جایگاه ۲۵ بهمن در استراتژی جنبش
۱- اکثریت موافقان به حضور در خیابان پاسخی راهبردی برای پرسش «از حضور در خیابان چه می خواهیم؟» ندارند. جواب معمول این است: “آزادی رهبران“، “دمیدن روحیهی امیدواری” یا “شکستن جو بستهی فعلی“. هیچ یک از این پاسخها نمی توانند به برنامهای منسجم و مداوم برای تغییر و یا حتی اصلاح ساختاری حکومت ربطی پیدا کنند و هیچ دورنمای سیاسی تازهای نیز به دست نمیدهند. چکیده پاسخ این است که بگوییم “ما هنوز زندهایم!” اما روشن نیست که میخواهیم با این زنده بودن چه کار کنیم.
۲- معترضان هنوز دچار ضعف شدید در سازمانیابی هستند. هستههای مبارزی که دست کم ما امیدوار به شکل گرفتن و گسترش آنها هستیم بسیار اندکاند و همینهایی هم که شکل گرفته اند، نوپا و تازه کار هستند، پس هنوز عمق و غنای تشکیلاتیای بین معترضان شکل نگرفته که به اعتبار آن بتوانیم مدعی شویم ایشان سازمان یافتهاند.در چنین شرایطی امکان ضربه پذیری جنبش بالاست و هر ضربهای، می تواند در متشکل شدن بدنهی فعال کم تعداد کنونی تاخیر بیندازد. به این ترتیب در صورت ضربه خوردن، احتمالا زمان طولانی دیگری لازم خواهد بود تا تنها قادر شویم همان پیام “ما هنوز زندهایم” را دوباره مخابره کنیم و نه حتی چیزی بیشتر.
۳- با توجه به خطاب بیانیهی دعوت به اعتراض، احتمالاً تنها در چند شهر چون تهران، شیراز و اهواز آن جوانان طبقه متوسط که کاربران فعال اینترنت هستند بدنه جمعیتی را تشکیل میدهند که برای اعتراض فعال به خیابان خواهد آمد. ثمره چنین اعتراضی در بهترین حالت «افزایش روحیه» خواهد بود. سؤال این است: آیا به نظر ما این نتیجه [افزایش روحیه] میتواند ترغیب کننده و الهامبخش دور جدیدی از فعالیت و کنشگری جنبش باشد؟ آیا صرف افشای بحرانی بودن شرایط و ایجاد یک تنش در خیابان میتواند به جذب دوباره گروههای غیرسیاسیشده مردم بینجامد؟ آیا این روحیه بخشی و امیدواری میتواند عامل مقوم متقاعد کنندهای برای معترضان باشد که متشکل شوند؟
چند ملاحظه تاکتیکی
۱- حتی اکثریت موافقانِ حضور در خیابان شهر تهران هم با مسیر اعلام شده از سوی شورای هماهنگی برای شهرشان(انقلاب-آزادی/ فردوسی-نواب) مشکل دارند. این مسیری است که بارها از سوی ما تجربه شده و بعد از سرکوب عاشورای ۸۸ تا اندازهی زیادی توسط سرکوبگران مدیریت شده است:
مسیر اتوبوس های BRT می شود خط انتقال نیروی سرکوب. به ترتیب سر تقاطع های حافظ، به سمت هفت تیر، ولیعصر، وصال، کارگر، دکتر غریب، اسکندری و توحید معترضان را قطعه قطعه میکنند. از سر حافظ اجازهی حرکت مستقیم به سمت انقلاب را به عده ای نمیدهند و عابران پیاده را مجبور به رفتن به سمت شمال یا جنوب خیابان می کنند و به ترتیب در خیابانهای دیگر. و در نهایت انبوه عابران تا تقاطع کارگر به مهار نیروهای سرکوب درآمدهاند.
۲- شورای هماهنگی که به جای سازماندهی واقعی مبارزه میخواهد از طریق بیانیههایش ناظم جنبش باشد با دعوت به «سکوت» هم بسیاری را از حضور منصرف ساخته و هم پیشاپیش زمینهساز تفرقه میان حاضران شده است. دور از ذهن نیست که تصور کنیم بعضی هواداران سرسخت اصلاحطلبان که به رغم تجربه کمتر نسبت به دیگر فعالان خود را متولیان جنبش میدانند بخواهند دیگران را ساکت کنند. در عین حال این شورا و جریان سیاسی متبوع، یعنی اصلاحطلبان، حاضر نیست چهرههای مطرح خود را به صفوف تظاهرات دعوت کند و زحمت و هزینه حضور را به مردم وامیگذارد. و همین جریان سیاسی که حاضر نیست دوشادوش مردم بجنگد، فردای پیروزی و میوهچینی مدعیانه به سهمخواهی خواهد آمد.
۳- شورای هماهنگی باید پاسخگو باشد چرا با توجه به یک سال حصر رهبران جنبش، خانهی موسوی و رهنورد یا کروبی به عنوان نقطهی هدف معرفی نمی شود؟ آیا اگر فراخوان به این ترتیب می بود که معترضان با همان قید سکوت مورد علاقه شورا از هر کجا به این سمت حرکت کنند، آنگاه امکان مدیریت کردن اعتراض تا اندازهای از سرکوبگران گرفته نمی شد؟ در خصوص دیگر شهرها باید پرسید شورای «هماهنگی» در حال هماهنگ کردن چیست؟ اگر این شورا در بیش از یک سال در حدی قادر به برقراری ارتباط موثر با فعالان شهرهای جز تهران نبوده است که پیشنهادی برای راهپیمایی از آنان بگیرد (بگذریم که پیوند موثر آن با فعالان پایتخت هم محل تردید است) چگونه خود را در مقام هدایت جنبش مینشاند؟
چرا با توجه به اوضاع نابسامان اقتصادی کشور و همچنین اشارهی خود بیانیهی شورا به این نکته که مسائل معیشتی امروز بخش عمده ای از مکالمات فضای عمومی را به خود اختصاص داده، معترضان به سکوت دعوت شده و از آنان خواسته نمیشود شعارها و یا پلاکاردهایی با مضمون اعتراض به این اوضاع نابسامان سر دهند و حمل کنند؟ در این صورت جلب نظر و ترغیب اقشار و گروه های بی تفاوت به مسائل صرفا سیاسی برای اعتراض علیه وضع موجود ممکن میشد.
نتیجهگیری
در موقعیت خطیر کنونی و پس از بیش از ۲ سال مبارزه، جنبش میبایست تصمیمگیری خود را بر مبانی جدیتری از عاملی ذهنی چون «روحیهبخشی» استوار کند. در واقع پس از ۲۵ بهمن، نه پیروزی احتمالی مایه شادی چندانی است و نه شکست میبایست برایمان مصیبتبار باشد. چرا که اصولا مساله فعلی «روحیه» نیست و در سطح عملی جنبش همچنان با مشکلات پیشین خود دست و پنجه نرم میکند. نه جمعیت انبوه باید باعث شود که بر ضعف تشکیلاتی و تحلیلی خود چشم ببندیم و نه جمعیت اندک باید ما را به غلو در ناتوانی خود و نفی نیروی مردم بکشاند.
اگرچه تحلیل مشخص ما این است که با فقدان برنامهریزی و سازماندهی مؤثر آسیبهای چنین تجمعی بیش از بهرههای آن خواهد بود اما معتقدیم هر فضایی که دوباره از آن مردم شود غنیمت است، مساله بر سر حفظ این فضاها است. اگرچه از نظر ما این اعتراض مشخص تیری است در تاریکی اما اگر کسانی برنامه، سازمان و اراده به خیابان را دارند، چه در ۲۵ بهمن و چه در هر روز دیگر، پیشاپیش از آنان دفاع میکنیم. خیابان از آن کسانی است که به آن میآیند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر