با انفجار یکی از پایگاههای مهم نیروی هوایی سپاه در نزدیکی کرج، شبح جنگ نزدیکتر از هر زمان دیگری شده است. چه احتمال خرابکاری و یا حمله اعلام نشده اسراییل را لحاظ کنیم و چه حتی همان احتمال رسمی اعلام شده توسط سپاه (انفجار مهمات در هنگام جابهجایی!)، چیزی که نتیجه میشود این است که یا به وضعیت جنگی آشکار نزدیک شدهایم، یا هم اکنون در وضعیت جنگی اعلام نشده ولی در جریان، به سر میبریم.
وضعیتی که با آن روبهرو هستیم، از یک طرف حاصل ماجراجویی نظامی جمهوری اسلامی و تلاش غیر قابل انکارش برای رسیدن به تسلیحات هستهای است و از سوی دیگرسیاستهای سلطه جویانه امریکا و متحدانش. سران حکومت اسلامی نزدیک به دو دهه است که بخش بزرگی از توان مالی، علمی و رمق سیاسی کشور را صرف رسیدن به توان ساخت بمب هستهای کردهاند و در این راه پیش از هر کس به ما مردم ایران دروغ گفتهاند و ضرر رساندهاند: تحریمهای کمر شکن که همه بار آن بر دوش مردم است یک سویه ماجراست، سویه دیگر هستهای شدن ایران، بسته شدن روز به روز فضای سیاسی کشور به این بهانه بوده است
از طرف دیگر زشتکاری غرب در ماجرای هستهای هم نه بر کسی پوشیده است، و نه قابل چشم پوشیست. امروز حامیان تحریمها با کمال وقاحت از این میگویند که هدف جان به لب کردن مردم است؛ شاید قیام کنند! برای نشان دادن این که تحریمها واقعا سران جمهوری اسلامی را هدف نگرفتهاند گویاترین نمونه رفع تحریم از صالحی است، وقتی به وزارت خارجه رسید و سردار رستم قاسمی وقتی به وزارت نفت رسید. در حالی که بر اثر تحریمهای اقتصادی برخی اقلام حیاتی دارویی در این روزها نایاب شده اند، افراد مرتبط با برنامه هستهای ایران همین که به مقام بالاتری میرسند رفع تحریم میشوند تا بتوانند در مجامع بین المللی حاضر شوند! همچنین قابل توجه است که دولت آمریکا تحریم بانک مرکزی را به خاطر بالارفتن احتمالی قیمت نفت و تبعات اقتصادی آن از دستور کار خارج کرده است: امری که نشان میدهد اولویت اساسی دولتمردان آمریکایی دقیقاً در «کجا» قرار دارد.
هدف جمهوری اسلامی از پیش برد برنامه هستهای، چیزی نیست جز یافتن تضمینی برای بقای ننگین خود و گرفتن دست بالا در معادلات نظامی امنیتی منطقه، و هدف غرب از فشار بر جمهوری اسلامی بر سر برنامه هستهای هم چیزی نیست جز حفظ آن نوع موازنه قدرتی که در منطقه در نظر دارند. اگر غرب نگران تسلیحات هستهای یا حتی افتادن آن به دست اسلامگرایان بود، پیش از هر چیز باید فکری به حال هیولای هستهای پاکستان میکرد که به اعتراف خود آمریکاییها امروز اسلامگرایان تا نخاع ستون فقرات دستگاههای نظامی و امنیتیاش نفوذ کردهاند؛ اسلامگرایانی که دیروز با دلارهای همین غرب چاق و مسلح شدند تا مانعی برای نفوذ کمونیسم باشند.
در میانه ستیز غرب با جمهوری اسلامی، هیچ نفع مستقیمی به مردمی که در پی آزادی هستند نمیرسد: مگر این که ما مترصد باشیم تا از این موقعیت، فرصتی برای خود بسازیم. وقوع جنگ، اگر کلیت دستگاه جمهوری اسلامی را خرد کند، ممکن است بسیاری از ما را هم زیر آوارها مدفون سازد و پس از پایان جنگ تنها جناحهایی از متحدان بالقوه و بالفعل غرب را معرکه گردان سیاست ایران گرداند. در این حالت همانقدر دموکراسی برایمان متصور خواهد بود که هم اکنون در عراق و افغانستان میتوانیم شاهد باشیم؛ حاکمیت گروههایی فاسد و سرکوبگر که حتی ظواهر دموکراسی را هم با تقلب و دروغشان به مسخره گرفتهاند و تنها امتیازشان وابستگی به آمریکاست.
اگر هم کلیت دستگاه حاکمیت روحانی- نظامی در جمهوری اسلامی خرد نشود، آنگاه به دلیل وضعیت جنگی باید شاهد حکومت نظامی عریانتر و سرکوب بیشتر باشیم. بیهیچ توهمی باید باور داشت که اگر جمهوری اسلامی زیر ضرب جنگ برود، دست از سر مخالفان داخلی برنخواهد داشت، بلکه بر عکس فرصتی خواهد یافت تا در آشوب جنگ مخالفان را به تیغ تیزتری سر ببرد.برای ما که تجربه جنگ هشت ساله را از سر گذراندهایم این معنا بسیار واضح است: جنگ برای حکومت «نعمتی» بود که با آن آخرین روزنههای سیاستورزی را بست و فضای سیاسی و اجتماعی را کاملاً به انحصار خود درآورد. شتاب جناحهایی از حاکمیت برای رفتن به وضعیت جنگی هم به سودای بازیافتن همان روزهای خوش سرکوب است.
به این ترتیب جنگ علاوه بر همه بدبختیهای دیگرش میتواند پایانی باشد بر دورهای از سیاست دموکراتیک متکی بر جنبش مردمی: اگر بخواهیم چنین نشود، باید با جدیت تمام برای مقابله با آن بکوشیم. پیش از هر چیز، باید دهان به دهان و با اعلامیه و دیوارنوشته و شبنامه و روزنامه اعلام کرد که «ما با سیاست جنگ طلبانه حکومت اسلامی مخالفیم». به صراحت اعلام کنیم که«ما برای دفاع از نظام نخواهیم جنگید». که «در شرایط فعلی اگر جنگی پیش آید، هر دو طرف علیه ملت ایران و موجودیت ایران به جنگ میآیند». باید با تبلیغات حکومتی که میخواهد وضعیت جنگی را در درجه اول وضعیت «جنگ میهنی» جلوه دهد مقابله کنیم.در چنان موقعیتی مردم ایران در تک تک گامهایی که ما را به این روز رسانده، یا غایب بودهاند یا زیر سرکوب. بیهیچ پروایی باید گفت حالا که همه موجودیت کشور در وجود یک نفر فنا شده است، و ملت و دولت و کشور را در وجود یک نفر ولی فقیه خلاصه کردهاید، بهتر است همان یک نفر خود به تنهایی به جنگ برود و از خودش دفاع کند.
تبلیغ علیه سیاست جنگ طلبانه حکومت اکیداً لازم است: سران حکومت اسلامی باید بدانند که این بار نخواهند توانست کلیت مردم را با سیاست نظامی خود همراه کنند. اعلام این مهم به صدای بلند، میتواند مانعی بر سر ادامه جنگ طلبی آنان به وجود آورد. از سوی دیگر باید مردم را آماده کرد که اگر جنگی رخ داد، برای خود جنگ و بعد از آن آماده باشند. باید دانست که ما شاید در جنگ احتمالی پیش رو سلاح به دست بگیریم، اما به فرمان سپاهیان و فرماندهانی که تا دیروز در خیابانها به روی ما آتش میگشودند، شلیک نخواهیم کرد؛ اگر جنگی رخ دهد، شاید رخت رزم بپوشیم، اما نه به فرمان پاسداران نظام آتش میکنیم و نه سلاحهای خود را به زاغههای حکومت بازمیگردانیم.
وضعیتی که با آن روبهرو هستیم، از یک طرف حاصل ماجراجویی نظامی جمهوری اسلامی و تلاش غیر قابل انکارش برای رسیدن به تسلیحات هستهای است و از سوی دیگرسیاستهای سلطه جویانه امریکا و متحدانش. سران حکومت اسلامی نزدیک به دو دهه است که بخش بزرگی از توان مالی، علمی و رمق سیاسی کشور را صرف رسیدن به توان ساخت بمب هستهای کردهاند و در این راه پیش از هر کس به ما مردم ایران دروغ گفتهاند و ضرر رساندهاند: تحریمهای کمر شکن که همه بار آن بر دوش مردم است یک سویه ماجراست، سویه دیگر هستهای شدن ایران، بسته شدن روز به روز فضای سیاسی کشور به این بهانه بوده است
از طرف دیگر زشتکاری غرب در ماجرای هستهای هم نه بر کسی پوشیده است، و نه قابل چشم پوشیست. امروز حامیان تحریمها با کمال وقاحت از این میگویند که هدف جان به لب کردن مردم است؛ شاید قیام کنند! برای نشان دادن این که تحریمها واقعا سران جمهوری اسلامی را هدف نگرفتهاند گویاترین نمونه رفع تحریم از صالحی است، وقتی به وزارت خارجه رسید و سردار رستم قاسمی وقتی به وزارت نفت رسید. در حالی که بر اثر تحریمهای اقتصادی برخی اقلام حیاتی دارویی در این روزها نایاب شده اند، افراد مرتبط با برنامه هستهای ایران همین که به مقام بالاتری میرسند رفع تحریم میشوند تا بتوانند در مجامع بین المللی حاضر شوند! همچنین قابل توجه است که دولت آمریکا تحریم بانک مرکزی را به خاطر بالارفتن احتمالی قیمت نفت و تبعات اقتصادی آن از دستور کار خارج کرده است: امری که نشان میدهد اولویت اساسی دولتمردان آمریکایی دقیقاً در «کجا» قرار دارد.
هدف جمهوری اسلامی از پیش برد برنامه هستهای، چیزی نیست جز یافتن تضمینی برای بقای ننگین خود و گرفتن دست بالا در معادلات نظامی امنیتی منطقه، و هدف غرب از فشار بر جمهوری اسلامی بر سر برنامه هستهای هم چیزی نیست جز حفظ آن نوع موازنه قدرتی که در منطقه در نظر دارند. اگر غرب نگران تسلیحات هستهای یا حتی افتادن آن به دست اسلامگرایان بود، پیش از هر چیز باید فکری به حال هیولای هستهای پاکستان میکرد که به اعتراف خود آمریکاییها امروز اسلامگرایان تا نخاع ستون فقرات دستگاههای نظامی و امنیتیاش نفوذ کردهاند؛ اسلامگرایانی که دیروز با دلارهای همین غرب چاق و مسلح شدند تا مانعی برای نفوذ کمونیسم باشند.
در میانه ستیز غرب با جمهوری اسلامی، هیچ نفع مستقیمی به مردمی که در پی آزادی هستند نمیرسد: مگر این که ما مترصد باشیم تا از این موقعیت، فرصتی برای خود بسازیم. وقوع جنگ، اگر کلیت دستگاه جمهوری اسلامی را خرد کند، ممکن است بسیاری از ما را هم زیر آوارها مدفون سازد و پس از پایان جنگ تنها جناحهایی از متحدان بالقوه و بالفعل غرب را معرکه گردان سیاست ایران گرداند. در این حالت همانقدر دموکراسی برایمان متصور خواهد بود که هم اکنون در عراق و افغانستان میتوانیم شاهد باشیم؛ حاکمیت گروههایی فاسد و سرکوبگر که حتی ظواهر دموکراسی را هم با تقلب و دروغشان به مسخره گرفتهاند و تنها امتیازشان وابستگی به آمریکاست.
اگر هم کلیت دستگاه حاکمیت روحانی- نظامی در جمهوری اسلامی خرد نشود، آنگاه به دلیل وضعیت جنگی باید شاهد حکومت نظامی عریانتر و سرکوب بیشتر باشیم. بیهیچ توهمی باید باور داشت که اگر جمهوری اسلامی زیر ضرب جنگ برود، دست از سر مخالفان داخلی برنخواهد داشت، بلکه بر عکس فرصتی خواهد یافت تا در آشوب جنگ مخالفان را به تیغ تیزتری سر ببرد.برای ما که تجربه جنگ هشت ساله را از سر گذراندهایم این معنا بسیار واضح است: جنگ برای حکومت «نعمتی» بود که با آن آخرین روزنههای سیاستورزی را بست و فضای سیاسی و اجتماعی را کاملاً به انحصار خود درآورد. شتاب جناحهایی از حاکمیت برای رفتن به وضعیت جنگی هم به سودای بازیافتن همان روزهای خوش سرکوب است.
به این ترتیب جنگ علاوه بر همه بدبختیهای دیگرش میتواند پایانی باشد بر دورهای از سیاست دموکراتیک متکی بر جنبش مردمی: اگر بخواهیم چنین نشود، باید با جدیت تمام برای مقابله با آن بکوشیم. پیش از هر چیز، باید دهان به دهان و با اعلامیه و دیوارنوشته و شبنامه و روزنامه اعلام کرد که «ما با سیاست جنگ طلبانه حکومت اسلامی مخالفیم». به صراحت اعلام کنیم که«ما برای دفاع از نظام نخواهیم جنگید». که «در شرایط فعلی اگر جنگی پیش آید، هر دو طرف علیه ملت ایران و موجودیت ایران به جنگ میآیند». باید با تبلیغات حکومتی که میخواهد وضعیت جنگی را در درجه اول وضعیت «جنگ میهنی» جلوه دهد مقابله کنیم.در چنان موقعیتی مردم ایران در تک تک گامهایی که ما را به این روز رسانده، یا غایب بودهاند یا زیر سرکوب. بیهیچ پروایی باید گفت حالا که همه موجودیت کشور در وجود یک نفر فنا شده است، و ملت و دولت و کشور را در وجود یک نفر ولی فقیه خلاصه کردهاید، بهتر است همان یک نفر خود به تنهایی به جنگ برود و از خودش دفاع کند.
تبلیغ علیه سیاست جنگ طلبانه حکومت اکیداً لازم است: سران حکومت اسلامی باید بدانند که این بار نخواهند توانست کلیت مردم را با سیاست نظامی خود همراه کنند. اعلام این مهم به صدای بلند، میتواند مانعی بر سر ادامه جنگ طلبی آنان به وجود آورد. از سوی دیگر باید مردم را آماده کرد که اگر جنگی رخ داد، برای خود جنگ و بعد از آن آماده باشند. باید دانست که ما شاید در جنگ احتمالی پیش رو سلاح به دست بگیریم، اما به فرمان سپاهیان و فرماندهانی که تا دیروز در خیابانها به روی ما آتش میگشودند، شلیک نخواهیم کرد؛ اگر جنگی رخ دهد، شاید رخت رزم بپوشیم، اما نه به فرمان پاسداران نظام آتش میکنیم و نه سلاحهای خود را به زاغههای حکومت بازمیگردانیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر