۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

روايت رضا رشيدپور از ممنوع التصوير شدن در صداوسيما

عصر ايران : چند ماه پيش به دعوت كانون فرهنگي آموزش اجراي مراسم بزرگ تجليل از نخبگان كنكور را برعهده گرفتم . برنامه در سالن همايشهاي سازمان صدا و سيما برگزار شد . از همه جاي ايران مهمان داشتيم. برنامه با شكوه و خوبي بود .

ديروز تلويزيون محل كارم روشن بود . به صورت كاملا اتفاقي تيزر مربوط به همان برنامه به چشمم خورد . صداي بنده در حال پخش بود . چند ثانيه اي گذشت . واضح بود كه تدوين گر هنرمند تمام تلاش خودش را براي حذف تصوير من به كارگرفته . اما در لحظه اي از اين تيزر مجبور به استفاده از نمايي شده كه بنده ي سراپا تقصير حضور دارم !

البته مديران محترم پخش كاملا هوشيار بوده و هرگز اجازه نداده اند تا با نمايش چهره ي نحس رضارشيدپور خداي ناكرده آفتي متوجه ميهن عزيزمان شده و يا زبانم لال مردم هميشه در صحنه با تماشاي قيافه ي من از بهشت رانده شوند ! بنابراين تدبير كم نظيري به خرج داده و در چشم به هم زدني چهره ي من را ناواضح ( به عبارت فني … فلو ) كرده اند .

بيشتر از آنكه تعجب كنم خنده ام گرفت . من همان كسي هستم كه با سرمايه ي مردم و امكانات سازماني به نام صدا و سيما به منزل امروز رسيده ام . در مقابل هرگز كم فروشي نكرده و تمام تلاشم را براي پاسخ دادن به اين سرمايه ي عظيم به خرج داده ام . در تمام مصاحبه هايم تاكيد كرده ام كه اگر يك جوان علاقه مند اينك توانسته است به يك چهره ي رسانه اي نسبتا قابل تحمل تبديل شود از صدقه ي سر اين مردم و اعتماد مديران رسانه بوده .

اتفاقا دليل خنديدنم همين است . آن قدر در دايره ي خود ساخته ي بيگانه پنداري گرفتار شده ايد كه ديگر حتي يك جمله ي انتقادي ساده را هم از دوست سابقتان نمي پذيريد و دستور به حذف چهره اش مي دهيد ! هرگز به اين صراحت نگفته بودم اما حالا بپذيريد كه اين تصميم هاي به ظاهر كوچك آن هم در مورد آدم هاي كوچكي مثل من نشان از يك دغدغه ي بزرگ در ذهن شما دارد . انتقاد را خيانت مي دانيد و منتقد را نامحرم .

لابد خواهيد فرمود كه اين زياده گويي ها به ما نيامده و همين كه صدايمان هر هفته يك ساعت از راديو پخش مي شود برويم و خدايمان را شكر كنيم . بله … اتفاقا من خداراشكر مي كنم كه آنقدر مهم شده ام (!) كه پخش چند ثانيه از تصوير بنده مي تواند براي مديران بزرگواري كه احتمالا مسئوليتهاي ديگري هم دارند محل تدبير و تصميم واقع شود !

بياييد كمي تامل كنيم . واقعا چرا وقت گران بهاي خودتان را براي تصميم هاي كوچك در باره ي آدم هاي كوچك خرج مي كنيد ؟ چرا هرروز مشغول تكذيب اين و آن هستيد ؟ مگر ما كه هستيم ؟ يا چه كرده ايم و يا چه گفته ايم ؟!

اين چند خط هرگز بابت گلايه نيست وگرنه آن را منتشر نمي كردم . اين يك درد نامه است . خطاب به مديراني كه مي توانند تصميم هاي بزرگ بگيرند اما هنوز ذهنشان درگير رشيدپور ها مانده است . شايد با انتشار اين نوشته عصباني شده و دستور به قطع صداي بنده هم صادر كنيد . مهم نيست . بهتر است كه ايراد كارتان را يك دوست سابق رودررويتان بگويد و نه يك دشمن فعلي در پشت سرتان . به هر حال اينجا بي بي سي نيست سعادت آباد است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر