۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

یک مقایسه ساده:

اسکورت رییس دولت ابرقدرت آمریکا
و اسکورت رییس دولت «ابرقدرت» جمهوری اسلامی

رضا پهلوی سخنرانی در دانشگاه جرج واشنگتن 13 آوریل 20

رضا پهلوی 
سخنرانی در دانشگاه جرج واشنگتن 13 آوریل 2010
 
من طرفدار یک دمکراسی سکولار برای ایران هستم

دکترمیلر از معرفی محبت آمیز شما متشکرم،
خانمها و آقایان عصرتان به خیر،
امشب بسیار خوشحالم که در دانشگاه جرج واشنگتن با شما هستم.
چنانچه آگاهید من ارتباط خاصی با این دانشگاه دارم، همسر من تحصیلات دورۀ لیسانس و همچنین دورۀ دکترای حقوق را در این دانشگاه گذراند. به خاطر دارم که شبهای بی شماری را با بی خوابی در پی تکمیل نیازهای درسی یا آمادگی برای امتحاناتش می گذرانــد بنابر این می تـوان گفت که من نیز ماننـد شما یا لا اقل ماننـد همسرانتان این دوران را گذرانده ام.
حقیقتاً یکی از علائق من در چارچوب وظائفم این است که با رهبران آینده داد و ستد داشته باشم و امشب مایلم که نه تنها حقایقی را بازگو کرده بلکه احساسات هموطنانم را نیز با شما در میان بگذارم.
کشور من دوران بسیار نگران کننده ای را می گذراند. همچنان که بسیاری از شما در ماههای اخیر شاهد تصاویر متعددی که بر روی فیس بوک – یوتیوب و سایر رسانه ها منعکس می شده، بوده اید، این تصاویر مرارت مردم ایران را در کنار بی رحمی رژیم ملایان به روشنی ترسیم کردند.
آن عده از ما که تمام زندگی مان را در پی احقاق مردم سالاری و حقوق بشر در ایران صرف کرده ایم مایل بودیم که چنین روزهایی و عواقب دردناک آن پیش نمی آمد. آنچه پیرامون انتخابات تقلبی سال ۲۰۰۹ اتفاق افتاد مردم ایران را به نقطۀ عطفی کشاند که بازگشت از آن ممکن نیست و نتیجتاً رژیم نیز به تظاهر در راستای دین و ایمان، غرور ملی و انسانیت پایان داد.
تابستان گذشته مردم ایران به دستاوردهائی که در تاریخ سی و یک ساله جمهوری اسلامی بی سابقه بوده است نائل آمدند. برای اولین بار مردم ایران قادر شدند تظاهراتی را با ابعاد گسترده و بر ضد تمامیت گرائی وسلطۀ طلبی مذهبی ترتیب داده و هماهنگ کنند. این تظاهرات و اعتراضات تا به امروز ادامه دارند و از مقطع انتخابات ماه ژوئن عبور کرده و در واقع صلاحیت رژیم و رهبر آن خامنه ای را زیر سئوال برده اند.
شهامت و ارادۀ این قهرمانان بی نشان در مقابل ظلم، بی عدالتی و شقاوت رژیم تحسین مردم جهان را برانگیخت و شالودۀ آنچه اولین انقلاب سدۀ بیست و یکم یا انقلاب تویتر یا انقلاب سبز نام گرفت ریخته شد.
ملموس ترین نتیجۀ حرکت سبز این است که امروز جهان از یک سو به درک بهتری از ماهیت واقعی این رژیم دست یافته و از طرفی نیز به واقعیت آرمان ها و خواست های مردم ایران پی برده است. پرده از چهرۀ رژیم برگرفته شده. نهایتاً من اطمینان دارم که کشور من از این ظلمت رهائی خواهد یافت. ایرانیان بر اینان چیره خواهند شد و این رژیم به دست مردمانش سقوط خواهد کرد. چنانچه مایل باشید که از گفته های من فقط یک نکته را بخاطر بسپارید، اجازه دهید آن این باشد که تلاش مردم ایران برای دستیابی به مردم سالاری و حقوق بشر و همچنین احیای شأن و احترامشان ادامه دارد هر چند در زمرۀ خبرهای ارائه شده در این کشور قرار نگیرد. این تلاش به همت جوانانی که نگاهشان به جای گذشته معطوف به آینده است به ثمر خواهد رسید.
اجازه بدهید قدمی به عقب برداریم تا ببینیم چه عواملی ما را در این مقطع تاریخی قرار داده اند. البته ما نباید میدان دیدمان را صرفاً به انتخابات سال گذشته و عواقبش محدود کنیم. چنین کاری سی سال مقاومت را دست کم خواهد گرفت و به ورطۀ فراموشی خواهد کشاند. آنچه امروز در ایران اتفاق می افتد سالهاست که در حال بنا و شکل گیریست. کما اینکه وقایع تابستان گذشته نمایانگر لحظۀ مشخص شدن روندها و انسجام هموطنانم از هر گذر و از هر باور سیاسی در مقابل رژیم بود. این گذر راه سهل و آسانی نبوده. به عنوان فردی که خود را شاگرد حرکات به دور از خشونت و نافرمانی مدنی تلقی می کند می توانم تأئید کنم که تلاش در مقابل رژیم های خشن و سرکوبگر هیچگاه ساده و بی خطر نیست.
طی سالها مهم ترین مانعی که بر سر راه هموطنانم قرارداشته، نبود سازماندهی گسترده و امکان ایجاد هماهنگی در زمینه تلاش هایشان است. محدودیت های شدیدی در زمینه ارتباطات واطلاع رسانی، گردهمائی و سخنرانی که بر آنها اعمال می شود باعث شده که قشرهای مختلف جامعه امکان اینکه گردهم آمده و اعتراضات علیه رژیم را به گوش هم برسانند نداشته باشند. از نقطه نظر تاریخی مخالفت با رژیم ملایان به ابراز ناخرسندی های پراکنده محدود می شده. برای مثال در جائی دانشجویان و در جایی دیگر کارگران یا زمانی زنان یا معلمان معترض بودند. در گذشته تمامی ابراز مخالفت ها در اسرع وقت و با شقاوت نیروی امنیتی رژیم در هم شکسته شده اند. نتیجتاً و بر خلاف تذکرات برخی از ما کمتر کسی در سراسر جهان از اینکه در این سه دهه چه پدیده ای در حال شکل گیری و تبلور است مطلع شده است.
هرچند که رژیم ممکن است دچار اشتباه محاسبه و یا پریشان خاطری از بابت نزاع های درونی شده باشد ولی هموطنانم به یک واقعیت ملی روشنگرانه دست یافته و درلوای آن قابلیت سازماندهی یک قیام گسترده را پیدا کرده اند. برای اولین بار در این سی سال این مردم توانستند پنجه ای را که رژیم بر گلوگاه ارتباطشان با خارج می فشرد در هم بشکنند. برای اولین بار مردم دارای صدا، هویت و حرکتی که هادی آن خودشانند شدند. برای اولین بار پس از سی سال جهانیان چهره واقعی ایرانیان را شناختند. دانستند آنان که هستند و چه می طلبند، آزادی! بالاخره برای اولین بار در عرض سی سال جهان این چهره واقعی را نیز دید: وقاحت، شقاوت، سلطه گرائی، اشاعۀ افراط گرائی و اقامه قدرت از طریق مشت آهنین.
در داخل ایران مردم از هر موقعیتی برای لطمه زدن به وضع حکومتی رژیم استفاده می کنند. ایرانیان خارج از کشور که در میانشان هستند کسانی که حتی وطنشان را ندیده اند در تلاشند تا در زمینۀ وقایع داخل آگاهی رسانی کنند. آنان در چندین قاره به برگذاری تظاهرات پرداختند. در همین منطقه و در مراکز تجاری داخلی نیز تظاهراتی برگذار کردند که در آن میان با تکیه بر اتحادشان با هم میهنان داخل کشور و استفاده از دستبندهای سبز به جمع آوری امضاء پرداختند و در ضمن به مکاتبه با قانون گذاران و هیئت تحریریۀ رسانه ها نیز ادامه می دهند. بسیار باعث خرسندی من است که می بینم چگونه وقایع دردناک داخل ایران هموطنانم را این گونه برانگیخته. تنها راه نجات عموم ما از این کابوس مردم سالاری و تعهد بی چون و چرا به حقوق بشر برای فرد فرد ایرانیان میباشد. اتحاد ما این رهائی را تسریع خواهد کرد.
فراتر از این به همت عدۀ بی شماری قهرمان بی نام و نشان خبرهائی که از داخل به دست رسیده در تارنماهای بی شماری انعکاس یافته و بریده های تصویری آن در رسانه های عمدۀ جهان قابل رویت می باشد. ما بسیار تحت تاثیر شرکت تویتر و تصمیم به تعویق انداختن بسته شدن سرویس شان به صِرف کمک به تظاهر کنندگان ایران قرار گرفتیم و از این بابت از آنان سپاسگزاریم. این حرکت تویتر را می توان با رفتار شرکتهای نوکیا و زیمنس که فناوری های مقابله با مردم همچون کنترل و جاسوسی اینترنتی را به رژیم فروخته اند قیاس کرد.
یکی دیگر از نتایج اتفاقات تابستان ۲۰۰۹ این بوده که جهانیان به مسئلۀ حقوق بشر در ایران و یا نبود آن توجه دقیق تری مبذول می دارند. جامعۀ بین المللی مستمراً تحولات ایران را بیش از هر زمان دیگر تحت نظر گرفته. در هفته های اخیر تعداد زیادی از ارگانهای دولتی و غیر دولتی در ارتباط با بحران حقوق بشر در ایران بیانیه هائی صادر کرده اند. وزارت خارجه آمریکا در گزارش سالانه ای که در زمینۀ حقوق بشر تهیه کرده عنوان می کند که هر چند فشار بین المللی بر حکومت ملایان افزوده شده وضعیت حقوق بشر از زمان انتخابات اعتراض برانگیز تابستان سال گذشته تا کنون وخیم تر شده است.
ضمناً وزارت خارجه نگرانی خود را از تحت فشار بودن اقلیت های مذهبی نیز ابراز کرده است. در ماه فوریه در جلسۀ شورای حقوق بشر سازمان ملل در نشستی در زمینۀ بازنگری، جمهوری اسلامی متعهد شد که قوانین بین المللی را رعایت کند ولیکن پس از گذشت زمانی کوتاه توصیۀ سازمان ملل در مورد کنار گذاری تبعیض نسبت به بهائیان ایرانی را رد کرد.
ده ها باورمند به ادیان اقلیتی از جمله بهائیان، مسیحیان و کلیمیان تحت اتهامات واهی در زندانها بسر میبرند. در دادگاههای رژیم که متهمین از داشتن ابتدائی ترین حقوق همچون داشتن وکیل مدافع محرومند دولت مشخصاً به تعهدات خود در برابر موازین بین المللی حقوق مدنی و سیاسی پشت کرده است. فراتر از آن سازمان عفو بین المللی موارد دیگری را که طی آن دانشگاهیان، پزشکان، روزنامه نگاران، هنرمندان و رهبران اتحادیه ها حقوق اولیه خود را از دست داده اند و زندانی شده اند را به ثبت رسانده و جالب تر از آن ماه گذشته سازمان خبرنگاران برون مرز اعلام کرد که یک سوم خبرنگاران زندانی شده جهان در زندانهای ایران بسر میبرند.
همین امشب که بـا شما سخن میگویم امیر انتظام کـه طولانی ترین دورۀ زندان سیاسی را گذرانـده در منزلش تحت نظر می باشد. او پس از سی سال از امضا یک توبه نامه که منجر به آزادی وی میشد امتناع ورزیده است. یک رهبر روحانی آگاه به نام آیت الله بروجردی هم اکنون در زندان تحت شکنجه های روحی و جسمی بسر میبرد. ایشان اجازۀ انتقاد از رفتاری که رژیم به نام مذهب می کند را به خود داده بود و خواستار جدائی دین از حکومت شده است. در هفته های گذشته ما شاهد فرار موجی از وبلاگ نویسان، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و پناهجوئی آنان از اردوگاه های مستقر در ترکیه و عراق و شرایط رقت بار زندگی آنان در این اردوگاه ها بودیم این افراد نباید به هیچ وجه فراموش شوند. فرد فرد آنان نمایانگر طبع قهرمانانۀ مردم ایران می باشند و شرایط آنان روشنگر قساوت تحمل ناپذیر رژیم است.
هموطنان من بیش از این قادر به تحمل وضعیت موجود نیستند. بیش از پیش راه کار به جهت یک تغییر سیاسی اساسی در ایران متمایل می شود. قانون اساسی ملایان در بطن خود و از ریشه معیوب است و برای پیش برد ایران باید تعویض شود. تفکر تغییر رژیم خصوصاً در ایالات متحده بحث انگیز بوده و این تفکر را در برخی برانگیخته که الزاماً تغییر رژیم از طریق نیروهای خارجی و یا دول خارجی باید صورت بگیرد. ولیکن این تفکریست اشتباه و باید بیفزایم که تفکریست بسیار ناگوار. من همواره ابراز کرده ام که دخالت در امور و یا حمله به کشورم از جهت مواضع خارجی ناخواسته ناگوار و اشتباه می باشد و از هر جهت با منافع ایران و جامعۀ بین المللی در تناقض است. چنین حرکتی صرفاً رژیم را گستاخ تر و مردم را در راه دفاع از سرزمین متحد خواهد کرد. دقیقاً بر اساس همین احساس بود که من در سال ۱۹۸۰ در زمانی که صدام به ایران دست اندازی کرد شخصاً داوطلب شدم که به نیروی هوائی ایران بپیوندم که البته این درخواست از جهت رژیم ملایان پذیرفته نشد. حمله به ایران حمله به یک یک وطن پرستان است. بنابراین من معتقد و مصرم که تغییر رژیم محتمل است و باید از طریق ایرانیان و فقط از جانب ایرانیان انجام پذیرد. تغییر از خارج نه مشروعیت خواهد داشت و نه دوام.
گذشته از اینکه رژیم ملایان زورگو و منفور است با نگاهی به قانون اساسی آن به این نتیجه می رسیم که تنها راه رسیدن به یک تغییر اساسی در حیطۀ سیاسی در ایران رسیدن به مرحلۀ داشتن مسئولیت و شفافیت در سیاست است. در قانون اساسی به اصطلاح رژیم اسلامی چندین مورد و اصل غیر دموکراتیک گنجانده شده بنابراین چنین دولتی قادر نیست که نمایندگی مردم را به عهده گیرد یا در خدمت آنان باشد و همچنانکه در تابستان گذشته مشاهده شد برگزاری هر تعداد انتخابات این کم و کاستها را از میان نخواهد برد. در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی هیچ روش قانونی که از طریق آن مردم بتوانند رژیم را زیر سئوال برده و مسئول قراردهند گنجانده نشده است.
برای روشن شدن این کاستی ها می توان به مورد انتخابات اشاره کرد. انتخابات در ایران آزاد نیست. طبق اصول قانون اساسی یک هیئت غیر مسئــول و انتصابی اکثــریت داوطلبان را طبـق ضوابطی مردود شناخته و از دور خارج می کنند. انتخابات در ایران ساختگی است زیرا همچنانکه در سال گذشته شاهد آن بودیم رژیم برای پیشبرد مقاصدش به هر حیله ای متوسل می شود. بنابر این انتخابات در ایران دموکراتیک نبوده و این فقط منحصر به یک گروه و تقلب آنان در تابستان گذشته نیست. حقوق ایرانیان مرتباً به یغما میرود و این تعبیرات هجوآمیز در قانون اساسی رژیم مندرج است.
از طریق تغییرات ساختاری در سیاست هموطنانم قادر خواهند شد که قدمهای لازم را در جهت احقاق مردم سالاری و حقوق بشر برای ایران بردارند. البته تغییر به تنهائی حلال همه مشکلات نیست. در فردای انحلال این ساختار سیاسی ایرانیان باید دولتی که پاسخگوی نیازهای آنان و حامی حقوقشان باشد را شکل دهند.
برای آینده ایران من شخصاً همیشه طرفدار برپائی یک مردم سالاری سکولارکه در آن جدائی شفاف مسجد از دولت درج شده باشد هستم. من قانون اساسی که بر پایۀ اعلامیه جهانی حقوق بشر تدوین شده باشد را ترجیح میدهم. گذشته از باور شخصی، من اطمینان دارم که با صرف زمان کافی و داشتن گفتمان لازم در مجامع عمومی مردم سالاری خواستۀ اکثریت ایرانیان و خصوصاً جوانان امروز خواهد بود. با توجه به نشستهای متعددی که با مخالفان رژیم خصوصاً سبزهای داخل و خارج ایران داشته ام اعتقاد من براین باور استوارتر شده است. این بار زمانی که حاکمیت به مردم بازگردد آنها دولتی را خواهند خواست که با مشروعیت و به نمایندگی مردم با حس مسئولیت و با شفافیت عمل کند تا با تداوم باقی بماند.
البته در این فرایند نقش جامعۀ بین المللی بسیار مهم است و از من بارها سئوال شده که جامعۀ بین المللی در این راستا چه باید و یا چه می تواند انجام دهد.
اگر بتوان پنداشت که جامعۀ بین المللی از آرزوهای واقعی هم وطنانم با خبر است، واضح است که از رفتاری که منجر به تضعیف تلاش آنها برای دستیابی به آزادی در حین تقویت دیکتاتوری که بر علیه آن مبارزه می کنند باید امتناع ورزند. برای نمونه شرکتهای نوکیا و زیمنس که قبلاً به آنها اشاره شد باید در قبال فروش فناوری هائی که به رژیم در ارتباط با جاسوسی علیه مردم کمک میکند جوابگو شوند. شهروندان کشورها یا نمایندگان آنها می توانند با فرستادن پیامهای اعتراض آمیز و تهدید به تحریم و یا اعتراض کردن به عنوان سهامداران این شرکتها از بی تفاوتی آنها نسبت به مردم ایران بکاهند. بالعکس با تأمین اینگونه فناوریها و نرم افزارها برای مردم ایران می توانند از گرفتاریهای آنها در زمینۀ ارتباطات و خطرات ناشی از آن جلوگیری کنند. شرکتهای فناوری اینترنتی دیگر میتوانند با همکاری با ایرانیانی که در زمینۀ ارتباطات فعالند محصولاتی را برای برخورد با این مشکلات و ایجاد ارتباطات بی خطر بوجود بیاورند. بنیادها نیز می توانند از ایجاد این فناوریها و همچنین در زمینۀ پناهندگان ایرانی حمایت مالی کنند. اجازه بدهید که روشن تر بازگو کنم، هیچ کس انتظار ندارد که جامعۀ بین المللی برای منافع مردم ایران نسبت به منافع خودشان اولویتی در نظر بگیرد ولیکن زمانی که این منافع در جهات موازی در حرکتند جامعۀ بین المللی هم می تواند و هم باید از جنبش مشروع و به حق مردم ایران علیه ستمگران حمایت کند.
برای نمونه اجازه بدهید منافع جامعه بین المللی را در ارتباط با ایران یا متأثر شده از ایران برشماریم در یک نگاه کوتاه این موارد به نظر خواهد آمد: حفظ حقوق بشر- جلوگیری از اشاعۀ تروریسم بین المللی پایان بخشیدن به مناقشات خاورمیانه- کنترل ازدیاد سلاح هسته ای و تضمین ثبات در حوزۀ خلیج فارس.
من بارها در مقالات و مصاحبه ها عنوان کرده ام که شاه کلید برای برخورد با این نگرانیها مردم سالاری و حقوق بشر در ایران است. اگر از هیچ لحاظ دیگری نسنجیم، صرفاً به لحاظ هم نظر بودن ایرانیان با سایر مردم جهان در این مورد می توان گفت که تمامی این نگرانی ها از طریق ایجاد مردم سالاری در ایران رفع خواهند شد. به عبارتی دیگر در جائی که مسائلی چون دسترسی ایران به امکانات هسته ای نگران کننده است چنین مسئله ای خود به خود زمانی که مردم ایران در نحوۀ حکومتشان سهیم باشند حل خواهد شد. یک خوانندۀ رپ زیرزمینی می خواند: " ما نان می خواهیم و آنها به ما کیک زرد میدهند" فکر می کنم این حرف بیانگر اولویت های مد نظر مردم ایران است. من مطمئنم که یک ایران مردم سالار، متعهد به صلح و عدم تکثیر و استفادۀ سلاحی از فن آوری هسته ای خواهد بود. اعتبار بین المللی ما بدون شک متکی به شفافیت و تعهد به التزام هایی است که ما امضا کننده آنیم همچون پیمان ان-پی-تی.
با تأیید این مهم که جامعۀ بین المللی و منافع ایران به هم متصل و مرتبط هستند، مردم و دُوَل جهان برای ابقای منافع خود باید از چالش مردم ایران در راه احقاق آزادی و مردم سالاری حمایت عملی کنند. اجازه دهید یادآور شوم که حمایت عملی از مردم ایران برابر با دخالت خارجی و یا تقلیل دادن مشروعیت حرکت مردم ایران نیست.
برای نمونه میتوان از حرکت همبستگی مردم لهستان و حرکت ضد تبعیض نژادی مردم آفریقای جنوبی نام برد. دنیای آزاد فریادهای آزادی خواهانه آنان را شنید نهایتاً به وضعیت موجود از طریق کمک رسانی خاتمه داد. در هر دو مورد پشتیبانی مفرط بین المللی از مردم و اعمال فشار مستقیم به دولت مورد نظر وجود داشت و حائز اهمیت است که اشاره شود که در هر دو مورد در لهستان و آفریقای جنوبی مهمترین عامل اهرم فشار داخلی یعنی خود مردم بودند که این تغییرات را بوجود آوردند. اهرمهای فشار خارجی همچون تحریمهای اقتصادی به این اهداف کمک کرد ولی خود هدف نبود. حتی اگر هدف تغییر رفتار رژیم باشد هیچ عاملی همچون فشار داخلی که در کوچه و برزن محسوس شود چنین رژیمهائی را وادار به این امر نمی کند. بنابر این همانگونه که برخی از جوامع رهائی یافته در آفریقا یا اروپای شرقی شاهدند حمایتهای سنجیده جامعۀ بین المللی می تواند عامل کلیدی برای ایجاد تغییر در ایران شود.
در خاتمه باید گفت که برگزاری مفتضحانه انتخابات سال گذشته و عواقب آن از طرفی درک عمیقی از ماهیت اصلی رژیم ملایان ارائه داد و از طرفی دیگر خواسته های واقعی مردم ایران را بر ملا کرد. بیش از هر زمان دیگر خطی که هموطنان مرا از رژیم جدا میکرد بر زمین این بازی نقش گرفت. در ماههائی که در پی حوادث تابستان گذشته طی شد مردم این تفاوت فاحش را مرتباً یادآور شدند. یکی از شاخص ترین شعارهای آنها که خطاب به آقای اوباما بر زبانها رانده میشد یک گزینه اصولی را عنوان میکرد."اوباما اوباما یا با اونها یا با ما" این شعار که در قالبی ساده در واقع بیانگر این مطلب است که اگر شما از تظاهر کنند گان حمایت نکنید مفهوم آن این است که از ظالمان و ستمگران حمایت می کنید.
اگر قرار بر این شود که ما از وقوع احتمالات شومی که در زمانی نه چندان دور به واقعیت خواهند پیوست پرهیز کنیم باید تائید کنم که روزنۀ زمانی حساسی هم برای هموطنانم و هم برای جامعۀ بین المللی موجود است. تنها گزینه ای که به پیروزی هر دو طرف منجر خواهد شد بسیار ساده است ولیکن مستلزم تعهدیست که لازمۀ چنین ثمره ای می باشد. مردم ایران را حمایت کرده و نیرو رسانی کنید- آنها خودشان کار را تمام خواهند کرد. اما باید سریع عمل کرد. زمان آن هم اکنون است.
سال گذشته هموطنان پرشهامت و بردبار من خصوصیاتی را که آنان را از این ظالمان متمایز میکند در معرض دید عموم قرار دادند. در مقابل خشونت رژیم صلح آمیزانه رفتار کردند و در مقابل نفرت رژیم با گذشت رفتار کردند. در حین چند پارگی رژیم با هم متحد بودند، زمان نا امیدی رژیم امیدوارتر شدند و آنگاه که فریاد آزادی برآوردند رژیم بر آنها باران ظلم و ستمش را بارید.
شما می توانید شاهد اولین تلاش نسل خود در راه احقاق منزلت بشری شوید. برادران و خواهران شما در آن سوی جهان از همان اینترنتی که شما استفاده می کنید برای به زیر کشاندن یکی از بی رحم ترین رژیمهای جهان استفاده کرده و این مهم را با اعتقاد و شهامت پیگیری می کنند. نسل شما به نوعی که از این فناوری ها استفاده می کنند مرا به این باور رسانده که حکومتهای مطلقه به زودی از آن گذشته خواهند شد. در جائی که اطلاع رسانی به سهولت در جریان است هیچ انسانی قادر نخواهد بود انسان دیگری را فریب داده و مطیع خود کند. این را ما از شما آموختیم. حقیقت قادر است در آنی به اقصی نقاط جهان انتقال بیابد. حقیقت ایران و مردم ایران را مدام بازگو کنید. ایرانیان هم اکنون بیش از هر زمان دیگر به شما نیاز دارند نجات ایران در دست نسل شماست. این گفته دکتر مارتین لوتر کینگ را به دل بنشانید که: "در پایان راه، ما گفته های دشمنانمان را فراموش خواهیم کرد ولی سکوت دوستانمان را به خاطر خواهیم سپرد!"

سید زهرش را ریخت

فکر نکنید به این دلیل مانع از سفر خاتمی به «هیروشیما» شدند چون نگران بودند در آنجا حرف و سخنی در ستایش از جنبش سبز و نکوهش نائب امام زمان و نوکر آرادانی‌اش به زبان آورد که باعث دل درد رهبر و ورم لوزه تحفه آرادان شود. اگر مثلاً مانع از سفر کروبی یا موسوی شده بودند، می‌شد گفت که از انعکاس سخنانشان در خارج کشور و احتمالاً مصاحبه‌هایشان با رسانه‌های بین‌المللی نگران بودند اما خاتمی که در سالهای پس از ریاست، دهها سفر به خارج داشته و در همه این سفرها، رعایت خط قرمزها را کرده و حتی حاضر به تکرار سخنانی که در داخل کشور علیه دولت و در حمایت از جنبش سبز عنوان کرده نشده است، چرا ممنوع‌الخروج می‌شود آن هم در راه سفری بسیار مهم که قرار بود در آن در کنار شماری از برجسته‌ترین رهبران و دولتمردان سابق جهان و شخصیتهای سرشناس بین‌المللی و دولتمردان ژاپن، ظاهر شده و در رابطه با خلع سلاح عمومی در جهان به بحث بنشیند؟ این سید علی آقا بود که زهر خود را ریخت و مانع از سفر خاتمی شد. کسانی که روابط این دو سید را از سالهای وزارت ارشاد خاتمی زیر نظر داشته‌اند به خوبی از حسد بی‌حد و حصر و کینه رهبر نسبت به خاتمی باخبرند. استعفای خاتمی از وزارت ارشاد، بعد از بحث تندی بین او و خامنه‌ای ناشی از تقدیری بود که رسانه‌های لبنان از خاتمی به عنوان فردی بافضل و فرزانه به عمل آوردند و در داخل کشور نیز اهل نظر و قلم، در هر مناسبتی در مناقب او سخن گفتند و جایگاهی رفیع به او بخشیدند. بعد از انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری، سید علی آقا که به سختی از پیروزی او تکان خورده بود حسادت و کینه خود را از همان روزهای نخست آشکار کرد. هر 9 روز یک بحران، سرکوبی شدید آزادیخوهان و طرفداران خاتمی، بی‌اعتبار کردن او نزد مردم، قتلهای زنجیره‌ای، سوءقصد به مشاور ارشدش دکتر سعید حجاریان، وزرایش را در تنگنا قرار دادن و سرانجام زیر آب عبدالله نوری و سپس عطاءالله مهاجرانی را زدن، سگهای قلمدار برای کوبیدن خاتمی به پارس مستمر در کیهان و رسالت و صدا و سیما و... بسیج کردن از جمله اقداماتی بود که به فرمان رهبر علیه خاتمی و دولتش به جریان افتاد. و تا آخرین لحظه ریاست خاتمی ادامه یافت. براساس همین حسد در حالی که در دومین سفر خاتمی به نیویورک برای شرکت در اجلاس سران جهان در مجمع عمومی سازمان ملل، فرصتی تاریخی به وجود آمد تا او با حضور در میهمانی کوفی عنان دبیرکل وقت سازمان ملل با پرزیدنت کلینتون بر سر یک میز بنشیند و با او که ساعتی انتظار کشید تا نطق رئیس جمهوری ایران را شخصاً بشنود، گفتگو کند، پیامی از طریق کمال خرازی برای خاتمی فرستاده شد که او را سخت برآشفته کرد و ناچار ساخت از در پشتی سالنی که قرار بود محل دیدار او با همتای آمریکائیش باشد، بگریزد و به هتل محل اقامتش بازگردد. بعدها روشن شد اصغر حجازی از جانب خامنه‌ای به خرازی تلفن زده بود که به خاتمی بگوئید حضرت آقا اجازه نمی‌دهند او با کلینتون ملاقات کند و یا بر سر یک میز ظاهر شود.
قرار بود خاتمی در هیروشیما ضمن حضور در کنفرانس خلع سلاح، با رسانه‌های معتبر ژاپن و نمایندگان چند نشریه مهم بین‌المللی گفتگو کند. قرار بود خاتمی در دیدار با دولتمردان غربی در رابطه با راههای برون رفت از بحران فعلی بر سر برنامه‌ اتمی ایران نیز گفتگو کند. با این حساب بار دیگر مردی که 8 سال می‌کوشید برای رژیم بی‌آبرو و رهبر بی‌اعتبارش، آبرو و اعتبار در سطح بین‌المللی دست و پا کند، مورد توجه جامعه بین‌المللی قرار می‌گرفت و لابد جهانیان می‌گفتند در برابر آن تحفه بی‌ادب لات مسلک آرادانی که مثل شاگرد خرکچی‌ها سخن می‌گوید و هفته پیش با کلامش در خطاب به پرزیدنت اوباما داد کروبی را هم درآورد که مردک این نوع سخن گفتن در شأن ملتی با هزاران سال تاریخ و تمدن نیست، و در مقابل رهبری که لقوه دشمن گرفتن زبانش و واژگان ناصوابش دیگر ذره‌ای اعتبار برایش به جا نگذاشته، آدمی هست که مثل آدمهای بافرهنگ و مؤدب سخن می‌گوید. آری خاتمی ممنوع‌السفر شد چون رهبر حسود حاضر نبود یک بار دیگر در یک مجمع بین‌المللی، گفتار و رفتار خاتمی مورد تقدیر عالمیان قرار گیرد. می‌بینید رژیم حاکم بر کشورمان به کجا سقوط کرده است؟

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

نگاه ایدئولوژیک به فرهنگ
نمی‌خواهم از واژه نفرین استفاده کنم اما کمتر از آن هم به قول قدما افاده‌ مقصود نمی‌کند، نفرین به آنها که در دهه چهل و پنجاه در سرزمین ما با یک خط‌کشی پررنگ، هر اندیشمند و نویسنده و شاعر و متفکری را که اندک انگاهی مثبت نسبت به دستگاه داشت مطرود و محکوم می‌کردند و در مقابل هر بچه مکتبی که جفنگیاتی به عنوان شعر و قصه و مقاله سر هم می‌کرد و در آن نیشی به دستگاه می‌زد و در آثارش شب و جنگل و گلوله و خلق همان جائی را داشت که امروز واژه «دشمن» در سخنان مقام معظم رهبری دارد، ناگهان به ضرب یک موجی که هدایتش در دست توده‌ای‌های سابق (که بعد از انقلاب لاحق شدند) و مخالفان کینه‌ورز شاه بود، به نابغه‌ نوظهور تبدیل می‌شد. زمانی که ما به عنوان مریدان جلال آل احمد دوشنبه‌ها در حضرتش در کافه فیروز سعی می‌کردیم سری توی سرها درآوریم، همه دیده و دل بودیم چشم دوخته به کلام آل احمد بر صفحه کاغذ یا فراز آوایش که فرمان دهد چه کسی مزدور است و چه کسی مبارز و مجاهد و شرافتمند. با چنین نگرشی بود که در آن سالها، شاعری فرزانه و مقتدر در عرصه شعر، هم چون زنده‌یاد منوچهر آتشی چون در مجله «تماشا» کار می‌کرد و گاه قلمی در تأیید نظام می‌زد با کنایه و بی‌لطفی و گاه کینه و عداوت روبرو می‌شد (درد دلهایش را بعد از انقلاب که برایش تیغ کشیدند، در مصاحبه‌ای با او در مجله امید ایران آوردم، درد دلهائی که اشک به چشم می‌آورد). لکن رفیق شاعری که فارسی را به درستی نمی‌دانست اما عشق چریکی به سرش زد و عصرها در خیابان شاهرضا نزدیک فرصت با سه چهار جوان معرکه می‌گرفت، و چه تلخ که بی‌سبب جان باخت، به شاعر ملی کشور تبدیل شد. با همین نگرش چهره‌های برجسته مطبوعات از طایفه مدیران و سردبیران و نویسندگان از نوع زنده‌یادان عباس مسعودی و دکتر مصباح‌زاده، دکتر سمسار و غلامحسین صالحیار، عباس پهلوان و دکتر محمود عنایت و هوشنگ وزیری، اسماعیل پوروالی و ایرج نبوی، داریوش همایون و امیر طاهری ... هر یک به صفتی با این عنوان که مطبوعاتی‌های دولتی و یا مورد تأیید حکومت هستند از سوی جامعه روشنفکری زیر سؤال قرار می‌گرفتند (با آنکه آثارشان در نشریات همین افراد منتشر می‌شد و گاه زمین و زمان را به هم می‌بافتند تا شعری یا نوشته‌ای و یا حتی ذکری از آنان در نشریات همین افراد نشر پیدا کند.) در مقابل قهرمانان روزنامه‌نگاری با فرخی یزدی آغاز و به کریم پورشیرازی ختم می‌شدند و هیچکس آماده نبود با یک بررسی دقیق و تحقیق علمی نشان دهد کریم‌پور و محمد مسعود و بازماندگان مکتب آنها در مطبوعات چه تاجی بر سر دمکراسی و فرهنگ و روزنامه‌نگاری کشور گذاشته‌اند. در روزگاری که چه گوارا قهرمان و ایده‌آل ما بود و امامزاده هوشی‌مین از مجرب‌ترین امامزاده‌ها، طبیعی بود که نه در دایره ادیبان و فرهنگ‌ورزان ما، چه در گستره سیاست و چه در بستر ادب، جائی برای شجاع‌الدین شفا و داریوش آشوری و محیط طباطبائی و احسان یارشاطر و جلال‌الدین همائی و عبدالحسین زرین‌کوب و استاد احمد مهدوی دامغانی نبود. در زمانه‌ای که یک فاشیست دوآتشه و ذوب شده در «هایدگر» مثل احمد فردید، به جایگاه خدائی می‌رسید آشکار است آدمهائی از تیره دکتر صاحب‌الزمانی و عصار و علینقی عالیخانی و پرفسور رضا و دکتر منوچهر گنجی مورد کنایه و کینه و نفرتد قرار می‌گرفتند و ترور شخصیت می‌شدند. در طول ماههای اخیر سه کتاب واقعاً تأثیر زیادی بر دل و جان من داشته است. نخست اثر ارزنده و تحقیقی حمید شوکت درباره احمد قوام (قوام‌السلطنه)، دوم کتاب واقعاً خواندنی ایرج امینی درباره پدرش دکتر علی امینی و سرانجام یادداشتهای محمود اعتمادزاده (م ـ الف ـ به آذین) با عنوان «از هر دری». آن دو کتاب نخست معیاری آشکار برای روشن کردن بی‌انصافی‌های ما درباره دو رجل ایران دوست و سیاستمدار در متر و معیار و قوالب مورد اعتبار در دمکراسی‌های این جهان بود و کتاب سوم حکایت دردناک و تلخ آدمهائی که روزگاری برای ما نمادهای مسلم آزادگی و سرکشی و ستیز با استبداد و استعمار بودند اما با خواندن کتاب آشکار می‌شد که سرآمدهایشان بندی و اسیر کینه و نفرتی بودند که در نهایت در زمستان 57 مانع از آن شد که عصیان ملی به مردمسالاری برسد و به جای روح‌الله مصطفوی، نواده سرداری که مشروطیت را به خانه پیروزی رسانده بود یعنی زنده‌یاد دکتر شاپور بختیار سپیده آزادی و دمکراسی را نشانمان دهد. به‌آذین در جای جای یادداشتهایش ستایشگر آدمکش گرجی ژوزف استالین و نافی و معاند و دشمن محمدرضا پهلوی است که در نگاه او نوکر امپریالیستها است و نمی‌گذارد ایران در سایه مهر برادر و رفیق شمالی به مستعمره اتحاد شوروی تبدیل شود. نگران است که چرا دستگاه امنیتی شاه جبار آدمکش، جاسوس روسها سرتیب مقربی را شناسائی و دستگیر کرده است. رفیق سرتیپ آزادمردی است در نگاه به‌آذین، که در راه پیروزی خلق و وحدت و همبستگی خلقهای ایران و اتحاد شوروی و علیه امپریالیسم وحشی یانکی‌ها، جاسوسی می‌کرده بنابراین در دادگاه عدل‌ پرولتاریائی به‌آذین، او نه تنها جرمی مرتکب نشده بلکه باید دو سه درجه به او داد و در مقام ارتشبدی‌اش نشاند و از کار جاسوسی‌اش تقدیر کرد.
کمتر از نفرین چه بگویم به آنها که از محمود جعفریان و رضا قطبی و ایرج گرگین، چهره‌هائی غیرواقعی ساختند بی آنکه بیندیشند کارشان منجر به آن خواهد شد که به جای این سه، حاج عزت و سردار غفور و سرافراز و برادر نصیری و برادر عاطفی‌ها، بر کرسی ریاست و معاونت و سیاستگذاری بنشینند.
وقتی خبر درگذشت شجاع‌الدین شفا را شنیدم دلم سوخت. آدمی در جایگاه او (جایگاه مردی که بزرگترین کتابخانه در عرصه فرهنگ و ادب و تاریخ را در خانه پدری برپا داشته بود) به صرف اینکه معاون فرهنگی وزارت دربار بوده است، مورد تحقیر و اهانت قرار می‌گیرد، کسی کار ارزشمند او را در سه گانه دانته (کمدی الهی) به صراحت تقدیر نمی‌کند. ترجمه‌هایش از گوته و آندره ژید با آنکه بهترین است اما اعتبارش را مترجم درجه سه‌ای می‌گیرد که کار او را کپی کرده است. چون رئیس کتابخانه پهلوی است بنابراین اهالی موج چپولان، جایگاه ادبی و فرهنگی‌اش را نفی می‌کنند. بعضی با مهر اسلام ناب انقلابی محمدی و شماری هم با ختم ابدمدت توده‌ای، به سرای اهل اندیشه و تفکر راهش نمی‌دهند. چنین است که او نیز پیش از آنکه مسافران چپ و راست و میانه سرخورده از انقلاب جهانشمول با همه خدماتی که به سید روح‌الله مصطفوی کرده‌اند ناچار راه تبعیدگاه را در پیش گیرند، ره به سرزمینی می‌برد که دیرسالی در راه شناساندن ادیبان و شاعران و متفکرانش به اهالی خانه پدری کوشیده است. لابد در آن فضای آشفته اوائل انقلاب است که رهبران حزب توده بعد از ختنه اسلامی، به کشف علائق و ارتباطات پنهان بین دیالکتیک امامزاده لنین و ثقت‌الاسلام زینوویف و حجت‌الاسلام والکمونیسم سید لئونید برژنف طاب ثراه و الدیالکتیک امام روح‌الله مصطفوی الخمینی و حاشیه شیخ عباس و ایضاحات حاج حبیب مؤتلفه مشغول بودند، کسی اعتنائی برای «از کلینی تا خمینی» شجاع الدین شفا قائل نبود. چنانکه برای اثر دیگرش «تولدی دیگر» و «حقوق بشر، قانون بیضه و بمب اتمی» نیز تنها کسانی اشتیاق نشان دادند که از نخستین قربانیان شعبده بزرگ قرن یعنی ولایت فقیه بودند. چقدر از هموطنان معتقد و ساده‌دل را دیدم که کتابهای شفا جهان تاریک و جاهلانه‌شان را روشن کرده بود... به روزهای دور بازگشته‌ام، روزگار شعار و دست کشیدن از شعور، روزگاری که «غربزدگی» جلال آل قلم، عین حق و صدق مطلق به حساب می‌آمد و انتقادات داریوش آشوری و ناصر وثوقی و دکتر بهار را محیط روشنفکری بر نمی‌تافت. شگفتا که در آستانه انقلاب این مهدی بهار و مصطفی رحیمی بودند که جمهوری مرحمتی سید روح‌الله را با قاطعیت و استدلالی اصولی رد می‌کردند. و این مهشید امیرشاهی بود که نفس بختیار را در آن هوای آلوده مرگ و شعار و نفرت، آمیخته به عطر دمکراسی و آزادمنشی، برای مردمانی معنی می‌کرد که تا خرخره، در لجن تعصب و نفرت و کینه فرورفته بودند.
دیشب که خبر درگذشت شجاع‌الدین شفا را شنیدم بیش از هر چیز حسی غریب در من بیدار شده بود که می‌توان آن را آمیزه‌ای از گناه و پوزش دانست. در وسوسه فریبی بزرگ که دو دهه مغز ما را از کار انداخت و طی چند ماه ما را از فضائی که در آن با همه معایب می‌توانستیم نفس بکشیم، شعر بخوانیم، قصه منتشر کنیم، برای جنگل و خون و چه گوارا و رودخانه مکونگ و فلسطین شعر بسرائیم، و به پهلوی‌ها ناسزا بگوئیم که چرا برای شپش زدائی موهای مجعد ما گرد د.د.ت وارد کردند و به چه مناسبت با وضع یک ریال مالیات بر قند و شکر راه آهن سرتاسری کشیدند و پوست ما را که در لجن و کثافت خزینه با قارچ‌های زیر بغل و لای انگشت الفتی دیرینه داشت، پاکسازی کردند و به ما آموختند به جای غسل در خزینه، زیر دوش داغ چرک و درد از تن بشوئیم.
همزمان با درگذشت شفا، در آنسوی جهان مردی که از چوپانی در سنگسر به شبه سلطنتی در کستاریکا رسید، یعنی هژبر یزدانی نیز چشم از جهان فروبست. یادم نمی‌رود در آن سالهای خوش طاغوتی، نوشابه امیری با هژبر مصاحبه‌ای داشت که خیلی صدا کرد به ویژه آنکه نوشابه جوان چند سطری در باب خاتم بواسحقی نیم میلیونی هژبر نوشته بود. آن روزها هژبر که پیرو مذهب پنهان بود و صاحب خدم و حشم و ضیاع و عقار بسیار در سمنان و سنگسر، از نوشته نوشابه برآشفت اما با همه زور و زرش، درصدد آزار و اذیت دخترک باذوقی برنیامد که بعدها نماد پایداری و وفاداری نسبت به هوشنگ همسرش شد که در زندان تا پای اعدام رفته بود. هژبر هم هژبرهای قدیم که هژبرهای امروزی صد درصد ولایتی و اسلامی از نوع برادر صادق محصولی، و حاج آقا رحیمی و عالم ربانی و فقیه صمدانی حاج ناصر شکرفروش شیرازی، نه صاحب کرمند و نه اهل بخشش دینار و درمند، می‌دزدند و می‌خورند و آروغش را تحویل امت همیشه در صحنه می‌دهند. هژبر بعد از انقلاب به کستاریکا رفت. سرزمینی کوچک که آب و هوایش شباهت بسیار به گلستان و مازندران دارد و مردمانش فضیلت صلح و آرامش را هرگز با موشک شهاب و سجیل و قدر و طیراً ابابیل معاوضه نمی‌کنند. در کستاریکا، هژبر دهها ایرانی را در جایگاههای اجتماعی و فرهنگی و بعضاً سیاسی متفاوت گرد هم آورد. و چون لوطی بود و اصل رفاقت را ارج می‌نهاد وقتی همسر سردار سرلشگر محسن رضائی فرمانده پیشین سپاه و دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام نزد او رفت که فرزند سرکش و دلزده از انقلابش احمد را به او باز گرداند. احمدی که با سخنانش در رادیو تلویزیونهای لس آنجلس، دردسر بزرگی برای پدر و خانواده‌اش ایجاد کرده بود، آقای هژبر یزدانی که خود درد از دست دادن فرزند را چشیده بود با هواپیمای خصوصی‌اش به لس آنجلس رفت، احمد رضائی را با خود به کستاریکا برد تا درس بخواند و چندی بعد بی سروصدا او را راهی دبی کرد تا به وطن بازگردد اما به دستور تحفه آرادان مانع از بازگشت او شدند. دوست و برادر بزرگترم زنده یاد فریدون امیرابراهیمی که در آغاز سال نو میلادی چنان ناگهانی تنهایمان گذاشت که هنوز هم باورم نیست دیگر هرگز نخواهمش دید، چند سالی را به دعوت هژبر به کستاریکا رفته بود و با تدریس در دانشگاه و کار در آزمایشگاههای کشاورزی، چند دستاورد درخشان در زمینه خشک کردن میوه و استفاده از آب میوه بدون خشک و بی‌اثر شدن میوه، با خود به همراه آورده بود، از کرم و مردانگی هژبر بسیار برایم گفته بود و اینکه او و همسرش سخت با عشق وطن دست به گریبانند و حاضرند همه هستی خود را بدهند و فقط برای ساعتی بخت دیدار خانه پدری و به خصوص سنگسر را داشته باشند. حالا او نیز در گوشه‌ای از عالم دور از خانه پدری، در خاکی که از آن او نیست خفته است، شاید با این آرزو که روزی استخوانهایش در خاک خانه پدری آرام گیرد.
 

عکس و مکث

عکس و مکث

عکس و مکث»

عکس و مکث»

عکس و مکث

عکس و مکث

دهها هزار مورد نقض حقوق بشر فقط در یک ماه

به گزارش خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، هرانا،  در فروردین ماه سال جاری دست کم 38879 بار نقض موردي حقوق بشر که توسط حکومت صورت پذیرفته، از سوی فعالان این مجموعه مدافع حقوق بشر گردآوری شده است. این موارد  از نقض آزادی بیان و دستگیری تا کشتار و اعدام را در بر می گیرد و شامل همه لایه های اجتماعی و گروه های فکری و قومی و مذهبی می شود.
بنا به این گزارش، در طول ماه گذشته، بیش از 37519 مورد نقض حقوق کارگران، 537 مورد نقض حقوق دانشجویان، 255 مورد نقض حقوق فعالین سیاسی و مدنی در حوزه ی آزادی اندیشه و بیان، 34 مورد صدور و اجرای حکم اعدام، 259 مورد شکنجه و نقض حقوق زندانیان سیاسی در زندانها، دست کم 7 مورد کشته شدن شهروندان مرزنشین، 124 مورد بازداشت و نقض حقوق اقلیت های ملی و 68 مورد بازداشت و نقض حقوق اقلییت های مذهبی را شاهد بوده ایم.
به گفته مرکز آمار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در طی ماه اخیر اخراج کارگران و تعطیلی کارخانه ها وشرکت ها و در نتیجه امار بیکاری، با رشد فزاینده ای روبه رو بوده تا جایی که به گفته ی دبیر کل خانه ی کارگر به صورت متوسط ماهانه شاهد تعطیلی 166 واحد تولیدی هستیم. هم چنین دستکم 37500 کارگر نیز در ماه گذشته، توسط کارفرمای خود اخراج شدند و با توجه به نزدیکی روز جهانی کارگر(اول ماه مه)، کارگران ایران نیز حداقل 11 تجمع اعتراضی برای احقاق حقوق خود در بسیاری از مناطق کشور برپا کردند.
با توجه به پشت سر گذاشتن ایام نوروز و تعطیلی مراکز آموزشی، انتظار می رفت که نقض حقوق دانشجویان در فروردین ماه با کاهش نسبی روبه رو باشد اما کمافی سابق شاهد آن هستیم که با این قشر که بایستی با فراهم بودن یک فضای آموزشی مناسب و آزاد به پرورش تئوریک خود بپردازند، مقابله ی گسترده ای صورت گرفته تا جایی که کمیته های انضباطی 469 تن از دانشجویان را احضار و بسیاری از ایشان را با احکام سنگین محرومیت و یا تعلیق از تحصیل روبه رو ساختند؛ هم چنین مقام های دولتی در اقدامی جدید و البته عجیب در صدد آن برآمدند که میزان دانشجویان تهرانی را کاهش دهند.
مجازات اعدام نیز پس از پایان تعطیلات نوروزی، افزایش چشمگیری داشته است و دستگاه امنیتی بدون هیچ توجهی اقدام به گرفتن جان مردمان می کند و تنها در طی چند روز اخیر شاهد بیش از 28 مورد اجرای حکم اعدام در نقاط مختلف ایران بودیم.
مرگ چهار زندانی بر اثر شکنجه جسمی نیز از موارد عمده ی نقض حقوق بشر در فروردین ماه محسوب می شود.  مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران تنها در طی ماه گذشته از اعتصاب غذای 34 تن اطمینان حاصل کرده است.

جمهوری اسلامی هار شده است

تعطیلی گسترده واحدهای تولیدی و صنعتی، قتل زندانیان، مزخرفاتی که درباره زلزله و زنان در سیرک سیاسی- عبادی رژیم گفته می شود، تشویق مردم به ترک تهران از ترس زلزله، رواج بی نظیر خرافات از بلندگوهای حکومتی، بازداشت جوانان در مهمانی ها، توقیف مداوم روزنامه ها و دستگیری روزنامه نگاران، اعتراض و اعتصاب گروه های مختلف اجتماعی ، فیلترینگ و محدودیت سرعت اینترنت، حذف کامل احزاب و اخیرا توقیف پروانه فعالیت دو حزب اسلامی جبهه  مشارکت و مجاهدین انقلاب، افزایش مرگ و میر مأموران انتظامی به دلیل فشارهای روانی، اخراج گسترده کارگران واحدهای مختلف و افزایش نجومی بیکاری، دستگیری پیروان ادیان مختلف از جمله بهاییان و مسیحیان، حذف نام فروغ فرخزاد از کتاب شعر شاعران ایران و جهان، اخراج گسترده دانشجویان، شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی، بازداشت های سیاسی خانوادگی، صدور حکم اعدام برای اعضای یک خانواده، محرومیت از حقوق اجتماعی و مصادره اموال متهمان سیاسی و حتی اعضای خانواده های آنها، اخراج اعضای خانواده متهمان سیاسی از مدرسه و دانشگاه، به دار آویختن فله ای محکومان جرائم جنایی،  نامعلوم بودن سرنوشت بسیاری از دستگیرشدگان سیاسی، قتل های مشکوک دانشجویان و مخالفان سیاسی، این همه در کنار اخبار مربوط به گرانی بی سابقه، گسترش اعتیاد و روسپیگری و بسیاری از نابسامانی های اقتصادی و ناهنجاری های اجتماعی و هم چنین شاخ و شانه کشیدن های  اتمی،  همگی عناوین تکراری و هر روزه رسانه هایی هستند که به مسائل ایران می پردازند.
رژیم اسلامی ایران دامنه آزار و سرکوب خود را به درون چهاردیواری متهمان سیاسی کشانده است. فروش منزل شخصی ارژنگ داودی توسط مأموران امنیتی  رژیم و نامه دردناک مادر محمد داوری، آموزگاری که هشت ماه است از وی خبری نیست ولی مأموران به خود تردید راه نداده اند که حقوق معلمی وی را قطع کنند، تنها نمونه هایی از تجاوز حکومت اسلامی ایران به حقوق اولیه شهروندان است. این حد از لجام گسیختگی و اقدامات خودسرانه در زیر پا نهادن حقوق فردی و اجتماعی مردم در تاریخ معاصر ایران نظیر ندارد. جمهوری اسلامی زیر فشارهای سیاسی و اقتصادی همه جانبه که از داخل و خارج بر وی وارد می آید، هار شده است و مأمورانش ظاهرا راه برون رفت از این بحران عمیق را در سرکوب هر چه بیشتر و آزار مخالفان واعضای خانواده های آنها می بینند. درخواست چنین رژیمی برای عضویت در «شورای حقوق بشر» سازمان ملل متحد و یا «شورای جهانی حقوق زنان» را گویا تنها در رابطه با همین هاری می توان توضیح داد!

تشکل های کارگری و مدافعان حقوق کارگران: 11 اردیبهشت روز اعتراض به شرایط موجود!

ندین تشکل کارگری و مدافع حقوق کارگران در ایران در اعتراض به نابرابری و شرایط دشوار زندگی و به مناسبت روز اول ماه مه، یازده اردیبهشت، روز کارگر، در بیانیه ای خواست های خود را اعلام کرده و خواستار رسیدگی مسؤلان شده اند.  سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، اتحادیه آزاد کارگران ایران، هیئت بازگشائی سندیکای فلز کار و مکانیک ، هیئت بازگشایی سندیکای کارگران نقاش، انجمن صنفی کارگران برق و فلز کار کرمانشاه، کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری ، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری، انجمن دفاع از کارگران اخراجی و بیکار سقز ، و شورای زنان این بیانیه را امضا کرده اند. در این بیانیه از جمله آمده است: « ما ضمن اعتراض به وضعیت موجود که از روز جهانی کارگر سال گذشته به این سو کارگران و عموم توده های مردم ایران را بیش از پیش در معرض سرکوب و تحمیل بی حقوقی قرار داده است بر تحقق مطالبات زیر پای می فشاریم و خواهان تحقق فوری و بی قید شرط همه آنها هستیم:
۱- برپایی تشکل های مستقل از دولت و کارفرما، اعتصاب، اعتراض، راهپیمائی، تجمع و آزادی بیان حق مسلم ما است و این خواسته ها باید بدون قید و شرط به عنوان حقوق خدشه ناپذیر اجتماعی کارگران و عموم مردم ایران به رسمیت شناخته شوند،
۲- ما طرح قطع یارانه ها (هدفمند کردن یارانه ها) و حداقل دستمزد ٣۰٣ هزار تومانی را تحمیل مرگ تدریجی بر میلیون ها خانواده کارگری میدانیم و خواهان توقف فوری طرح قطع یارانه ها و افزایش حداقل دستمزدها به یک میلیون تومان هستیم،
٣- دستمزدهای معوقه کارگران باید فورا" و بی هیچ عذر و بهانه ای پرداخت شود و عدم پرداخت آن بایستی به مثابه یک جرم قابل تعقیب قضائی تلقی گردد و خسارت ناشی از آن به کارگران پرداخت شود،
۴- اخراج و بیکارسازی کارگران به هر بهانه ای باید متوقف گردد و تمامی کسانی که بیکار شده و یا به سن اشتغال رسیده اند و آماده به کار هستند باید تا زمان اشتغال به کار از بیمه بیکاری متناسب با یک زندگی انسانی برخوردار شوند،
۵- ما خواهان محو قراردادهای موقت و سفید امضاء، تامین امنیت شغلی کارگران و تمامی مزد بگیران، رعایت بالاترین استانداردهای بهداشت و ایمنی کار و بر چیده شدن تمامی نهادهای دست ساز دولتی از محیط های کار هستیم،
۶- ما خواهان لغو مجازات اعدام و آزادی فوری و بی قید و شرط ابراهیم مددی، منصور اسانلو، علی نجاتی و کلیه فعالین کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی و اعتراضی از زندان و توقف پیگردهای قضایی علیه آنان هستیم،
۷- ما ضمن محکوم کردن هرگونه تعرض به اعتراضات کارگری و اعتراضات مردمی، اعتراض به هرگونه بی حقوقی و ابراز عقیده را حق مسلم و خدشه ناپذیر کارگران و عموم مردم می دانیم،
٨- ما خواهان لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان و تضمین برابری کامل و بی قید و شرط حقوق زنان و مردان در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی هستیم،
۹- ما خواهان برخورداری تمامی بازنشستگان از یک زندگی مرفه و بدون دغدغه اقتصادی و رفع هرگونه تبعیض در پرداخت مستمری بازنشستگان و بهره مندی آنان از تامین اجتماعی و خدمات درمانی هستیم،
۱۰- کار کودکان باید محو گردد و تمامی کودکان باید جدای از موقعیت اقتصادی و اجتماعی والدین، نوع جنسیت و وابستگی های ملی و ن‍‍ژادی و مذهبی از امکانات آموزشی، رفاهی و بهداشتی یکسان و رایگانی برخوردار شوند،
۱۱- ما بدین وسیله پشتیبانی خود را از تمامی جنبش های اجتماعی آزادی خواهانه اعلام می داریم و دستگیری، محاکمه و به زندان افکندن فعالین این جنبش ها را قویا" محکوم می کنیم،
۱۲- ما ضمن اعلام حمایت قاطعانه از مطالبات معلمان، پرستاران و سایر اقشار زحمتکش جامعه، خود را متحد آنها می دانیم و خواهان تحقق فوری مطالبات آنان هستیم،
۱٣- ما بخشی از کارگران جهان هستیم و اخراج و تحمیل هرگونه تبعیض بر کارگران مهاجر افغانی و سایر ملیت ها را به هر بهانه ای محکوم می کنیم،
۱۴- ما ضمن قدردانی از تمامی حمایت های بین المللی از مبارزات کارگران در ایران و حمایت قاطعانه از اعتراضات و خواسته های کارگران در سراسر جهان خود را متحد آنان می دانیم و بیش از هر زمان دیگری بر همبستگی بین المللی کارگران برای رهایی از مشقات نظام سرمایه داری تاکید می کنیم،
۱۵- اول ماه مه باید تعطیل رسمی اعلام گردد و در تقویم رسمی کشور گنجانده شود و هر گونه ممنوعیت و محدودیت برگزاری مراسم این روز ملغی گردد. »
تشکل دیگری به نام «شورای برگزاری مراسم روز جهانی کارگر سال 89» نیز در نخستین بیانیه رسمی خود همگان را به شرکت در راهیپمایی روز شنبه یازده اردیبهشت فرا خوانده است. در این بیانیه از «کارگران، معلمان، دانشجویان، پرستاران، مزدبیگران، زنان و مردان و عموم مردم آزادی خواه» خواسته شده تا علیه «جناح های سرمایه داری» حکومت و برای «برابری اقتصادی و برابری اجتماعی- سیاسی» در تظاهرات روز جهانی کارگر شرکت کنند و بر ضد «فقر، نابرابری، سطح پایین دستمزدها، حقوق های معوقه، عدم امنیت شغلی، حذف سوبسیدها (طرح هدفمند کردن یارانه ها)، سرکوب های سیاسی و اجتماعی» اعتراض نمایند. این شورا خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی شده است. مراسم اعلام شده توسط این شورا قرار است روز شنبه یازده اردیبهشت در تهران ساعت 17 از خیابان آزادی در برابر وزارت کار آغاز شده و در میدان انقلاب پایان یابد. مشابه این مراسم قرار است در شهرستانها در برابر ادارات کار و یا مکان های منتخب خود کارگران و در ساعات اعلام شده برگزار گردد.
بیانیه های گوناگون روز کارگر در شرایطی منتشر می شوند که حسین موسوی و مهدی کروبی نیز مردم را به تظاهرات در این روز فرا خوانده و برای «تظاهرات قانونی» از مقامات مسؤل تقاضای مجوز نموده اند. در عین حال سازمان ها و گروه های سیاسی داخل و خارج کشور به مناسبت روز جهانی کارگر به  طور گسترده به اعلام پشتیبانی از حقوق کارگران و کارمندان و کارکنان مزدبگیر کشور و اعتراض به شرایط موجود پرداخته اند. نهادهای مسئول از مدتها پیش در مورد این روز به شاخ و شانه کشیدن پرداخته و تظاهرکنندگان را پیشاپیش تهدید می کنند.

ده تن از کشته شدگان اعتراضات سال 88 کارگر بودند

دست کم ده تن از کشته شدگان تظاهرات اعتراضی سال 88 که هویت نزدیک به صد نفر از آنها مشخص شده است، کارگر و عمدتا جوان بوده اند.  كانون حمايت از خانواده جانباختگان و دستگيرشدگان با صدور اطلاعیه ای، نام برخى از كارگرانی را که در اعتراضات سال گذشته به قتل رسیدند اعلام کرد و از مردم خواسته است با شرکت در تظاهرات روز کارگر و آرامگاه بهشت زهرا یاد آنها را گرامی بدارند. نام کارگران جانباخته از این قرار است: 1. محمود رئيسى نجفى، 2. بهمن جنابى خوش 19ساله كارگر لوله كش و تأسيسات لوازم برقى،  3. احمد نجاتى 22ساله كه با ضربات باتون به قتل رسید، 4. سجاد قائد رحمتى اهل درود لرستان،  5. حسين اختر زند اهل اصفهان، 6. فرزاد جشنى 19ساله اهل ايلام، 7. ابوالفضل عبدللهى برقكار كه بر اثر اصابت گلوله به سرش کشته شد،  8. سعيد عباسى 28ساله كه در اثر شليک گوله پاسداران کشته شد، 9. ميثم عبادى 17ساله كارگر فرش فروش در فلكه صادقيه با اصابت گلوله به شكمش جان باخت، 10. عباس ديسناد كارگر بازارى 48ساله در اثر ضربات باتون بر سرش به قتل رسید.

کدام قانون اساسی، آقای خاتمی؟

اخلاق سیاسی، هرگاه به وجود و ضرورت آن معتقد باشیم، اقتضا می‌کند که وقتی کسی وارد گود سیاست شد و توان خود را آزمود و کاری از پیش نبرد، آبرومندانه لنگ بیندازد و از گود خارج شود.
آقای محمد خاتمی، به اقتضای این اصل اخلاقی و محض آبروداری، پس از آن که چهار سال در مقام ریاست جمهوری، ممکنات و مقدورات و نیز توش و توان خود را دید و سنجید جا داشت برای دور دوم کاندیدا نشود. هرگاه چنین می‌کرد امروز از چنان اعتباری برخوردار می‌بود که مردم در مسائل سیاسی به وی اقتدا کنند نه آن که مثل چرخ پنجم درشکه به دنبال دیگران کشیده شود و خودش هم نداند چه کاره است و چه می‌گوید و چه می‌خواهد.
«کیهان» زمانی که آقای خاتمی با حمایت مردمی در سال 1376 روی کار آمد این رویداد را در مجموع با دید مثبت نگریست و این، نه به اعتبار سابقه یا شخصیت ایشان بلکه به احترام جنبش دوم خرداد و 20 میلیون رأی مردم ایران بود. اما هر چه زمان گذشت آقای خاتمی در ایفای نقشی که تاریخ بر عهدۀ او گذاشته بود ناتوانی بیشتر نشان داد و به جای فرصت‌سازی، فرصت‌سوزی کرد. جنبش اصلاح‌طلبی را به شکست کشانید و حمایت مردمی را به جلب رضایت «رهبر» فروخت و عملاً به استبداد و ارتجاع از نفس افتاده جانی تازه بخشید. طبعاً قضاوت‌ها نیز نسبت به وی عوض شد. وقتی برای دور دوم خود را کاندیدا کرد نه آن تیم مجهز و مصمم اصلاح‌طلبان را در کنار خود داشت و نه آن حمایت شورانگیز مرد و زن و پیر و جوان را در پشت سر.
آمد و چهار سال بعد، وقتی از در کوچک تاریخ بیرون می‌رفت، با سرافکندگی اقرار کرد که جز «تدارکاتچی» نبوده است.
بسیار خوب، آقای محترم! با این سابقه و این تجربه امروز چه کاره‌ای و چه می‌گویی و چه می‌خواهی؟
حرفهای اخیر آقای خاتمی به راستی تهوع‌آور است. از رفسنجانی که همۀ تحقیرها و توهین‌ها را تحمل می‌کند و باز وقتی دهان می‌گشاید از سابقۀ دوستی با «مقام معظم رهبری» سخن به میان می‌آورد و کلمات تملق‌آمیز در بیان فضائل و خصائل بی‌مانند او به هم می‌بافد، کسی انتظاری جز این ندارد. همگان «پدرخوانده» را بدین صفت شناخته‌اند که چون از در رانده شود از پنجره داخل می‌شود. اما خاتمی خود را طور دیگری نشان داده است و در شرایط کنونی، در حالی که می‌داند مردم چه می‌گویند و چه می‌خواهند، در حالی که می‌بیند با مردم چگونه برخورد می‌شود، در حالی که دوستان و همکاران نزدیک او پشت میله‌های زندان به سر می‌برند، وقتی با عشوه‌های آنچنانی در صحنه ظاهر می‌شود و نسخۀ شفابخش برای حفظ نظام صادر می‌کند، احساس اشمئزاز به انسان دست می‌دهد.
ایشان در جمع گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران، ضمن انتقاد شدید از عملکرد دولت احمدی‌نژاد، می‌فرمایند «عواقب مدیریت موجود در جامعه مطلوب نیست و اگر چاره‌ای اندیشیده نشود سال 89 سال بحران‌های اجتماعی خواهد بود» و سپس با تأکید بر این که هدف اصلاح‌طلبان حفظ نظام است نه تغییرنظام، چاره را در «اجرای تمامی اصول قانون اساسی» تشخیص می‌دهند.
 
کدام قانون اساسی، آقای خاتمی؟
شما هشت سال ریاست قوه مجریه را بر عهده داشتید در حالی که جنبش دوم خرداد و  20 میلیون رأی مردم مشروعیت حکومتتان را ضمانت می‌کرد و سنگرهای حکومتی نیز در تصرف «اصلاح‌طلبان» بود. چه شد که نتوانستید نقشی جز «تدارکاتچی» به قول خودتان و دریوزگی و آستان بوسی به اعتقاد عموم، ایفا کنید؟ مگر نه این بود که قانون اساسی جمهوری اسلامی و اقتدارات و اختیاراتی که این قانون به «ولایت مطلقه فقیه» داده است مجال هر نوع «اصلاحاتی» را از «اصلاح‌طلبان» حتی با قد و قوارۀ امثال جناب عالی سلب می‌کرد؟
قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان اول در سال 1358 سنگ بنای استبدادی است که آقای خاتمی از آن می‌نالد و می‌گوید «معتقدم در شرق و غرب عالم انسان به بلوغی رسیده است که دیگر امکان ندارد حکومت‌های استبدادی را که فقط از بالا دیکته کنند و از پایین اطاعت شود بپذیرند». گنجاندن اصل ولایت فقیه و اصول مرتبط با آن در مجلس خبرگان اول به منزلۀ فاتحه خواندن بر پیش‌نویس قانون اساسی، با همۀ «اما» و «اگر»های وارد بر آن، بود. همان مصوبه را هم آقای خمینی با دست مبارک دستکاری کرد و هر جا کلمۀ «ملی» در آن دید قلم ابطال بر آن کشید. ده سال بعد، در حالی که تصور می‌رفت با مرگ خمینی فضا تغییر می‌کند، مجلس خبرگان دوم اقتدارات ولی‌فقیه را با افزودن لفظ «مطلقه» که در فرهنگ سیاسی مرادف «استبداد» است، دو چندان کرد.
این قانون اساسی، بقای استبداد را تضمین می‌کند. با چنین قانون اساسی دفع استبداد نمی‌توان کرد. اصلاحات بر مبنای قانون اساسی هم آن طور که «اصلاح‌طلبان» امیدش را داشتند در طول هشت سال زمامداری آقای خاتمی، با وجود فراهم بودن فرصت، نقش بر آب شد و تکرارش موضوعاً منتفی است. امروز ایران به تغییر، آن هم تغییرات بنیانی نیاز دارد نه اصلاحات آنچنانی.
 

به احمد زیدآبادی شرف آل قلم

به احمد زیدآبادی شرف آل قلم

zeydabadi.jpg

قلمت بادا افراشته چون سرو بلند
نامت آواز سپیدار به بام لبخند
هستی ات شعله عشقی به ابد پیوسته
سخنت سرکش و پیوسته – چونان الوند
نه – قلم راشرفی واژه به نامت بیدار
نه – شرف را شرفی در صف یاران - سردار

احمد از خلقی و محمود ترین محمودی
آشنای همه ی اهل دلان در پیکار
اهل زید آبادی خانه ات آن کوه کبود
قلب پر مهرت افسرده ایرانت بود
گرچه در بند ولایت به اسارت رفتی
باز می آئی و این کاخ ولایت نابود.

علی رضا نوری زاده
لندن سوم آذرماه 1388

نوری زاده: به لطایف الحیل می‌خواهند اعتراض‌ها را به خارج وصل کنند

راديوفردا

نوری زاده: به لطایف الحیل می‌خواهند اعتراض‌ها را به خارج وصل کنند
B8DA362C-6000-4154-9D58-AAD5A9F76A12_w527_s.jpg
حسین قویمی -راديو فردا
در جریان محاکمه ۱۶ تن از بازداشت شدگان روز عاشورا در تهران از علیرضا نوری زاده و محسن سازگارا، دو روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی در خارج از ایران، به عنوان رابط با فعالان سیاسی در ایران نام برده شد. اخیرا معاون وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی نیز این دو تن را سخنگویان جنبش سبز خوانده بود.
در گفت‌وگویی با علیرضا نوری زاده، ابتدا از او می‌پرسیم که آیا وی با فعالان جنبش سبز در ایران ارتباط دارد و آیا او سخنگوی این جنبش است؟

علیرضا نوری زاده: از ابتدای شروع جنبش به دفعات چه در نوشته‌ها و چه در مصاحبه‌ها و چه در برنامه‌های تلویزیونی ام تاکید کرده ام من هیچ مسئولیتی در جنبش سبز ندارم، جز آن که صدای مردم ایران را با توجه به امکاناتی که در اختیارم هست، در اختیار جهانیان بگذارم، به اطلاع جهانیان برسانم و در عین حال بازتاب واکنش جهانی را نسبت به جنبش سبز به اطلاع مردم ایران برسانم. واسطه ای که کارش فراتر از اطلاع رسانی نیست. به دفعات این را گفته ام و به نسل جوان توصیه کرده ام و گفته ام حرف‌هایی که به شما گفته می‌شود از این ور و آن ور برای شما ملاک نباشد. شما خودتان هدف‌هایی را تعیین کرده اید و برای دستیابی به آن هدف‌ها دارید مبارزه می‌کنید، هزینه می‌دهید. ما چه کاره هستیم که بیاییم برای شما تعیین تکلیف کنیم. رژیم جمهوری اسلامی . یک روز به آمریکا، یک روز به آلمان، یک روز به انگلیس، یک روز به اسرائیل و طبیعتاً ما افرادی که در این سال‌ها فعال بودیم و از چنگ رژیم به سلامت جسته ایم، هدف این بازی قرار گرفته ایم. در مورد من و آقای سازگارا هم اینها آدرس اشتباه می‌دهند. به این معنا که مثلاً می‌گویند در روز عاشورا، ما مردم را تحریک کردیم به خیابان بیایند. درحالی که تصمیم خود مردم ایران بود و ما فقط گزارش کردیم چه شد و در عین حال به داخل اطلاع دادیم که در خارج نظرها نسبت به این جنبش و این حرکت در روز عاشورا چه بود. ما مردم را نه تحریک کردیم و نه تشویق.
آقای نوری زاده، در محاکمه ۱۶ تن از بازداشت شدگان هم از شما نام برده شد. در این زمینه چه پاسخی دارید؟ آیا شما با مخالفان دولت در ایران دارای ارتباطاتی هستید؟
اولاً آقای دادستان از یک سو می‌گوید متهم ردیف یک با مجاهدین در ارتباط بوده یا مجاهدین با او در ارتباط بودند و از سوی دیگر از زبان او می‌گویند که ایشان با علیرضا نوری زاده -و صفات مرا هم می‌گذارند «عنصر طاغوتی و ضد انقلاب»- ولی به هر حال از زبان او می‌گویند که با نوری زاده در ارتباط بود. اولاً در روز ده‌ها تن با من تماس می‌گیرند، چه تلفنی، چه از طریق ایمیل و چه از طریق فکس. بعضاً از اینها افرادی هستند که درون نظام مقام داشتند یا دارند. من اطلاعاتم را از چه کسی می‌گیرم؟ از همین‌ها می‌گیرم. خیلی‌هایشان در مقام‌های حساس اطلاعات مهمی‌ از جمله در جریان قتل‌های زنجیره ای، در جریان رویدادهای دولت آقای خاتمی و بعد آقای احمدی نژاد، انتخابات و تقلب، اطلاعات را به من می‌دهند. پس ممکن است من با صدها تن تماس داشته باشم. ولی این به منزله تماس سازمانی نیست. من عضو سازمان سیاسی نیستم. من یک فردم. بنابراین من نمی‌توانم افراد را برای یک هدف معین بسیج کنم. چون سازمانی ندارم. تشکیلاتی ندارم.
آقای نوری زاده، به نظر شما طرح این گونه مسائل به چه منظوری است؟
به نظر من اینها دارند زمینه سازی می‌کنند از یک طرف جنبش را وصل کنند به خارج، به دولت‌های خارجی و به افرادی که شناسایی شده اند و به عنوان مخالفان ثابت قدم نظام سرشناس اند و از سوی دیگر زمینه سازی برای تعرض به این افراد را فراهم کنند. این جنبه اش به نظر من خیلی اهمیت دارد. چون مثلاً می‌بینیم که لایحه ای به مجلس می‌برند که سطح روابط با بریتانیا را کاهش دهند. چرا این کار را می‌کنند؟ چون سطح روابط بیاید پایین، رژیم از التزاماتی که دارد، فرار می‌کند. در نتیجه دست عواملش برای ضربه زدن در خارج باز می‌شود. این است که مبارزان در خارج از کشور خیلی دقت کنند به این بازی نظام که بازی خیلی خطرناکی است

پيام سکولارهای سبز ايران به کارگران ايران به مناسبت سالگرد اول ماه مه، روز جهانی کارگر

شبکهء جهانی سکولارهای سبز ايران فرارسيدن اول ماه مه، روز جهانی کارگر را، با درود به همهء هم ميهنان و زحمتکشان کشورمان گرامی می دارد و از اينکه کارگران شرافتنمندمان، سه دهه پس از انقلابی که فريبکارانه وعدهء عدالت و خوشبختی به کارگران و «مستضعفان» می داد ـ و عاقبت نيز اقدامات و اعتصابات شجاعانهء هم آنان پيروزی اش را ميسر ساخت ـ اکنون محروم ترين بخش جامعهء کشور را تشکيل می دهند ابراز تأسف شديد می کند.
ما می دانيم که دولت گداپرور اسلامی، ترجيح می دهد که بجای ايجاد شغل و بالا بردن سطح توليد ملی و برقراری دستمزدهای برحق و مناسب، کارگران کشور را از طريق دادن «يارانه ها» ی بخور و نمير تبديل به حقوق بگيران خود کرده و از اين راه هم فعاليت های ممکن اعتراضی آنان را کنترل کند، و هم بتواند بر واقعيت وحشتناک تاراج بازارهای کشور بوسيلهء کالاهای وارداتی و نامناسب چينی (بمنظور راضی نگاه داشتن اربابان خود در آن کشور و جلب حمايت آنان در صحنه های بين المللی) پرده بپوشاند.
براستی که، چه در تاريخ جهان و چه در تاريخ کشور خودمان، کمتر حکومتی کوشيده است تا، بمنظور ابقای سامانهء فاسد و رانت خوار خود، طبقهء کارگر کشور را بکلی منهدم و آن را به توده ای بی شکل و بی آينده اما وابسته بخود درآورد و، در عين حال، با بستن راه های اطلاع رسانی و روشن گری بازگو کنندهء دلايل وضع فلاکت بار کنونی طبقهء کارگر و نگاه داشتن آن ها در غفلتی معتاد به «يارانه ها»، آنان را تبديل به موجوداتی عاطل سازد.
ما همچنين متأسفيم از اينکه در جريان جنبش سبزی که در ده ماههء اخير در کشورمان پديد آمده، رهبران بخش مذهبی و غير سکولار اين جنبش در فهرست خواسته های خود کمترين بها را به وضعيت پريشان نيروی کار کشور داده اند، نيروئی که تا گلو در اعماق خط فقر فرو رفته است ـ با حقوق هائی عقب افتاده، دستمزدهائی اندک و دچار شدگی به خورهء بيکاری که روح و جان و زندگی آنان را آماج حملهء خود قرار داده است.
ما، اميدواريم که کارگران ايران نسبت به دامی که برای نابودی شان گسترده شده هوشيار بوده و يقين داشته باشند که تا اين حکومت بر سر کار است و به منابع نفت و گاز کشور ـ که بايد برای نسل های آينده نيز باقی بمانند ـ دسترسی دارد و درآمدهای ناشی از فروش آن را بی محابا خرج آشوب آفرينی در جهان می کند، اميدی به رونق بخشی به حوزه های توليدی و خدماتی ملی و، در نتيجه، کارزائی ناشی از توسعه ای معطوف به بالا بردن سطح زندگی ايرانيان، وجود ندارد و اوضاع کشور هر روز تيره تر از روز پيش خواهد بود.
ما سکولارهای ايران، که يقين داريم بخش اعظم نيروی جوان جنبش سبز داخل و خارج کشور نيز سکولار بوده و خواستار پايان دادن به حکومت تبعيض آفرين و مذهبی کنونی اند، از کارگران ستمکشيده و محروم کشورمان دعوت می کنيم که به مبارزهء فاقد خشونت تهاجمی ِ ياران سکولار خود پيوسته و، با طرح خواسته های صريح خويش، از يکسو به اين جنبش جوان و نوپا جان ببخشند و، از سوی ديگر، خود از نفس گرم و آزاديخواه آن نيرو بگيرند.
ما، در همهء شهرهای محل اقامت خود در خارج کشور، تظاهرات و مراسم برپا شده از جانب همهء سازمان های ضد ديکتاتوری مذهبی را حمايت کرده و در اين فرصت بزرگ کارگری جايگاه خود را در کنار آنان می دانيم.
باشد که اول ماه مه امسال مژدهء برقراری اتحاد و يگانگی بين کارگران و کارمندان شاغل و بيکار، دانشجويان، زنان و ديگر اقشار کشور را با خود بهمراه آورده و دريچه هائی بزرگ را بروی جنبش سکولار، انحلال طلب و عدالت خواه کشورمان بگشايد.
بهترين درودهای ما نثار کارگران کشورمان باد؛ انسان های زحمتکشی که در راستای ساختن ايرانی بی تبعيض و بی حکومتی مذهبی و ايدئولوژيک، مقادرند در پرتوی اتحادی ملی جامعه ای منصف، انسانی و رو به فردائی سرشار رفاه و آسايش برای ملت ايران بيافرينند.

لايحه حمايت از خانواده، اساس خانواده در ايران را نشانه گرفته‌است، گفت‌وگو با نرگس محمدی، تا قانون خانواده برابر

مصاحبه با نرگس محمدی، سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر
تهيه و تنظيم: فروغ سميع نيا
همان طور که می دانيد، لايحه حمايت از خانواده بار ديگر در بحبوحه بحران های سياسی در مجلس مطرح شد. نظر شما در اين مورد چيست؟ به نظر شما چرا نمايندگان بعد از حذف دو ماده دوباره آنها را مطرح کردند؟
نرگس محمدی:
به نظر من در رابطه با اين مسئله اولين موضوع اين است که سير لايحه بررسی شود. طبيعی است که در هر کشوری وقتی قانونی برای مردم وضع می شود، چون قانون برای مردم است پس نظر آنها هم مهم است و حکومت آن را در نظر می گيرد. اين نظر مسلمأ به صورت توده ای بيان نمی شود بلکه از طريق روشنفکران، نهادهای مردمی و جنبش های فعال مدنی بيان می شود. در واقع دولت با اين نهادها گفتگو می کند و در تصميم سازی اين عامل را مهم و دخيل می داند.
اتفاقات ايران بدينگونه بوده که قوه قضاييه پيش نويس لايحه را تهيه کرده، سال ۸۶ لايحه را تحويل قوه مجريه داده و دولت آقای احمدی نژاد پس از بررسی لايحه دو ماده واحده که بسيار مورد چالش است يعنی مواد ۲۳ و ۲۵ را به لايحه اضافه کرد. اين را از اين جهت می گويم چون دولت با قوه قضاييه فرق دارد با مجلس هم همينطور. دولت در واقع سياستگذاری کلان و راهبردی جامعه را اتخاذ کرده و به پيش می برد، چهار سال آن را مديريت می کند و خيلی مهم است که دولت با چه رويکردی با مردم وارد گفتگو شود.
بعد از وارد کردن اين دو ماده اعتراض مردم شروع شد و جنبش زنان به صورت فعالانه نسبت به لايحه اعتراض کردند. برخی از فعالان سرشناس به مجلس مراجعه کردند، چون لايحه برای تصويب به مجلس رفته بود. اس ام اس های زيادی برای نماينده ها فرستاده شد. گفتگوهای زيادی در راهروهای مجلس صورت گرفت و مقالات زيادی در رابطه با لايحه نوشته و در سايت ها و روزنامه ها منتشر شد، مصاحبه های زيادی با حقوقدانان و فعالان مدنی انجام شد و همه اينها اعتراض متمرکز خود را در رابطه با اين دو ماده اعلام کردند. پس از انتخابات، در بحران ها که همه چيز تحت الشعاع قرار گرفته بود، اين مسئله هم تاحدودی فراموش شد.
اما اخيراً اين لايحه در کميسيون قضايی مطرح شده و برخی از اين مواد هم تصويب شده است. بررسی اين بازه زمانی يعنی تهيه پيش نويس در قوه قضاييه – دولت – فعاليت های جامعه مدنی و دوباره تصميم گيری در مجلس يعنی برگشت به نقطه صفر نشان می دهد که مجموعه حکومت نسبت به نظر مردم خيلی بی تفاوت است يا حتی بدبينانه تر می توان نتيجه گرفت که حکومت نسبت به نظر مردم معکوس يا با لجبازی برخورد می کند. اين خيلی منفی است که حکومت با مردم خود لجبازی کند. حکومت با دانشجويان، فرهنگيان و ... لجبازی می کند و اين مسئله در مورد زنان فراگيرتر است. در واقع، حکومت با زنان يعنی نصف جامعه خود لجبازی می کند و نصف جامعه را با خودش مخالف می کند. چراکه، صدای اعتراض آنها در جامعه پژواک شده و در جامعه همه شنيده اند که زنان با اين دو ماده مخالفند و هر فعاليتی را حاضرند برای حذف اين دو ماده انجام دهند و مسلما مجلس، دولت و قوه قضاييه هم اين صدا را شنيده است. به نظر من پافشاری حکومت برای اينکه اين دو ماده را تصويب کند فقط لجبازی حکومت نسبت به جنبش زنان و مردم است، وگرنه نتيجه ديگری از بررسی اين روند دست نمی دهد.
يعنی نظر شما اين است که حکومت می داند که اعتراض به لايحه خواست عمومی شده و پس از انتخابات و حضور گسترده مردم، حکومت قصد لجبازی با مردم را دارد؟
نرگس محمدی:
شايد انتخابات اين ويژگی دولت را تشديد کرده باشد، اما متاسفانه تاکنون ما شاهد بوديم که در مورد مسائل زنان يک سری سياست هايی در دولت اتخاذ و عمل شد که نشان از بی توجهی آنان به حقوق زنان دارد. کل سياست دولت احمدی نژاد در مورد زنان نشان از بی توجهی يا عدم شناخت صحيح از وضعيت زنان، رشد آگاهی آنها، تمايلات و علايق زنان ايران دارد. بنابراين به نظر من درست است که انتخابات آن را تشديد کرد؛ اما در واقع، از وقتی دولت احمدی نژاد سر کار آمده روی خوشی هم به زنان نشان نداده و اين سيری است که دولت از اول در پيش گرفت و ربطی به مسائل انتخابات ندارد.
شما به عنوان پژوهشگر مسائل زنان چه ايراداتی را در اين لايحه موجود می دانيد که منجر به چنين اعتراضاتی در سطح گسترده شده است؟ و چه پيشنهادی برای جايگزين کردن با مواردی که به آن ايراداتی را وارد می دانيد، داريد؟
نرگس محمدی:
به نظر من اساسأ اگر چند همسری را در ايران بخواهند به شکلی که مطرح شده به صورت قانون دربياورند، اساس بی عدالتی در مورد زنان است. حتی اگر بخواهند به مبانی شرعی هم اشاره بکنند، بنا بر آيات قران خداوند اين مسئله را مبتنی بر عدالت نمی داند. در قرآن در سوره نسا در انتهای آيه اشاره به يک قيد مهمی شده و آن اين است که شما در اين عمل «نمی توانيد عدالت را رعايت کنيد» و بايد توجه کنيد که عدالت اساس دين است و هرچه آن را مخدوش کند از نظر دين مخدوش است.
در رابطه با عرف هم، عرف ايران هرگز چند همسری را نپذيرفته و در بيشتر اقشار مردمی که چند همسری ديده شده، امری مذموم بوده. در ايران هر کس چند همسر داشته آن را مخفی کرده و مانند عربستان سعودی امر پذيرفته شده ای نيست. بنابراين به لحاظ عرفی هم جامعه ايران اين مسئله را نمی پذيرد. سطح زنان در ايران نيز قابل مقايسه با زنان منطقه نيست. ميزان تحصيلات زنان و رشد آگاهی آنان را با منطقه مقايسه کنيد. بسياری از حرکت های زنان ايران در منطقه تاثير گذار است و الگوبرداری می شود و حتی روی سياست های دولت های آنها نيز تاثير می گذارد. از طرف ديگر،حتی خيلی از فقهای ما هم چند همسری را رد می کنند، مثلا آيت الله صانعی. خانم وسمقی و روشنفکران دينی نيز آن را رد می کنند پس اين مسئله مورد توافق فقها هم نيست.
در واقع، از نظر اجتماعی اين مسئله منطبق بر واقعيات نيست و در مجموع اين قانون از فرهنگ کشور ايران نيز عقب تر است. در تمام دنيا قانون را که وضع می کنند سطح جامعه را در نظر می گيرند و سعی می کنند قانون را از فرهنگ جامعه يک پله بالاتر وضع می کنند چون قانون٬ فرهنگ سازی می کند. شما تصور کنيد در رانندگی قوانين عقب مانده ای را در ايران اجرا کنند که فرهنگ را به عقب می کشاند. ما اين مسئله را در ايران باز هم به طور معکوس می بينيم، يعنی قانونی که در رابطه با زنان در لايحه خانواده نوشته شده يک گام که نه چندين پله از فرهنگ ايران عقب مانده تر است که در نوع خود به فرهنگ ايران خسارت زيادی وارد می کند.
در مورد ماده ۲۵ هم که در رابطه با مهريه است به نظر من کسانی که آن را می نويسند شناخت درستی از وضعيت جامعه ندارند. در همه دنيا به نگهداشتن خانواده اهميت می دهند، چراکه يکی از هسته های پايدار در جامعه، خانواده است. همه جوامع برای پايداريش تعليمات زيادی می دهند و قوانين خوبی وضع می کنند. خانواده هم فقط زن و مرد نيست، فرزند هم هست. اگر حقوق خانواده بايد رعايت شود پس حقوق زن و کودک و مرد بايد رعايت شود. يعنی خانواده را نبايد فقط از ضلع مرد نگاه کرد. خانواده يک منشور چند وجهی است. اگر حقوق همه افراد تامين شود پايداری خانواده تامين می شود. کسانی که لايحه را می نويسند فقط به حق مرد توجه می کنند يعنی حقوق فرزند را نمی بينند. در خانواده های چند همسری فرزندان آسيب های زيادی می بينند. پس اين لايحه حمايت از خانواده نيست، اسمش را بگذارند لايحه حمايت از مرد، که پذيرفتنی تر است. اين لايحه ادعای زيادی مبنی بر حمايت از خانواده دارد، در حاليکه اساس خانواده را نشانه گرفته است .
زن امروز، آگاهی بسياری از طريق کار و اينترنت و ماهواره و ارتباطات کسب کرده است و جامعه مانند ۵۰ سال پيش نيست؛ بنابراين وقتی که حقوق يک فرد را يک جانبه در خانواده افزايش می دهند، يعنی حقوق ديگر افراد را پايين می آورند. در صورتی اين خانواده تداوم پيدا می کند که افراد ناآگاه باشند و به هر شرايطی تن بدهند. و چون جامعه ايران اينطور نيست، به همين دليل طلاق افزايش می يابد. افرادی که روی لايحه کار می کنند، اساسا فرزند را دارای حق در خانواده و بعد جوان را در جامعه دارای حق نمی بينند.
اگر نقش زن اول را در ازدواج دوم مرد از بين می برند، به جايش از آن زن حمايت نمی کنند، پس خانواده در نظر آنها همانطور که در قانون آمده فقط «رييس خانواده» است نه ديگران و کل حقوق هم به مرد تعلق دارد. برای من که بعنوان فعال حقوق بشر از منظر اجتماعی لايحه را می بينم، به نظرم آسيب بسيار جدی را به خانواده وارد خواهد کرد و نمايش ناخوشايند و شرم آوری را از روابطی که حکومت برای خانواده ايرانی می سازد برای مرد هم بوجود می آورد و در واقع از مرد هم حمايت نمی کند، در حاليکه لايحه ظاهر حمايت از مرد دارد.
شما در صحبتهايتان از نظر دينی و عرفی، تعدد زوجات را رد کرديد. آيا اين به اين معنی است که در يک جامعه مذهبی می توان به عنوان قانون جايگزين تعدد زوجات را کلاً نفی کرد؟
نرگس محمدی:
مگر يک جامعه مذهبی فقط جامعه ايران است؟ در کل دنيا که يک ميليارد و سيصد ميليون مسلمان زندگی می کنند همه کشورهای مذهبی در مورد مسائل زنان مثل عربستان يا ايران نيستند. آيا مذهب خلاصه شده در چنين مواردی که اگر به آن عمل نشود خدشه دار می شود؟ چرا مذهب با رويکرد نوانديشانه بررسی نمی شود؟ نوانديشان ايران و بسياری ديگر در جهان، مثلاً نوانديشان دينی که روی مقوله حقوق بشر کار می کنند، مثل عبدالله نعيم که در رابطه با مسائل زنان و با نگاه دينی منطبق با معيارهای حقوق بشر نظرات خوبی دارد. شما مسلمان های ديگری را می بينيد که در رابطه با مسائل زنان و ساير مسائل در حقوق بشر مسلمان و مذهبی هستند، اما نظرات بسيار روشنفکرانه ای دارند. آيا مذهب فقط در جامعه ما وجود دارد؟ آنهم در مورد خاص تعدد زوجات، که بايد جامعه مذهبی شناخته شود. چند همسری به نظر من اساساً با معيار عدالت همخوانی ندارد و تکيه من به همان آيه ای است که می گويد شما نمی توانيد عدالت را رعايت کنيد. و از آنجا که عدالت، محور و اساس دين اسلام است هر چيزی که در شرايط مکان و زمان خاص خودش عدالت را خدشه دار کند، در هر بعد و عرصه ای که باشد، اساساً از مذهب فاصله گرفته است.
مثلاً در رابطه با ارث در شرايط کنونی ايران و قرن حاضر٬ اينکه مرد دو برابر زن ارث ببرد آيا عدالت رعايت می شود؟ که حتی مسئله ساده ای است که بررسی فقهی نمی خواهد. من به عنوان فرزند دختر و برادرم فرزند پسر که هر دو بيرون خانه کار می کنيم و همه در آمدمان را به منزل پدر و مادر می آوريم آيا بعد از فوت پدر و مادر، ماحصل در آمدمان بايد دوبرابر به برادر برسد؟ آيا اين مبتنی بر عدالت است؟ الان مانند دوره ای نيست که دخترها در خانه می ماندند و پسر ها بيرون کار می کردند و ماحصل تلاش مردان به خانه می آمد و مادی تر تلقی می شد، در حاليکه زنان به همان اندازه فعاليت در خانه داشتند. الان همان هم عوض شده. يعنی در شرايطی هم که زن و مرد با هم کار می کنند و ماحصل تلاش به يک جا آورده می شود، باز همان منبع نامساوی تقسيم می شود که مبتنی بر عدالت نيست. به نظر من مباحث مهمتری مثل عدالت می تواند مبنای مذهب باشد نه يک چنين مسائل خرد و کوچکی که حتی از نظر قرآن هم مورد دفاع نيست. اين نظر کسانی است که در اين عرصه کار کردند، من صاحبنظر مسائل دينی نيستم اما روشنفکران مسلمان نظرشان اين است که در سير تدوين حقوق اجتماعی، احکام می توانند شامل مرور زمان شوند. زيرا احکام اجتماعی در مورد مسائل زنان با رشد رو به جلو بوده در حاليکه الان اين روند معکوس است.
حال که در مورد نوانديشی دينی در ايران صحبت شد، به نظر شما نوانديشان دينی در حوزه مسائل زنان در ايران چقدر نقش داشتند؟ به نظر شما اگر کاری هم شده چقدر مثبت بوده است؟
نرگس محمدی:
به نظر من کار مناسبی انجام نشده است، يعنی شما خيلی کم می بينيد که نوانديشان دينی در اين زمينه کار جدی کرده باشند، و به نظر نمی تواند توجيهی هم داشته باشند که شايد مسائلی را مهمتر از اين مسئله در اولويت قرار داده اند، زيرا به لحاظ کميت زنان نصف جامعه ايران را تشکيل می دهند، و کميت قابل توجهی هستند و همينطور به لحاظ کيفی هم نوانديشان دينی بايد بيشتر به اين مسئله می پرداختند. البته، کارهايی هم خانم وسمقی و آقای عليجانی انجام داده اند. اين مسئله خيلی مهم است.
همانطور که شما هم گفتيد جامعه ايران جامعه مذهبی و تاثيرپذير است، يعنی ما نمی توانيم دستور العملی صادر کنيم که مذهب را از زندگی مردم حذف کنيم، پس تلاش روشنفکران دينی قطعاً تاثير گذار است. قانون ما از فقه گرفته شده و بنابراين هر چه فقه ارتجاعی تر باشد به ضرر جامعه و هر چه نوانديشانه تر باشد به نفع جامعه است. اينگونه تلاش ها، فرهنگ سازی می کند. اگر از اقشار خاص بگذريم در عموم جامعه تاثير گذار است، ما علاوه بر قانون بايد به فرهنگ هم توجه کنيم. اگر فرهنگ جامعه رشد کند، تنها با قانون نمی توانند جلو مردم را بگيرند. يعنی بايد بستر سازی هايی انجام شود و اين مسئله فرهنگ است و کار نوانديشان دينی هم روی فرهنگ تاثيرگذار خواهد بود.
به نظر شما زنان در سيستم تصميم سازی چه تاثيری می توانند داشته باشند؟ به طور نمونه در دولت فعلی، حضور زنان در کابينه دولت يا مجلس شورای اسلامی آيا می تواند منجر به تصويب قوانينی به نفع زنان باشد؟ با توجه به اينکه در اين دولت برای اولين بار پس از سی و يک سال، وزير زن در کابينه تعيين شد.
نرگس محمدی:
در دولت فعلی متاسفانه من چشم انداز مثبتی را نمی بينم. واقعيت اين است که در دولت احمدی نژاد، حرکتی را که به نفع زنان باشد نديده ايم. انتخاب زن به عنوان وزير فی نفسه حرکت مثبتی است٬ کدام زن است که ناراحت باشد اگر يک زن پس از سال ها وارد دولت شود. اما به نظر من، اين زنان نقش تعيين کننده ای نمی توانند داشته باشند. در مجلس هم در سال های اخير همين روند را شاهد بوديم. همين تعداد زنها را با زن های مجلس ششم مقايسه کنيد، به نظر من نقشی که زنان در مجلس ششم داشتند الان زنان مجلس در رابطه بامسائل زنان ندارند.
به نظر من، در چنين ساختارهايی اگر زنان وارد ساختار حکومت شوند، استحاله پيدا می کنند، و اين فراتر از ايده شان است. من با ايده شان کار ندارم، که قشر سنتی هستند يا مدرن؛ اصلا اساس اين نوع دولت يا ساختار حکومت به گونه ای است که زنان را استحاله می کند و زنان نمی توانند نقش خود را ايفا کنند. حتی، در دولت های قبلی هم که وضعشان به مراتب بهتر بود، شما اين مسئله را می بينيد.
مجلس با دوباره مطرح کردن لايحه نشان داد به سادگی از موضع خود در اين مورد عقب نشينی نمی کند، شما چه پيشنهادی برای فعالان حقوق بشر و فعالان حقوق زنان و مخالفان لايحه مذکور برای مواجه با اين حرکت مجلس شورای اسلامی داريد؟ فکر می کنيد امکان تشکيل بسيج عمومی توسط فعالان مدنی و سياسی برای اعتراض به لايحه مانند قبل وجود دارد؟ با توجه به منازعات گسترده سياسی، آيا مجالی برای بحث مستقل درباره مسائل زنان باقی می ماند و آيا سياسيون پذيرای چنين مسائلی هستند، يا اينکه مسئله زنان را جزئی و حاشيه ای می دانند؟
نرگس محمدی:
به نظر من مسئله زنان در شرايط فعلی ايران جزئی نيست. بلکه در اين شرايط که جامعه مدنی ايران خيلی برجسته شده – و حتی تقويت آن يک راهبرد استراتژيک است – بالطبع حقوق زنان٬ جوانان٬ کارگران و معلمان و تلاش برای احقاق حقوق آنها خيلی مهم است. يعنی عدم توجه به تامين حقوق زنان در حال حاضر، به همان سياست کلان يعنی تقويت جامعه مدنی ضربه می زند. و اگر بخواهيم يک جامعه مدنی قدرتمند داشته باشيم، که به نظر می رسد فعالان سياسی و مدنی الان با اين رويکرد فعاليت می کنند، بنابراين تلاش برای احقاق حقوق زنان يا رفع تبعيض عليه زنان، تلاش های مهمی هستند که می توانند جامعه مدنی را قدرتمند کنند. بنابراين نه تنها تلاش برای حقوق زنان يک مسئله فرعی نيست، بلکه يکی از مسائل اصلی به شمار می رود.
بخصوص، اتفاقاتی که بعد از انتخابات افتاد نشان داد که زنان ايرانی برای بدست آوردن دموکراسی و رسيدن به حقوق بشر نقش موثری دارند، و اين نقش در عرصه اطلاع رسانی چقدر پررنگ است. در رابطه با خشونت که بعد از انتخابات در ايران رواج پيدا کرده، نقش زنان بسيار موثر بوده، يعنی مادرانی که برای کم شدن خشونت در کشور تلاش می کنند و موفق هستند. بسياری از فعالان سياسی که توجه به حقوق زنان نمی کردند را هم وادار به فکر کرد، يعنی ايران در تحولات سياسی و بزنگاه های تاريخی از نقش زنان می تواند بهره بگيرد. نقش مفيد و سازنده ای که نمی توان به آن بی توجهی کرد. زنان در کنار مردان٬ جنبش سبز را ياری کردند، بنابراين با اين فعاليت چند ماهه ای که زنان داشتند در بحث خانواده های سياسی و در بحث اعتراضاتی که وجود دارد، تلاش چشمگير و تاثير گذاری داشته اند. تلاش مادران صلح، خانواده زندان سياسی، فعالان مدنی زنان، خانواده هايی که عزيزانشان را از دست داده اند. يکی از مثال هايی که می شود آورد، مادر "سهراب" و مادر "ندا"ست و حتی زنانی که زندان رفتند و آزاد شدند يا زنانی که الان در زندانند. آنها نقش زيادی را در آگاهی و رشد جامعه دارند که نمود آن فقط در ايران نيست، بلکه نمود بين المللی دارد.
بنابراين پتانسيل هنگفتی در عرصه زنان پس از انتخابات جمع شده و تاثير هنگفت و شگرفی داشته و باعث بهت و حيرت بسياری در داخل و خارج ايران شده که نيروی زنان نه تنها درباره مسائل خاص زنان بلکه در کليت برای دموکراسی در ايران و تحقق حقوق بشر و برای ايستادگی در مقابل استبداد يک حکومت نقش تاثيرگذاری دارد؛ و زنان هم شيوه های خاص خودشان را دارند يعنی بدون توسل به هيچ خشونتی، يعنی همان چيزی که از مفهوم واقعی صلح بايد در جامعه وجود داشته باشد، راهکار ها و شيوه های خودشان را به کار می برند که نتيجه بهتری می دهد. بنابراين اين زنان که در جنبش سبز چنين نقشی را ايفا کردند هيچ تناقضی ندارد که در رابطه با مسائل حقوق زنان هم بسيج شوند و بايد اين کار را هم بکنند و اينها مسائلی است که بايد در موازات هم حرکت کنند هيچ کدام از آنها ديگری را نفی نمی کند و موجب تقويت هر دو هم می شوند. اگر شما جنبش زنان قدرتمند و زنان برخوردار از حقوق خوبی داشته باشيد، اين مسئله به جنبش های مدنی از جمله جنبش سبز هم می تواند کمک کند.
کانون مدافعان حقوق بشر چه فعاليت هايی در اين زمينه داشته؟ تاثير نهادهايی هم چون کانون بر روند قانون گذاری چگونه می تواند باشد؟
نرگس محمدی:
ما يک کميته زنان در کانون مدافعان حقوق بشر داشتيم که در مسائلی که فعالان زنان در کنار هم فعاليت می کردند ما هم سعی می کرديم در کنارشان حضور داشته باشيم. همانطور که خانم عبادی به همراه خانم طالقانی و بهبهانی برای اعتراض به لايحه به مجلس رفتند و بنابراين کميته زنان کانون هم در کنار ساير فعالان زنان هر کمکی که می توانست انجام داد و الان هم ما بر همين نظر و اعتقاد هستيم. سعی می کنيم جنبش زنان را در حد توان خودمان ياری کنيم ولی اينکه الان مورد خاصی را اين کميته برای اقدام در نظر داشته باشد وجود ندارد.

شکنجه علی‌اکبر لامعی، زندانی بيمار و بی‌دفاع تا آستانه مرگ، فعالين حقوق بشر و دمکراسی

بنابه گزارشات رسيده به "فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران" در طی چند روز گذشته شيوه جديد سرکوب عليه زندانيان بی دفاع در زندان گوهردشت کرج آغاز شده است. زندانيان صبح زود از سلولها بيرون کشيده می شوند و به محوطه هر بند برده می شوند و چندين ساعت در زير آفتاب قرار داده می شوند.در طی اين مدت زندانيان امکان استفاده از سرويسهای بهداشتی و دسترسی به آب نوشيدنی را ندارند.
روز دوشنبه ۶ ارديبهشت ماه زندانيان بند ۶ زندان گوهردشت کرج را از سلولهای خود بيرون کشيده و به محوطه بند منتقل کردند. يکی از زندانيان بنام علی اکبر لامعی ۳۰ ساله از سلول ۲، سالن ۱۶ بدليل ناراحتی روحی ناچار به مصرف قرصهای آرام بخش است. هنگامی که زندانيان به محوطه بند برده می شدند او به دليل شرايط خاص روحی در پشت آنها حرکت می کرد.
پاسداربندها او را مورد اهانت قرار دادند و سپس وی را به زير ۸ بردند.آنها زندانی لامعی را برای مدت طولانی با باتون و لوله فلزی شکنجه کردند که در اثر اين شکنجه ها از چند ناحيه زخمی و دچار شکستگی شد و به اغما فرو رفت.ابتدا او را برای مدتی طولانی که در حالت اغما بسر می برد به حال خود رها کردند سپس پاسداربندها او را به بهداری زندان منتقل کردند.شرايط او در بهداری زندان وخيم اعلام شده است. صدای فريادها و زجه های دردناک اين زندانی در محوطه بند شنيده می شد که باعث خشم همبنديانش شده بود.
پاسدار بندهايی که زندانی علی اکبر لامعی را مورد شکنجه قرار می دادند به نامه های زير می باشند؛قاسم محمدی معروف به دائی قاسم ،شيخی، احمدی، اقباغی می باشند.
همچنين شب گذشته ۲ نفراز باند مافيايی بند ۶ زندان گوهردشت کرج که زير نظر علی محمدی معاون زندان و کرمانی و فرجی رئيس و معاون اطلاعات زندان می باشند درگيری خونين ايجاد شد. نقش باندهای مافيايی در درون زندان سرکوب زندانيان و فروش مواد مخدر می باشد. اين درگيری خونين منجر به زخمی شدن ۲ تن از آنها شد ، شدت زخم های آنها بحدی بود که اين ۲ زندانی به بيمارستانی در خارج از زندان منتقل شدند . اسامی زخمی شدگان وحيد سيلانی و مرتضی فرجی می باشند. وضعيت مرتضی فرجی بسيار وخيم اعلام شده است و گفته می شود که ريه او در اثر اصابت چاقو سوراخ شده است و بعضی از گزارشهای تاييد نشده حاکی از مرگ وی می باشد. تن اين دو زندانی از چند ناحيه دچار زخم های عميق در اثر ضربات چاقو شده است.
گفته می شود که اين ۲ نفر به دليل نافرمانی از دستورات علی محمدی و کرمانی و بدستور آنها توسط ساير اعضای باند مافيايی تصفيه شده اند.
در حال حاضر چند زندانی سياسی در اين بند محبوس می باشند که از جمله آنها آقای احمد زيد آبادی می باشد.
فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران،شکنجه زندانيان بيمار و بيدفاع تا آستانه مرگ را محکوم می کند و از کميسر عالی حقوق بشر و ساير مراجع بين المللی برای پايان دادن به شکنجه های سيستماتيک در زندانهای اين رژيم خواستار اقدامات عملی و فوری است.

معصومه ياوری، از معترضان به نتيجه انتخابات، در يک قدمی چوبه دار،

صدور احکام اعدام برای معترضان به نتيجه انتخابات به اتهام محاربه از جمله شگردهايی است که قضات دادگاههای انقلاب برای ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم به آن مبادرت می کنند.
بنا بر اطلاع گزارشگران هرانا، معصومه ياوری از معترضان به نتيجه انتخابات از جمله کسانی است که برايش حکم اعدام درخواست شده و وی تنها در روز دادگاه اول توانسته بود از حق داشتن وکيل برخوردار شود.
محاکمات غير قانونی ، بازداشت های خودسرانه و به تبع آن صدور احکام پشت درهای بسته و برگزاری محاکمات نمايشی خارج از روند مرسوم و صحيح قضايی از جمله مرسوم ترين شيوه های اعمال شده در دادگاههای انقلاب است که همچنان نيز ادامه دارد.
معصومه ياوری نيز از قربانيان چنين محاکماتی است. محمد سيف زاده وکيل وی در اين باره می گويد: دادگاه خانم ياوری روز ۱۵ ارديبهشت برگزار خواهد شد و دادستان برای وی تقاضای حکم اعدام کرده است.
وی در گفتگو با گزارشگر هرانا افزود: موکلم را تا زمان برگزاری دادگاه اول نديده بودم و وی از دسترسی به وکيل تا اين زمان محروم بوده است.
عدم دسترسی به وکيل تا قبل از دادگاه اول از جمله مسايلی است که بيشتر بازداشت شدگان سياسی با آن روبرو هستند. اين در حالی است که قانونا وکيل حق دارد تا قبل از برگزاری دادگاه پرونده موکل خود را بررسی کرده و دفاع مناسبی از وی به عمل بياورد اما تاکنون در بيشتر موارد اين خواسته محقق نشده است.
اين وکيل دادگستری با اشاره به اينکه ياوری بيش از شش ماه را در بازداشت به سر برده است، افزود:"شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به سرپرستی قاضی مقيسه مسول رسيدگی به پرونده معصومه ياوری است."

سخنرانی حجت الاسلام روانبخش، سردبير نشريه پرتو سخن: هاشمی برکنار می شود؛ سيدحسن خمينی رد صلاحيت

سردبير هفته نامه پرتوسخن متعلق به موسسه آموزشی آيت‌الله مصباح يزدی، در سخنانی در جمع تعدادی از مردم راور از برکناری آيت الله هاشمی رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان و رد‌صلاحيت حجت‌الاسلام سيدحسن خمينی در انتخابات آتی رياست جمهوری خبر داد.
به گزارش خبرنگار گفتارنو از راور حجت الاسلام روانبخش در پاسخ به سوالی درباره اينکه چرا مقام معظم رهبری هاشمی را از رياست مجلس خبرگان برکنار نمی کنند گفت: رياست مجلس خبرگان، منصوب شده از سوی مقام معظم رهبری نيست که بتوانند او را برکنار نمايند اما در انتخابات هيئت رئيسه که سال آينده برگزار می شود، ان شاءالله اعضای مجلس خبرگان او را برکنار خواهند کرد.

وی در خصوص رياست هاشمی بر مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز گفت: اين مجمع يک مجمع تصميم گيری نيست بلکه يک مجمع مشورتی است که حتی ميرحسين موسوی و عبدالله نوری هم که ۵ سال زندانش کردند عضو اين مجمع هستند.
روانبخش گفت: لذا در مجمع تشخيص مصلحت نظام بودن يا نبودن به جايی لطمه ای نمی زند چون مرکز تصميم گيری نيست، فقط نقش مشورتی دارد و مقام معظم رهبری می خواهند از همه افکار و سلايق مختلف در اين مجمع حضور داشته باشند تا تضارب آرا برقرار باشد .
اين روحانی حامی دولت افزود: اگر مقام معظم رهبری نظرات مجمع را تائيد کردند اعتبار پيدا می کند و گرنه اعتبار قانونی ندارد مثل همان کاری که اخيرا آقای هاشمی رفسنجانی می خواست در مجمع تشخيص مصلحت انجام دهد و انتخابات را از دست شورای نگهبان بگيرد و آن را به کميسيون انتخابات بدهد.
روانبخش با انتقاد از سکوت لاريجانی و باهنر در قبال جنبش سبز گفت: وقتی معظم رهبری فرمودند عمار کجاست آقای مهندس باهنر صدايش در نيامد و سکوت اختيار کرد بالاخره آقای باهنر می‌توانست بيايد در تلويزيون و جنبش سبز را مورد مواخذه قرار دهد و يا در اين شهر و آن شهر برود و روشنگری بکند اما مردم ما هرگز کلامی از باهنر نشنيدند.
وی اضافه کرد: در حالی که که آقای دکتر حدادعادل در مقابل جنبش سبز ايستاد و روشنگری کرد اما امثال باهنر و علی لاريجانی هيچگونه حرفی نزدند.عمارها کم بودند هرچه مقام معظم رهبری فرياد می زد عمار کجاست؟خبری نبود باهنر و علی لاريجانی سکوت کرده بودند .
عضو موسسه آموزشی مصباح يزدی گفت: ميرحسين موسوی و کروبی خيلی دلشان می خواست تا دستگيرشان که قهرمان شوند کروبی داد می زد و می گفت يکی بيايد مرا بگيرد و با خود ببرد.
وی اضافه کرد:کروبی دلش می خواست قهرمان شود تا هر روز طرفدارانش در دانشگاهها تابلويی دست بگيرند و شعار بدهند که کروبی قهرمان شد.
روانبخش درباره احتمال نامزدی سيد حسن خمينی درانتخابات آينده رياست جمهوری گفت: ما اميدواريم که سيدحسن خمينی هم برای دوره آينده کانديدای رياست جمهوری شود تا معلوم بشود که چقدر جايگاه در بين مردم دارد.
وی با بيان اينکه سيدحسن خمينی رد صلاحيت می شود در اين خصوص توضيح داد: سيد حسن خمينی رد صلاحيت می شود چون يک رجل سياسی نيست مگر می شود هرکسی از بيت رهبری باشد رجل سياسی هم باشد رجل سياسی تعريف خاص خودش را دارد.
وی افزود:آقای سيد حسن خمينی متاسفانه مواضع خوبی ندارد چون بعد از اينکه جامعه مدرسين حوزه علميه قم آقای صانعی را فاقد صلاحيت برای مرجعيت اعلام کرد آقای سيد حسن خمينی آمد خانه او و سايت جماران را در اختيار او قرا داد شما بگوئيد اين کار چه معنايی دارد؟
شايان ذکر است سخنرانی اين فعال سياسی حامی دولت به دعوت جمعيت پيروان روح الله شهرستان راور برگزار شده بود که بخش هايی از آن به دليل عدم رعايت حرمت افراد منتشر نمی شود.

فشار بر لاله‌ حسن‌پور جهت اخذ اعترافات تلویزیونی، کمیته گزارشگران حقوق بشر

روز گذشته، سه‌شنبه هفتم اردی بهشت ماه، لاله حسن‌پور، طی یک تماس تلفنی از زندان اوین اعلام کرد که "تحت فشار شدید برای اخذ اعتراف تلویزیونی" قرار دارد.
به گفته ی خانواده ی این فعال حقوق بشر و زنان، پس از اعلام این موضوع از سوی لاله حسن‌پور، "مامور همراه لاله، بر سر او فریاد زد و تماس قطع شد."
هم چنین بر اساس گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، اعتراض حسن‌پور به "بدرفتاری نگهبان بند" سبب شده تا برخی وسایل سلول منجمله تلویزیون سلول را از او بگیرند.
به نظر می‌رسد این فعال مدنی در وضعیت نامناسب روحی و جسمی قرار داشته باشد و تماس تلفنی وی حاکی از ادامه فشار بر اوست.
شایان ذکر است که لاله حسن‌پور، سه‌شنبه ۲۵ اسفندماه طی یورش های گسترده به فعالین حقوق بشر توسط دستگاه امنیتی، در منزلش بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است.

اسرائيل: گزينه حمله نظامی به تاسيسات اتمی ايران روی ميز قرار دارد

سفير اسرائيل در آمريکا سه شنبه شب تاکيد کرد که گزينه حمله نظامی به تاسيسات اتمی ايران روی ميز قرار دارد و همزمان اهود باراک گفت که جهان نمی تواند برای مدت طولانی منتظر حل برنامه اتمی ايران بماند.
مايکل اورن، سفير اسرائيل در واشينگتن، در گفت و گو با شبکه تلويزيونی «سی ان ان» در پاسخ به پرسشی در زمينه حمله احتمالی به ايران گفت: «اسرائيل مانند هر کشور ديگری در جهان، حق دارد تا از خودش دفاع کند و ما تاريخ ۶۵ سال گذشته را پشت سر خود داريم که در آن زمان يهوديان حق دفاع از خود را نداشتند و به ياد داريم که چه اتفاقی رخ داد.»
پيشتر، وزير دفاع اسرائيل با دفاع از ديپلماسی آمريکا برای حل آنچه تهديد دستيابی ايران به سلاح هسته ای خواند هشدار داد که جهان نمی تواند به مدت طولانی برای حل اين مسئله منتظر بماند.
اهود باراک که به واشينگتن سفر کرده است در ديدار با فرماندهان و مسئولان آمريکايی در پنتاگون گفت که از تمرکز آمريکا بر تشديد تحريم های اقتصادی عليه تهران حمايت می کند و افزود: آمريکا تنها قدرت جهانی است که می تواند تلاش های بين المللی برای بازداشتن ايران از طريق فشار اقتصادی را هماهنگ کند.
وی هشدار داد که اگر جهان برای زمان طولانی منتظر بماند ايران می تواند به سلاح هسته ای دست يابد که نه تنها «چشم انداز» خاورميانه بلکه کل جهان را تغيير خواهد داد.
مقام های آمريکايی و فرماندهان ارشد اين کشور بارها در ديدارهای خود با طرف های اسرائيلی گفته اند که ايران اتمی غير قابل پذيرش است ولی در عين حال تاکيد کرده اند که هر گونه حمله نظامی به تاسيسات اتمی ايران در حال حاضر کارساز نخواهد بود.
رابرت گيتس، وزير دفاع آمريکا، ماه ژانويه هشدار داد همزمان که ايران به زمان دستيابی به ساخت سلاح اتمی نزديک می شود ايالات متحده بايد گزينه های بيشتری در اختيار داشته باشد و بيشتر احتياط کند.
آقای گيتس در جريان کنفرانس خبری مشترک روز سه شنبه خود با وزير دفاع اسرائيل در اين زمينه اظهار نظر قطعی نکرد.
وی گفت: من از «روند برنامه ريزی شده» در پنتاگون و ساير بخش های دولت اوباما راضی هستم. ما زمان درازی را صرف مسئله ايران کرده ايم و به اين روند ادامه خواهيم داد.
پيشتر، اسرائيل و آمريکا تهديد کرده بودند که برای حل برنامه هسته ای ايران تمام گزينه ها از جمله حمله نظامی به تاسيسات اتمی اين کشور روی ميز قرار دارد.
اين دو کشور همراه با ساير متحدان غربی خود تهران را متهم می کنند که در صدد ساخت بمب اتمی در پوشش فعاليت های هسته ايش است.
مقام های جمهوری اسلامی ايران هر گونه تلاشی در اين زمينه را رد کرده و هشدار داده اند که به هر گونه حمله نظامی اسرائيل و آمريکا «پاسخی دندان شکن» خواهند داد.
گزارش خبرگزاری آسوشيتدپرس حاکی است که مسئله ايران و گروه شبه نظامی حزب الله لبنان در راس مباحث مطرح در گفت و گوهای وزير دفاع اسرائيل با مقام های آمريکايی در پنتاگون بوده است.
آقای باراک پيشتر با هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا، نيز ديدار کرده بود. اين گزارش می افزايد که وزير دفاع اسرائيل قصد دارد در سفر سه روزه خود تصوير بهتری از کشورش به نمايش بگذارد. اين تصوير در جريان تنش های ميان آمريکا و اسرائيل در جريان سفر ماه گذشته بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل، به واشينگتن تا حدود زيادی خدشه دار شده است.
روابط سنتی تل آويو و واشينگتن در ماه های اخير به دليل مواضع سرسختانه نتانياهو در باره شهرک سازی اسرائيل در مناطق اشغالی فلسطينی نشين دچار تنش های زيادی شده است.
آمريکا اين اقدام اسرائيل را مانعی برای پيشرفت روند مذاکرات صلح خاورميانه می داند که همچنان متوقف مانده است.

در آستانه روز جهانی کارگر پرونده سازی جديدی عليه منصور اسالو، فعالين حقوق بشر و دمکراسی

بنابه گزارشات رسيده به " فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران" در آستانه روز جهانی کارگر پرونده جديدی عليه آقای منصور اسالو رئيس هيئت مديره سنديکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه گشوده شد.
روز يکشنبه ۵ ارديبهشت ماه زندانی سياسی منصور اسالو رئيس سنديکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه با دست بند و پابند به شعبه ۶ بازپرسی دادگاه انقلاب کرج برده شد و پرونده جديدی عليه او گشوده شد. شاکيان آقای اسالو در اين پرونده علی حاج کاظم و علی محمدی رئيس و معاون زندان گوهردشت کرج می باشند . اتهامی که به آقای اسالو نسبت داده شده است ارتباط با معاندين نظام در زندان می باشد.
در ماههای اخير فشارهای روحی و جسمی و اذيت وآزارها عليه آقای اسالو بصورت غير قابل تصوری شدت يافته است. او بارها به سلولهای انفرادی بند ۱ معروف به سگدونی و بند ۵ منتقل شد . آقای اسالو از ۲۳ اسفند ماه بطور ناگهانی و با دليل واهی از بند ۴ به بند ۵ معروف به بند متادون منتقل شد و او را در کنار زندانيان معتاد و خطرناک که مبتلا به بيماريهای واگير دار هستند قرار داده شد.
زندانی سياسی منصور اسالو از ناراحتی قلب،کمر درد و چشم رنج می برد ولی تاکنون از درمان جدی او خوداری کرده اند. اين ناراحتيها بقدری حاد می باشند که تا به حال پزشک قانونی ۳ بار بر عدم تحمل حبس او تاکيد کرده است ولی بازجوی وزارت اطلاعات که مسئول پرونده آقای اسالو می باشد از آزادی استعلاجی او خوداری می کند.
بازجويان وزارت اطلاعات تا به حال عليه تعدادی از زندانيان سياسی که در زندان هستند و در حال طی محکوميت غير انسانی و غير قانونی خود بسر می برند پرونده های جديدی گشوده اند و به آنها محکوميت سنگينی داده است که از جمله آنها زندانی سياسی منصور رادپور ، علی صارمی و ... می باشند.
گشوندن پرونده جديد بدستور بازجويان وزارت اطلاعات می باشد که با شکايت علی حاج کاظم و علی محمدی رئيس و معاون زندان گوهردشت به اجرا در آمده است.علی حاج کاظم و معاونش علی محمدی که در پرونده او اعمالی جنايتکارانه مانند ؛ شکنجه و قتل زندانيان سياسی و عادی مانند زنده يادان امير حسين حشمت ساران، ولی الله فيض مهدوی و عبدالرضا رجبی ، فروش اندام زندانيان، تشکيل باندهای مافيايی برای توضيح و فروش مواد مخدر و سرکوب زندانيان، گرفتن رشوه از زندانيان عادی در ازای مرخصی و حتی آزادی آنها نقش دارد. گرفتن رشوه های نجومی از خانواده زندانيان برای دادن مرخصی توسط برادر وی فردی بنام محمد حسين حاج کاظم در خارج زندان صورت می گرفت ولی بخاطر رقابتهای موجود برادر وی دستگير و محکوم به زندان می شود که در همان زندان گوهردشت محکوميت خود را در دفتر علی حاج کاظم طی می کند و هر روز بعد از وقت اداری همراه با او به منزل می رود. ميرشکاری رئيس قبلی زندان گوهردشت و عموی همسر علی حاج کاظم که در جريان افتضاح سوء استفادی جنسی از زنان و دختران معروف به خانه سبز و صدور آنها به دبی دستگير شده بود در دفتر علی حاج کاظم رئيس زندان گوهردشت کرج به اصطلاح محکوميت خود را طی می کند.
فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران، پرونده سازی جديد عليه زندانيان سياسی که در حال طی محکوميت غير قانونی و غير انسانی خود در زندان هستند را محکوم می کند و از کميسر عالی حقوق بشر و سازمان جهانی کار و سنديکاه های کارگری جهان خواستار اقدامات گسترده جهانی برای آزادی فعالين کارگری در بند رژيم ايران است.