۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

عصیانگر تنها... برای ناصر حجازی

-مجله دختران پسران نیمه دهه پنجاه را که ورق میزنی،در عکس وسط مجله تصویر یک زن و شوهر جوان بالا بلند خوش تیپ را میبینی‌ که بی‌ خیال دنیا دست در دست هم رو به سوی دوربین لبخند میزنند.لبخندی به وسعت همه دنیا و عاشقانش. گویی دنیا تمامی‌  ندارد میخواهی همانجا زمان را متوقف کنی‌ و عاشق لنگ درازت را از قاب بیرون بکشی و مانند تراویس پاریس تگزاس پای پیاده یک جایی در این دنیا خودت را گور و گم کنی‌....
۲-اولین بازمانده آرژانتین ۷۸ رفت.شب روزی در خرداد ۵۷ را بیاد می‌آوری که وقتی‌ آندرانیک اسکندریان با آن ضربه ناشیانه دروازه را باز کرد، دروازه بانش داد نکشید، فقط غر زد و این داد نزدن و غر زدن شد جزٔ لاینفک زندگی‌ ش .سر هیچکس داد نمیکشید :بازیکن ، همکار ، فرزند ، خانواده فقط غر میزد و می‌نالید از روزگاری که خوب تا نکرد با نسلی که میخواست دنیا را بگیرد اما آخر سوخت ، خاکستر شد ، پر پر شد ،رفت ....
۳-دروازه بانی‌ بی‌ همتا بود.بزرگترین خصیصه ش جایگیری و دید یکتایش بود.توپی‌ بود که زوزه کشان به سمت دروازه شلیک میشد و نفس‌های همه را در سینه حبس میکرد اما گلر را میدیدی که بی‌خیال در حال رفتن به پشت دروازه است .خوب میدانست که توپ در چهار چوب نیست.یاد گلر‌های امروزی که برای توپ‌های با فاصله چندین متری هم شیرجه‌های آنچنانی می‌زنند 
۴-یکی‌ از روزهایی آخر دهه شصت، ورزشگاه آرارت.ضربه سرهای تماشایی علی‌ دایی در خط حمله بانک تجارت.مردی را روی نیمکت میبینی‌:سر بالا ، سینه بالا ،یک دست بصورت ‌ست شده آبی‌ آسمانی خوش رنگ پوشیده و آرام آرام پشت سر هم به سیگارش پک میزند.با فیتیله قبلی‌، بعدی را روشن می‌کند.امان از آن خوش تیپی‌ و امان از این سیگار‌های بی‌ پایان....
۵-وقتی‌ پایان بازی بارسا- رئال را بیاد می‌آوری که چگونه اریک ابیدال نه تنها بیماری مهلک سرطان کبد را پشت سر گذاشت که به فوتبال و زندگی‌ برگشت و حالا در دستان همبازی‌هایش به آسمان پرتاب میشد. آنرا مقایسه میکنی‌ با ستاره خودت که چطور به همین آسانی به آسمان پرتاب شد و بازنگشت ...
۶-ستاره ایی که چه وقت منچستر یونایتد ،چه وقت بنگلادش و چه وقت اسلواکی طاقت بیرون بودن از این خاک را نداشت.چراغش در این خانه می‌‌سوخت.با مردمش و برای مردمش بود.در کنار آنها آرام می‌‌گرفت و آرام گرفت...در دوم خرداد رفت و نماند تا روز‌های داغ و آتشین آینده را تماشا کند....
۷-عکس وسط جلد مجله دختران و پسران.سمت راست عکس فید شده.سمت چپ عکس دیگر نمیخندد و با اشک هایش، بغض تو را به آسمان میبرد.عکسی‌ که دیگر یک خاطره دور و دراز شده مثل یک رویای دم صبح.دور و دست نیافتنی....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر