش و لایک زدن شعارهای رادیکال در فیسبوک و بالاترین نمیشه به آزادی رسید.

اگر جوانان لیبی‌ و سوری و مصری فرداها کشورشان را به ما بعنوان یک کشور آزاد و دمکرات اعلام کردند حق نداریم تاریخ ۲۵۰۰ ساله و تمدن و کورش را به رخ آنها بکشانیم.اگر سؤال کردند شما برای سرزمین کورش و داریوش و ایران زمین چه کردید واقعا چه جوابی‌ جز شرم و خجالت در سیما داریم؟ خاک عالم بر سر من اگر فردا فرزندان جنتی و مجتبی خامنه‌ای آقای بعدی من و خانواده‌ام باشند.

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

جدا" این پول ها كجاست؟

اول این خبر رو که مربوط به سپاه هست ببینید

تولید سالانه 217 میلیارد دلار نفت و گاز در ایران/ جزئیات دارایی شرکت ملی نفت

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1349850


خوب ! خبر را كه دیدید. خیلی شفاف اعلام شده ایران سالانه 217 میلیارد دلار از فروش نفت و گاز (معادن ، پتروشیمی ، مالیات و ... رو حساب نكردیم) پول می گیرد

217 میلیارد دلار =238700 هزار میلیارد تومان ....  یعنی
روزانه حدودا 650 میلیارد تومان (دلار به قیمت 1100 تومان)

یعنی
با درآمد یك روز نفت و گاز كشور می توان بدون وام و منت كل مسكن مهر یعنی 31000 واحد 75 متری را از ابتدا با قیمت هر متر مربع 300000 تومان ساخت و تمام كرد و به رایگان به مردم داد!

یعنی
با در آمد پنج روز ( صبح شنبه تا پایان چهار شنبه ) می توان یارانه نقدی كل كسانی كه ثبت نام كرده اند یعنی 72 میلیون و پانصد هزار نفر را واریز كرد
یعنی اینكه با درآمد یك روز و نیم كشور می توان ورزشگاهی ساخت كه لیاقت برگزاری المپیك لندن را داشته باشد

یعنی
با در آمد یك روز می توان دو نیروگاه 450 تا 500 مگا واتی ساخت یعنی برابر بانیروگاه اتمی بوشهر كه قرار است 1100 مگا وات نیرو تولید كند
یعنی با در آمد یك هفته مملكت می توان 104 هواپیمای ایرباس A320 نو خرید
با در آمد بیست روز كشور می توان 743150 تویوتا كرولا 2011 خرید و هرچی ماشین داغونه از سطح كشور جمع كرد وسرانه مصرف بنزین رو به 5-6 لیتر در 100 كیلومتر رسوند

پس
با حدود یكماه درآمد نفت و گاز میتوان نصف مشكلات سی ساله مملكت رو حل كرد... ببین با 12 ماه چه كارهایی میشه كرد!
جدا" این پول ها كجاست؟


۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

پای حرف دل دختر امروزی

مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد ، دستش را در جیبش می کند و در می آورد ، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود .. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند ….
(* تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم !!!!...)
مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم نیست احتمالا فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد….
(* تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم !!!!...)
اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست ، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد .. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا میکنم … اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد …..
(* تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم !!!!...)
پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند ، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد … کسی که باید جایش عوض کند ، بایستد ، جا خالی بدهد ، راه بدهد و … من هستم …
(* تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم !!!!...)
راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند … سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم .. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است ..خودم را به نشنیدن می زنم … موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود … چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند … البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم ….
(* تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم !!!!...)
راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد… راه می دهم … نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است … “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها “…. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود … تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم …و مدام باید مواظب ماشین هایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم …موقع رسیدن خسته هستم .. اعصابم به کلی به هم ریخته است
(* تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن !!!!...)