۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

با خرد شدن اسطوره تختي، دبير و رضازاده جهان پهلوان مي‏شوند؟

آينده نيوز : چهل و سومين سالمرگ جهان پهلوان تختي 17 دي ماه 89 در غياب خانواده اش و در حضور جمعي از دوستانش برگزار شد و همزمان با اين مراسم اتفاقي كه افتاد، درج برخي مطالب شبهه برانگيز طبق رويه سال هاي پيشين درباره نحوه مرگ جهان پهلوان بود كه در روزنامه اي به سردبيري يك آقازاده و همچنين مجله‏ اي به صاحب امتيازي و مديرمسئولي عليرضا دبير منتشر شد كه البته از اين آقازاده  بعيد نبود، اما چرا قهرماني مثل دبير، از اين همه زندگي تختي، تنها دست بر روي مرگش گذاشته و مطالب نشريه معلوم الهويه اي را بازنشر كرده تا اين پرسش مطرح شود كه چرا گروهي از اين همه  زندگي ارزشمند و عبرت آموز تختي، تنها هنگامه مرگش را مي‏‏بينند؟
به گزارش سرويس ورزشي «آينده»؛ زلزله بويين زهرا و راه افتادن تختي در خيابان هاي تهران براي جمع آوري كمك از مردم، دستگيري وسيع تختي از بلاشغل ها و فقرا، عدم سوءاستفاده از ضعف رقيب مصدوم براي فائق آمدن بر حريف، پس زدن جايزه 30 هكتاري زمين گرگان بابت قهرماني اش به خاطر زندگي در 10 خانوار در آن، عدم تبليغ كالاهاي خاص و حتي تبليغ تيغ ريش تراشي، امتناع از بازي در فيلم هاي سينمايي برخلاف برخي هم دوره هاي كشتي گيرش، حكومتي نشدن و جاسوسي نكردن برخلاف برخي هم دوره هايش كه حتي براي خودشريني سيلي بر او زدند، سرخم نكردن مقابل حاكم ظالم، رفتار مودبانه اش كه با رفتار يك چهره تحصيل كرده و استاد دانشگاه قابل قياس بود و عدم لات منشي و رفتارهاي خلاف اخلاق با ديگر ورزشكاران و بازيگران زن كه رسم قهرمانان آن دوران بود، مردي ساخت كه نامش "جهان پهلوان" تختي بود.
اين نام آنقدر بزرگ است كه وقتي غلامرضا نوه غلامرضا تختي بزرگ در يك مدرسه در آمريكا درس مي خواند، معلمش نسبت نام خانوادگي را با آن قهرمان ايراني بپرسد و اينچنين در قلب آمريكا "غلامرضا" امروز به نام پدر پدر افتخار كند اما تكليف ما چيست؟ آيا ما هم به اندازه آن معلم آمريكايي از تختي شناخت داريم؟ آيا 17 دي هر سال، به مرور منشش مي‏پردازيم و به قهرمانان پوشالي حال حاضر ايران كه گروهي شان درد پول دارند، گروهي شان درد مواد و الكل دارند، گروهي شان درد منصب دارند، گروهي شان درد بي اخلاقي دارند، تلنگري ميزنيم كه اگر عرضه نداريد تختي شويد، حداقل بكوشيد همچون بخشي از ورزشكاران اسير اين مسائل نشويد و اگر پهلوان نيستيد، لااقل يك قهرمان سالم باشيد؟!

17 دي كه فرا مي رسد تن دوستداران واقعي تختي و نه پيرمردهاي كشتي گيري كه همچنان از حسادت اسطوره شدن تختي مي سوزند و نه جوان هاي قهرمان كشتي كه جهان پهلوان نشده اند و با دوبنده شان وداع كرده اند، مي لرزد كه اين بار قرار است در خصائل تختي، چقدر از مرگش بنويسند و هزار و يك قاعده و سند و مصاحبه و استدلال سوار كنند كه "بله" تختي خودكشي كرد! اين اتفاق را سال گذشته يك مجري و همين طور يك مجله انجام داد كه نگارنده متذكر شد و اين عزيزان در حد توانشان رفعش كردند اما انگار كليات با جزئيات بيشتر هر سال بايد بيان شود، چرا كه هر سال كسي هست علاقمند شود، پرونده اي درباره مرگ اسطوره تنظيم كند و صرفاً مرگش را مرور كند.
امسال اما مجله اي به صاحب امتيازي و مديرمسئولي عليرضا دبير چنين كرد و اگر مطالبي در مدح تختي درآورد اما قالب اثر به گونه اي گرفته شده بود، كه تداعي گر خودكشي تختي باشد. اما چرا بايد يك قهرمان، آن هم از نوع كشتي گيرش، چنين كند؟ چرا مجله متعلق به دبير بايد تنها در پرونده اي صرفاً به مرگ تختي و كلي گويي در خصوص شخصيتش بپردازد؟ مرگ تختي همچنان با ابهام همراه است اما آنچه كاملاً شفاف است روايت هاي مردانگي اش است كه معدودي از سيل عظيمش در سطور فوق به شكل تيتروار گرد آمد و رمز جوانمردي اش كه در قهرماني و مدال آوري نبود را به تصوير كشيد.
آيا اگر ثابت شود تختي خودكشي كرده، اين چهره ضعيف و غيرمعتقد به نظر مي رسد و ديگر جايي در قاب اسطوره بودن نداشته باشد، هادي ساعي يا حسين رضازاده و يا عليرضا دبير جاي تختي را خواهند گرفت و مثلاً روزي خواهند گفت جهان پهلوان عليرضا دبير؟ حقيقتاً چنين نيست و انشاءالله نگارنده تصور اشتباهي پيدا كرده اما در هر حال پرونده اي كه درآمده چيزي از خصائل تختي ندارد و تنها به مرگش پرداخته تا به اين شائبه دامن زده شده باشد.
براي علاقمندان به مرگ تختي، يك نمونه خارجي مثال مي زنيم كه ببنيد، فرق حفظ اسطوره ها در ايران و ديگر كشورها چگونه است. دم دست ترين نمونه از اسطوره ها كه البته ورزشي نيست، همين يوري گاگارين نخستين فضانورد جهان از شوروي سابق است كه اگرچه ابعادش جهاني تر از تختي است اما او نيز همچون غلامرضاي مردم ايران، براي ملتش اسطوره است. وقتي فضا را درنورديد و به زمين بازگشت در بسياري از كشورهاي جهان مورد تجليل قرار گرفت و كلكسيون بزرگي از نشان هاي افتخار و شجاعت را از ملل مختلف جهان جمع كرد و تا آنجا پيش رفت كه مردم بسياري از كشورهاي جهان، هر سال روز 12 آوريل را به عنوان يوري گاگارين گرامي مي‏دارند.

در روسيه لنين هم مورد احترام گروه وسيعي از مردم است اما جايگاه و ارتفاع لنين مجسمه اش در همين حدي است كه در پايين تصوير مشاهده مي شود و يوري گاگارين مجسمه اش در نقطه و ارتفاعي قرار داده شده كه از بسياري از نقاط شهر قابل مشاهده باشد، چون آنها اعتقاد دارند اسطوره هايشان بايد ديده شوند و زنده بمانند تا آمال و آرزوهاي ملتشان زنده بماند. يوري گاگارين سال ها پس از سفر به فضا در سانحه سقوط يك هواپيما كشته شد و همه نقص فني را علت مرگش مي داستند اما سال 2005 تحقيقاتي منتشر شد كه بر اساس آن، احتمال مي رفت، يوري گاگارين خودش تهويه هواي هواپيمايش را دستكاري كرده بود و عملاً دست به خودكشي زده است و يا دستكاري شده و كشته شده است؛ ابهامي شبيه به مرگ تختي كه محققان عنوان كردند مي توانند با بررسي تكميلي مشخص سازند، چه اتفاقي افتاده است اما دولت با ادامه اين تحقيقات مخالفت كرد!
آنها اسطوره هايشان را حفظ مي‏كنند تا 12 آوريلي به نام يوري گاگارين بماند و طرح موضوع خودكشي ذره اي در محبوبيتش را كاهش ندهد و جالب آنكه دولت در اين خصوص وارد مي‏شود. حال چه ارزشي دارد كه ما خودكشي تختي را نخستين محور بحثمان براي اين جوانمرد نماييم و آيا نبايد او را حفظ كنيم كه اگر مراسم هاي متعددي در 17 دي برايش در سراسر جهان برپا نمي‏شود، حداقل معلمي در آمريكا، از او به عنوان يك قهرمان ناكام و ضعيف ياد نكند؟ پس كاري نكنيم كه چهره اش ذره اي تخريب شود، چرا كه تخريب اسطوره ها، تخريب سمبل هاي يك ملت است و نمادهاي يك ملت بزرگ ترين باورهايشان است كه در پيشاني شان خودنمايي مي كند و بدان به جهان فخر مي فروشند و حال چرا ما نبايد به اسطوره معاصر جوانمردي مان برابر جهانيان فخر بفروشيم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر