در آستانه بالا گرفتن بحران اقتصادی و نوسانهای شدید نرخ ارز و طلا که به خودی خود باعث نگرانی عمومی میشوند، نمایندگان جناحهای مختلف حاکمیت از خود دولت گرفته – بهمنی رییس بانک مرکزی – تا موتلفه اسلامی – عسگراولادی – در اظهار نظرهایی تامل برانگیز از رفتن به وضعیت «شعب ابی طالب» و فرا رسیدن «قحطی» خبر دادند. چنین اظهاراتی از آن رو قابل تامل است که ناسازگاری آن با لحن تبلیغاتی مسلط حاکمیت درباره تحریم که همین جناحها هم در آن بر هم سبقت میجویند آشکار است. تبلیغات غالب به ما میگوید که تحریمها هیچ تاثیری نخواهند داشت و در واقع باید آنها را نوعی خودزنی غرب دانست که نتایجش «بعداً» معلوم میشود. این که چنین تبلیغاتی قرار است چه کسانی را قانع کنند حرف دیگری است، اما وقتی در همین میان بزرگترین انحصارات بازرگانی مافیای حاکم در کنار مسئولان نهاد بحران زده مالی حرفهایی میزنند که از زبان هر کس دیگری بیرون میآمد تحریک کننده به شمار میرفت و موجب پیگرد او میشد باید بیشتر در باره آنها تامل کرد.
البته در میانه نزاع جناحهای منحرف و غیر منحرف حاکم هم استفادههای جالبی از این تبلیغات میشود؛ احمدینژاد معتقد است که کشور هیچ بحران اقتصادیای ندارد، ودر عین حال حامیان او سپاه را عامل گرانی ارز و طلا میدانند. در مقابل حسین شریعتمداری در سرمقاله روز چهارشنبه ۴ بهمن کیهان، به احمدینژاد که پیش از این بالا رفتن از دیوار سفارت انگلیس را عامل گرانی ارز دانسته بود جواب داده است و بهمنی و دولت را به خاطر توسل به اسطوره شعب ابیطالب همدست تحریم کنندگان خوانده. با این همه شریعتمداری کوچکترین اشارهای به اظهار نظر شدیدتر پیشکسوتان موتلفهای خود درباره وقوع قحطی نکرده است. همین نشان میدهد کلیت ترس افکنی در مورد «قحطی» نیست که مورد انکار نماینده خامنهای در کیهان است بلکه این که چه کسی بگوید مهم است. اما هشدار نسبت به وقوع قحطی به چه قصدی صورت میگیرد؟
چنین هشداری همانگونه که انتظار میرفت، هجوم مردم به سمت بازارها را در پی داشت. مردم با قحطی ترسانده و تحریک میشوند که اندوختههای مالیشان را به جیب بازار بریزند تا «گرسنه» نمانند، و گروههایی از میان طبقه متوسط هم عملاً چنین میکنند. در این میان حکومتی که در دست همین مافیاست منتظر میماند تا این هشدارها عمل کنند و هیچ تلاش موثری برای زدودن این ترس نمیکند. از سوی دیگر کارگران و فرودستان شهری هم که عملاً امکانی برای چنین ذخیره کردنهایی ندارند دچار یاس میشوند و فضایی مهیا میشود که نهادهای سرکوبگر با اعطای امتیازات مالی از میان این طبقات عضوهای تازه بگیرند. همزمان، تبلیغات شومی که در این روزها در جریان است، و متاسفانه در میان بخشهایی از طبقه متوسط هم خریدار مییابد، فرودستان را همچون دشمنانی نشان میدهد که به وقت بحران برای غارت میآیند: غافل از آنکه غارت واقعی همین الان به دست ارکان اقتصادی حکومت در جریان است. میتوان انتظار داشت که به اتکای همین تبلیغ، حکومت بکوشد تا بر فضای سرکوب خصوصاً در بین طبقات فرودستتر بیافزاید تا برای خود چهره «پلیس خوبی» را بازسازی کند که همانا محافظ مالکیت خصوصی طبقات فرادستتر است. بنابراین با القای ترس قحطی، همبستگی اجتماعی هرچه بیشتر جای خود را به حس رقابت برای بقا میدهد. و این کمال مطلوب حاکمیتی است که تنها راه بقایش ترسافکنی در جامعه است.
نتیجه مهم دیگر این که با تحقق نتایج مورد انتظار هشدار نسبت به بروز قحطی، راس مافیای بازار و نیز بخشهای پایینی آن فربهتر میشوند و برادران قاچاقچی سپاه و جریان انحرافی که ارز واردات نفت را در دست دارند هم چاقتر و بهرهمندتر. در مقابل جامعه به جای فکر قیام، به جای تدبیر برای برون رفت دموکراتیک از این نکبتی که تبدیل به وضع هر روزه ما در حکومت ولایت شده است، هر چه بیشتر به فکر بقای زیستی خود میافتد. وضع واقعی اقتصاد به خودی خود آن قدر بد و دشوار شده است که بدون چنین تبیلغات و تنشهایی هم بخشی از این عوارض به بار بیاید؛ اما دمیدن در ترس قحطی از سوی کسانی که در زمان جنگ هشت ساله با افتادن بر روی منابع تامین ارزاق عمومی خود را پروار کردند و در طول این سی سال به طور انحصاری بزرگترین شاهراههای تجاری را در دست گرفتند نه یک «پیش بینی» اقتصادی که اقدامی عملی برای بازگرداندن روزهای «پربرکتی» است که در آن به بهای ادامه جنگ و ریختن خون مردم سکه روی سکه انباشتند.
به همین ترتیب بود که این مافیا از بخت بحرانی شدن بازار ارز و سکه بهره جست و سود سادهای از نگرانی مردمی که دار و ندار خود را در خطر میدیدند به جیب زد. کنشگران دموکرات و آزادیخواه ایرانی باید در برابر این تبلیغات بایستند. باید از هر فرصتی برای بردن این بحث به میان مردم استفاده کرد. باید گفت که این عوامل مافیای اقتصادی حکومتند که بیشترین بهره را از بحران سیاسیای که خود آفریدهاند میبرند و همانها هستند که آرزومندانه از قحطی میگویند. باید به فروشگاههای بزرگ رفت، و در میان مردمی که ترسخورده به خرید آمدهاند همین زمزمه را در انداخت باید از فضاهای شهری چون اتوبوس، مترو و یا هر فضای عموی دیگری استفاده کرد و گفت که دامن زدن به ترس از قحطی برای تشدید سرکوب و نابود کردن حس همبستگی اجتماعی است.
اگر بتوان هستههای مقاومتی تشکیل داد، آنها میتوانند در شرایط حاضر فعالیتهای خود را در همین جهت متمرکز کنند. باید ترس را از مردم گرفت و به سرکوبگران برگرداند. باید گفت که بحران اقتصادی به جای فرصت پر کردن انبار از نخود و لوبیا، فرصتی است برای همبستگی عمومی و تدارک قیام. اما این فقط به گفتن نیست؛ باید برایش کوشید و عمل کرد
البته در میانه نزاع جناحهای منحرف و غیر منحرف حاکم هم استفادههای جالبی از این تبلیغات میشود؛ احمدینژاد معتقد است که کشور هیچ بحران اقتصادیای ندارد، ودر عین حال حامیان او سپاه را عامل گرانی ارز و طلا میدانند. در مقابل حسین شریعتمداری در سرمقاله روز چهارشنبه ۴ بهمن کیهان، به احمدینژاد که پیش از این بالا رفتن از دیوار سفارت انگلیس را عامل گرانی ارز دانسته بود جواب داده است و بهمنی و دولت را به خاطر توسل به اسطوره شعب ابیطالب همدست تحریم کنندگان خوانده. با این همه شریعتمداری کوچکترین اشارهای به اظهار نظر شدیدتر پیشکسوتان موتلفهای خود درباره وقوع قحطی نکرده است. همین نشان میدهد کلیت ترس افکنی در مورد «قحطی» نیست که مورد انکار نماینده خامنهای در کیهان است بلکه این که چه کسی بگوید مهم است. اما هشدار نسبت به وقوع قحطی به چه قصدی صورت میگیرد؟
چنین هشداری همانگونه که انتظار میرفت، هجوم مردم به سمت بازارها را در پی داشت. مردم با قحطی ترسانده و تحریک میشوند که اندوختههای مالیشان را به جیب بازار بریزند تا «گرسنه» نمانند، و گروههایی از میان طبقه متوسط هم عملاً چنین میکنند. در این میان حکومتی که در دست همین مافیاست منتظر میماند تا این هشدارها عمل کنند و هیچ تلاش موثری برای زدودن این ترس نمیکند. از سوی دیگر کارگران و فرودستان شهری هم که عملاً امکانی برای چنین ذخیره کردنهایی ندارند دچار یاس میشوند و فضایی مهیا میشود که نهادهای سرکوبگر با اعطای امتیازات مالی از میان این طبقات عضوهای تازه بگیرند. همزمان، تبلیغات شومی که در این روزها در جریان است، و متاسفانه در میان بخشهایی از طبقه متوسط هم خریدار مییابد، فرودستان را همچون دشمنانی نشان میدهد که به وقت بحران برای غارت میآیند: غافل از آنکه غارت واقعی همین الان به دست ارکان اقتصادی حکومت در جریان است. میتوان انتظار داشت که به اتکای همین تبلیغ، حکومت بکوشد تا بر فضای سرکوب خصوصاً در بین طبقات فرودستتر بیافزاید تا برای خود چهره «پلیس خوبی» را بازسازی کند که همانا محافظ مالکیت خصوصی طبقات فرادستتر است. بنابراین با القای ترس قحطی، همبستگی اجتماعی هرچه بیشتر جای خود را به حس رقابت برای بقا میدهد. و این کمال مطلوب حاکمیتی است که تنها راه بقایش ترسافکنی در جامعه است.
نتیجه مهم دیگر این که با تحقق نتایج مورد انتظار هشدار نسبت به بروز قحطی، راس مافیای بازار و نیز بخشهای پایینی آن فربهتر میشوند و برادران قاچاقچی سپاه و جریان انحرافی که ارز واردات نفت را در دست دارند هم چاقتر و بهرهمندتر. در مقابل جامعه به جای فکر قیام، به جای تدبیر برای برون رفت دموکراتیک از این نکبتی که تبدیل به وضع هر روزه ما در حکومت ولایت شده است، هر چه بیشتر به فکر بقای زیستی خود میافتد. وضع واقعی اقتصاد به خودی خود آن قدر بد و دشوار شده است که بدون چنین تبیلغات و تنشهایی هم بخشی از این عوارض به بار بیاید؛ اما دمیدن در ترس قحطی از سوی کسانی که در زمان جنگ هشت ساله با افتادن بر روی منابع تامین ارزاق عمومی خود را پروار کردند و در طول این سی سال به طور انحصاری بزرگترین شاهراههای تجاری را در دست گرفتند نه یک «پیش بینی» اقتصادی که اقدامی عملی برای بازگرداندن روزهای «پربرکتی» است که در آن به بهای ادامه جنگ و ریختن خون مردم سکه روی سکه انباشتند.
به همین ترتیب بود که این مافیا از بخت بحرانی شدن بازار ارز و سکه بهره جست و سود سادهای از نگرانی مردمی که دار و ندار خود را در خطر میدیدند به جیب زد. کنشگران دموکرات و آزادیخواه ایرانی باید در برابر این تبلیغات بایستند. باید از هر فرصتی برای بردن این بحث به میان مردم استفاده کرد. باید گفت که این عوامل مافیای اقتصادی حکومتند که بیشترین بهره را از بحران سیاسیای که خود آفریدهاند میبرند و همانها هستند که آرزومندانه از قحطی میگویند. باید به فروشگاههای بزرگ رفت، و در میان مردمی که ترسخورده به خرید آمدهاند همین زمزمه را در انداخت باید از فضاهای شهری چون اتوبوس، مترو و یا هر فضای عموی دیگری استفاده کرد و گفت که دامن زدن به ترس از قحطی برای تشدید سرکوب و نابود کردن حس همبستگی اجتماعی است.
اگر بتوان هستههای مقاومتی تشکیل داد، آنها میتوانند در شرایط حاضر فعالیتهای خود را در همین جهت متمرکز کنند. باید ترس را از مردم گرفت و به سرکوبگران برگرداند. باید گفت که بحران اقتصادی به جای فرصت پر کردن انبار از نخود و لوبیا، فرصتی است برای همبستگی عمومی و تدارک قیام. اما این فقط به گفتن نیست؛ باید برایش کوشید و عمل کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر