همانطوریکه تقریبا اغلب مردم مطلعند از سال ها قبل از انقلاب ۵۷ گروهها و سازمانهای متعددی در مبارزه علیه رزیم سلطنتی شرکت داشتند . برخی از این گروهها همچون فدائیان اسلام و سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدائی شیوه خود را بر مبارزه مسلحانه بنا نهاده و برخی دیگر همچون جبهه ملی و نهضت آزادی و شاید بتوان گفت حزب توده مبنای مبارزات خود را بر شیوه مسالمت آمیز و غیر قهر آمیز استوار کرده بودند .
البته در میان نیروهای مذهبی به سرکردگی برخی از علمای روحانی چون آیت الله خمینی، آیت الله منتظری و دیگر کسانیکه بعد ها و پس از پیروزی انقلاب نقشی تعیین کننده در حکومت جمهوری اسلامی ایفا نمودند، با تهییج افکار قشر مذهبی بر علیه رژیم شاه اقدام مینمودند.به هر روی آنچه مسلم است و در جریان انقلاب به وضوح مشخص شد این بود که طیف روحانیت با اتکا به خلاء وجود آلترناتیوی منسجم و قدرتمند، عنان هدایت انقلاب را در دست گرفته و پس از تفوق بر حکومت شاهنشاهی تمام مصادر امور را به قبضه خود در آوردند. بدیهیست که در چنین وضعیتی که حاکمان جدید رهبری بلا منازع انقلاب را در دست گیرند و با توجه به روحیه تمامیت خواهی، دیگر شرکای مبارزه را نه تنها در قدرت سهیم ننمودند بلکه به مرور نسبت به حذف و ترد آنان مبادرت ورزیدند. تداوم و استمرار تثبیت حکومت جمهوری اسلامی، حاکمان را بر آن داشت که پس از چندی شرکای مبارزاتی دیروز خود را با انواع اتهامات موهوم قلع و قمع نموده و اساسا ریشه آنانرا در داخل کشور بخشکانند.
در این مقال سعی بر آن است که گوشزدی به طیفهای مختلف اپوزیسیون فعلی که به جای تمرکز بر مبارزه با جمهوری اسلامی تمام نیروی خود را صرف حذف شرکای مبارزه مینمایند، زنگ بیدار باشی به صدا درآورم.
پر واضح است که در سال 57 و سالهای پیش از آن هیچ زمان بنیانگذار جمهوری اسلامی ادعای جلوس بر تخت سلطنتی نداشت. حتی تا چند روز مانده به ÷ایان تبعید و ورودش به ایران طی مصاحبه ها ی مختلف به اینکته اذاعان داشت که روحانیت فقط به عنوان ناظر عمل خواهد نمود و کوچکتین دخالتی در امور کشور داری به کار نخواهد بست. وی در مورد آینده خودش نیز بارها گفته بود که به قم میرود و به تدریس در حوزه علمیه مشغول خواهد شد. اما چه عاملی باعث شد که به یکباره تغییر موضع دهد و بلافاصله پس از ورود به کشور دستور تشکیل دولت موقت دهد و اولین گام ورود خود به حوزه کشور داری را استوار بردارد ؟
برخی معتقدند که بنیانگذار جمهوری اسلامی با رفتاری منافقانه و در عین حال دروغپردازانه در دوران مبارزه، از ابتدا با این ترفند رذیلانه سعی بر آن داشته که دیگر گروههای سهیم در مبارزه را حول محور«وحدت» کماکان به مبارزه تشویق و ترغیب نماید و در ادامه و پس از اینکه حامیان رژیم سلطنتی به نفس نفس زدن افتادند، یکباره وارد میدان شده و با توسل به پشتوانه مردم مذهبی، رهبری انقلاب را در دست گیرد. به عبارتی دیگر این افراد معتقدند که سیاست خمینی از ابتدا همان بوده و نتیجه بدست آمده دقیقا همان چیزی بوده که بنیانگذار جمهوری اسلامی از مدت ها قبل نقشه آنرا در سر میپرورانده است.
اما به باور من و البته با توجه به شواهد و قرائن دلیل دیگری در پس تصاحب قدرت توسط بنیلنگذار جمهوری اسلامی و هوادارانش نهفته است. همانطور که در بالا اشاره گردید در ابتدای شعله ور شدن زبانههای انقلاب هیچکدام از مبارزین مذهبی در پی تصاحب قدرت و جانشینی بر تخت سلطنت نداشتند. یا اگر هم چنین اندیشه ای را در سر میپروراندند به علت تردید در میزان محبوبیت و مقبولیتشان در میان آحاد مردم جرات بیان آنرا نداشتند. باید در نظر داشت که جو فرهنگی قالب بر جامعه ایرانی، گرایش به سمت سوی تجدد و لیبرالیسم داشت. این منطق به خوبی از ظواهر جامعه آن موقع پیدا بود. روحانیت نیز به این امر وقوف کامل داشتند و به همین سبب میپنداشتند که نمیتوانند در آینده کشور به جز نقش نظارتی، آنهم در بهترین شرایط آمال دیگری از جمله تصاحب قدرت را داشته باشند. از سوی دیگر گروههای منسجم چپگرا که در زوال رژیم سابق نقش بسزائی داشتند از چنان هیبتی ( البته تو خالی ) برخوردار بودند که کوچکترین نقطه امیدی را برای در اختیار گرفتن قدرت توسط روحانیون را به یاس بدل میکرد. در چینی وضعیتی بود که رهبران بعدی انقلاب به علت عدم وقوف در میزان مقبولیت خود دست به عصا گام برمیداشتند و سخنی از کشور داری توسط جناح خود به میان نمیآوردند. البته هر چه بر فشارهای همه جانبه از سوی مبارزین بر علیه رژیم شاه شدت میگرفت و گروههای مختلف اپوزیسیون توانائی مدیریت و ساختن آلترناتیوی برای حکومت آتی را از خود بروز نمیداند، آیت الله خمینی و هوادارانش زمینه را برای تاختن خود بیشتر مهیا میدیدند.
در نهایت هم از این خلاء کمال استفاده را بردند و در اولین گام و برای مزمزمه میزان نفوذ خود شورای انقلاب که متشکل از نیروهای مذهبی، ملی و ملی مذهبی بود را تاسیس نمودند. متاسفانه در این هنگام هم باز دیگر مبارزین که ادعای قدرت سازماندهی و مبارزه را داشتند با سوء مدیریت و عدم فشار کارا و لازم برای گنجاندن خود در شورای انقلاب و البته تیز هوشی و فرصتطلبی نیروهای مذهبی کار را به آنجا رساند که گام دوم خود را یعنی تشکیل دولت موقت را در دستور کار خود قرار دهند. با تشکیل دولت موقت که باز هم با تایید و یا سکوت منفعلانه دیگر طیفهای مبارزه قرار گرفت و تنها کار نیروهای مبارز در این میان، تخریب و متهم نمودن یکدیگر با القابی همچون سازشکار، دست نشانده امپریالیزم، وفادار به سلطنت و... که در این میان بستر مناسب برای تصاحب تمامیت حاکمیت توسط نیروهای هوادار آیت الله خمینی فراهم گردید. و بعد هم....
ماجرای تصاحب و یا سرقت انقلاب توسط نیروهای مذهبی یادآور آن شعر معروف عباس یمینی شریف است که:
دو نفر دزد خری دزدیدند
سر تقسیم به هم جنگیدند
آن دو بودند چو گرم زد و خورد
دزد سوم خرشان را زد و برد!
البته در مثال مناقشه نیست و هدف از آوردن این شعر آن نیست که دیگر نیروهای مبارزه سرقتی را انجام داده اند بلکه صحبت مربوط به مجادله بین دو نفر اول است که در نهایت نفر سومی پا به میدان نهاده و مال را از چنگ دو نفر اول بدر میآورد.
داستان دست دست کردن و مجادله و تخریب یکدیگر در جبهه اپوزیسیون فعلی نیز به نوعی هم مصداق شعر فوق الذکر میباشد و هم یادآور تاریخ فاجعه بار انقلاب ۵۷ میباشد.
دور از ذهن نیست که با توجه به وضعیت ملقلق رژیم جمهوری اسلامی که هر لحظه امکان سرنگونیاش محتمل است و فقدان آلترناتیوی منسجم و سازماندهی شده، طیفی فرصتطلب از این خلاء استفاده کرده و با تصاحب قدرت و تحمیل اعمال مردم فریبانه عنان کار را در دست گرفته و دیگر جناحهای اپوزیسیون را براحتی از میان بردارد. البته بر این باورم که ظاهرا اپوزیسیون بی عمل فعلی که فقط از مخالفت هیاهوی آن را آموختهاند با وضعیت فعلی خود مانوس شده و تمایلی به ورود به گود مبارزه واقعی ندارند و ترجیح میدهند از همین راهی که در آن قرار گرفتهاند ارتزاق نموده و خود را دچار زحمت نکنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر