۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

جدال یا نمایش؟

رفتند جوانفکر را بگیرند. نشد. نتوانستند. یا نخواستند. رفته بودند بگیرندش اصلا؟ شاید نه. شاید هم بله. جنگ زرگری نیست یعنی؟ هست. پس آن سفیدی نیمه بالای ارگان رسمی دولت ایران چیست؟ این تهدیدهای مدام به افشاء چه؟ آن همه حیدر-زن، آن همه نفس‌کش‌طلب. آن همه تیزاب سلطانی که فرومی بارد هر شب به مطلای انحراف؟ زرگری نیست. نمی‌تواند باشد. کارشان بیخ پیدا کرده. گرگند و گرسنه. زخم خورده و تشنه. چرخان به دور آن یک تکه گوشت. آن یک پیاله آب. نه، غلطی. گرفته بودند و برده بودندش اگر اینگونه بود. جوانفکر را. نبردند. نگرفتند. آن شرمِ فکر و هزلِ جوانی را. او هم دیگری است چون دیگران شان. سفید است این و آنان سیاه. رنگ رها کنی گرگند هر دو به چنگال و خوی. و آن، زیر دندان تیز کرده شان، لبخند است. خام مشو که خام می‌درندت. خواب مرو. خواب می برندت. حرف قشنگ است. بی منطق اما. در این فلاکتی که اقتصاد است و در این نفیری که بلند است از آن سوی جهان به خون طلبی و خاک خواهی. در چنین خطرگاهی چه جای این نمایش است اگر باشد؟ به سعی کدام نفع و به دفع کدام فتنه؟ کسی را که به هیچ یک کاری نیست. خلق مبهوت سر در گریبان را آتش در آستین چرا بیاندازی؟ نه. خصم اگر نبودند این نمی کردند. نیم برهنه دست در خم هم نمی کردند. پاشنه بر قفای دوست چرا وقتی که خصم در میانه نیست. رونق دوباره گود چرا وقتی که…. صبر کنید. این بحث باطل است. جانِ نداشته بر سر تفسیر زورآزمایی چه می‌گذارید. زرگری است که باشد. یا نباشد. عربده به تبانی باشد یا نباشد. گود را که گرفته‌اند. دعوای ما مگر جز بر سر این گود است؟ همان که اشغال کرده‌اند. به جدل یا به نمایش. شرط بر برد این یا آن چه می بندیم؟ بازنده کدام است جز مای بیرون گود. تو گو جدل زرگری باشد. یا عشیره‌ای و خونین. تو گو این بر خاک بیافتد. یا آن. به تمارض یا به درد. سرافکنده ماییم که به تماشا نشسته‌ایم زبان بر جگر. حیران که جنگ است یا نیست. که آن از مشت گره کرده این چیزی برون خواهد کشید یا نه؟ خواب زدگانیم خیره به بی مخان خیس.  مبهوت به نظاره دستان و سرانی عرق کرده. بی گوشه چشمی حتی به پایی که بر این گود گذاشته اند. گود ما. گود سیاست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر