۱۳۹۰ مرداد ۹, یکشنبه

چهار ایرانی که دولت ایران علاقه ای به پیگیری گمشدنشان ندارد



چهاردهم تیرماه ۱۳۶۱ در حالی که چهار دپیلمات ایرانی به نام‌های محسن موسوی کاردار ایران در لبنان، احمد متوسلیان ، کاظم اخوان عکاس و خبرنگار ایرنا در بیروت و تقی رستگار کارمند سفارت ایران در بیروت، عازم محل ماموریت خود بودند، در محل ایست بازرسی «البرباره» در منطقه شرقی بیروت، توسط نیروهای «القوات اللبنانیه» (نیروهای لبنانی) دستگیر و ربوده می‌شوند.
از آن تاریخ،۲۹سال می‌گذرد و تاکنون اخبار ضد و نقیض پیرامون سرنوشت آنها منتشر شده است ، چندی پیش نیز تعدادی از مقامات جمهوری اسلامی ایران با اعلام خبر شهادت این چهار نفر موضوع آنها را خاتمه یافته دانسته که مورد واکنش بسیاری از دوستان و نزدیکان این افراد واقع شد ، با گذشت این سالها اما همه ساله  وزارت امور خارجه ایران در این رابطه بیانیه‌های در سالگرد ربایش آنان صادر می نماید.
یکی از نکات بارز اهمیت این چهار ایرانی این است که در میان آنها یک فرمانده ارشد و بسیار حساس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده است ، این فرمانده ارشد در حالی به عنوان دیپلمات به لبنان اعزام می شود که درست در فردای مفقود شدن این گروه و در حالی که هنوز بسیاری از ربایندگان طبق اسنادی که بعدها منتشر شده است بر این گمان بوده اند که تمامی این افراد دیپلمات هستند ،رسانه‌های گروهی ایران در اقدامی هماهنگ و معنا دار خبر مفقود شدن یک فرمانده ارشد نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لبنان را منتشر می نمایند! و همین مسئله به پیچیده ترشدن پرونده آنها کمک شایانی می نماید.

دیپلمات یا فرمانده سپاه ؟
آن فرمانده نظامی و یا دیپلمات احمد متوسليان  می باشد ، وی در آنزمان فرمانده تيپ محمد رسول الله سپاه پاسداران بوده است که با فرمان آيت الله خميني مسئول اعزام و استقرار رزمندگان ايراني درلبنان میگردد ، وی ابتدا به سوريه و سپس به لبنان رفته است نامبرده در عملياتهاي بي شماري حضور داشته ودر میان رزمندگان جنگ ایران و عراق به عنوان  فاتح خرمشهر شناخته شده است .
ده سال پيش علي خامنه اي رهبر ایران در مقام فرماندهي كل قوا حكم سرلشگري وي را در حركتي آئين وار امضاء نمود و امروز در ايران همه جا احمد متوسليان را یک سرلشگرسپاه پاسداران  مي شناسند و این در تناقض با ادعای جمهوری اسلامی است که وی را یک دیپلمات می داند چرا که هرگز برای تجلیل از یک دیپلمات به وی درجه سرلشگری اعطا نمی شود ؟ .

پاسدار یا مشاور فنی ؟
از دیگر نقاط پیچیده این پرونده به عنوان مثال این است که تقي رستگار مقدم  نیز يك عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده که وي نيز در كنار احمد متوسليان به عنوان رزمنده به لبنان می رود و حالا چون بر حسب اتفاق آنروز رانندگي ماشين رابر عهده داشته جمهوري اسلامي همواره  از یک سو وی را به عنوان رزمنده و نظامی ایرانی ارج می نهد و از دیگر سو اذعان دارد که وی مشاور فني سفارت بوده است!
به عبارتی دیگر همين دروغ پردازي‌های جمهوری اسلامی است که ماجرا را پيچيده تر مي كند .
این آخرین عکسی  است که از این چهارتن در لبنان گرفته شده است

براساس خاطرات و شواهد غیر قابل انکاری  اين چهار تن درست چند ساعت قبل از اینکه در محل ایست و بازرسی البرباره متوقف شوند، در جلسه‌ای باحضور سيد عباس موسوي دبيركل حزب الله لبنان بوده اند ، در خودروي مرسدسي كه اينها اسير شدند يك دستگاه بي سيم پي آر سي بوده است كه متعلق به حزب الله لبنان بوده و اکنون چرا جمهوري اسلامي مي خواهد با كتمان و قلع حقيقت و شهید دانستن آن چهار تن ماجرا را خاتمه شده بداند موضوعی است که بسیاری آنرا مربوط به ران آراد می دانند و از او به عنوان مهره‌ای نام می برند که به سرنوشت این چهار تن مرتبط شده است ، مهره‌ای که ظاهرا جمهوری اسلامی علاقه‌ای نسبت به پاسخگویی بدان ندارد !

اما ران آراد کیست ؟
روز بیست و سوم مهرماه سال ۱۳۶۵  ، ساعت ۳ بعدازظهر ، چندین فروند هواپیمای جنگی اف – ۴  که از پایگاه هوایی داخل خاک اسرائیل برخاسته بودند، برای بمباران مواضع نیروهای فلسطینی و لبنانی در منطقه « اشرفیه » در جنوب شرقی شهر « صیدا » و همین طور اردوگاه فلسطینی‌ها « المیه و میه » ، وارد آسمان لبنان شدند. با شدت گرفتن بمباران هواپیماهای اسرائیلی، ضدهوایی‌های متعلق به گروههای مبارز ، به مقابله با این تهاجم هوایی که کشته و زخمی شدن زنان و کودکان را به همراه داشت ، پرداختند و در آن میان جوانی فلسطینی که یک قبضه موشک ضدهوایی ( از نوعی که به دنبال حرارت هواپیما می رود ) بر دوش خویش داشت، پس از نشانه روی و شلیک به موقع، یکی از هواپیماهای فانتوم را هدف قرار داد. پس از آنکه هواپیما مورد اصابت موشک قرار گرفت ، دو سرنشین آن سراسیمه و به سرعت دکمه پرتاب صندلی را فشار دادند که با انفجاری خفیف، از داخل هواپیما به بیرون پرتاب شدند . به دنبال سقوط هواپیما ، خلبان و کمکش به وسیله چتر نجات ، در دو منطقه جدا گانه در داخل خاک لبنان فرود آمدند ، هلی کوپترهای جنگی اسرائیل که مشغول گشت زنی نزدیک  آنجا بودند، پس از اخذ دستور ، به سرعت به محل فرود یکی از خلبانان شتافتند و توانستند او را قبل از اینکه به دست نیروهای مبارز بیفتد ، سوار کرده و از مهلکه نجات دهند ، به محض سقوط هواپیما و انفجار آن ، تلاش نیروهای شبه نظامی لبنانی و فلسطینی که  از بمباران خانه و کاشانه خویش عصبانی بودند ، برای ردگیری و دستگیری خلبانان آن آغاز شد .
کمک خلبان هواپیمای ساقط شده « ران آراد »  ۲۸ ساله که در یک باغ فرود آمد، بر اثر شدت ضربه وارده ، آرنج دست چپش شکست و دقایقی بعد نیروهای گروه  "مقاومت مومنه" به رهبری "مصطفی دیرانی" منشعب از "سازمان امل"، که در یکی از روستاهای اطراف به نام " زغداریا " مستقر بودند، سررسیدند  و زودتر از فلسطینی‌ها ، او را به اسارت  خود درآوردند و  برحسب اتفاق، محلی که آراد در آنجا فرود آمده بود ، خط تماس جنگ داخلی "امل" و سازمانهای فلسطینی بود.
سه ساعت بعد ، آراد که از شکستگی دست رنج می برد ، سوار بر اتومبیلی شخصی ، در حالی که چند ماشین دیگر حامل نیروهای مسلح او را اسکورت می کردند ، از صیدا به طرف بیروت حرکت داده شد . در طی مسیر ، دژبانی‌ها و پست‌های بازرسی گروههای مختلف مسلح از جمله ارتش لبنان قرار داشتند . ماشین حامل آراد ، قبل از رسیدن به یکی از این پستها ، سعی کرد تا با روشن و خاموش کردن چراغهای جلو ، بفهماند که مجروح دارد و نمی تواند بایستد . ولی نیروهای ارتش ، به سمت کاروان در حال عبور شلیک کردند اما به کسی آسیبی نرسید . دقایقی بعد در " افران الرمیله " ( نان فروشی رمیله ) که همه خودروهای کاروان اسکورت به هم ملحق شدند ، برای رعایت جوانب امنیتی، آراد در خودرویی دیگر قرار گرفت و به سمت بیروت حرکت داده شد .
در بیروت ، خلبان مجروح را مستقیما به خانه شخصی مصطفی دیرانی ( مسئول وقت کمیته امنیت سازمان امل ) بردند . ساعتی بعد که اضطراب و ترس آراد فروکش کرد، با پسر دوسال و نیمه دیرانی به بازی و سرگرمی مشغول شد . ساعت ۱۰ شب ، به دلیل شدت جراحت  به یکی از درمانگاهها برده شد که دکتر ارتوپد در محل کار خود حضور نداشت . پس از دقایقی با پیگیری‌های زیاد ، دکتر از منزل خود به بیمارستان آمد و دست چپ خلبان اسرائیلی را گچ گرفت و مداوا کرد .
ران آراد تا سال ۱۳۶۹ در بیروت و در یکی از بازداشتگاههای مخفی حزب الله لبنان نگهداری می شود و پس از آن به سوریه فرستاده میگردد تا اینکه در سال ۱۳۷۹  از طريق هواپيماي سي ۱۳۰ نیروی هوایی ارتش ایران كه در اجاره سازمان هلال احمر بوده به ايران منتقل می گردد و دست كم تا آنجا كه شواهد بسیار متقنی موجود است تا سال ۱۳۸۱ در خانه‌ای در شمال تهران توسط نيروي قدس سپاه پاسداران محافظت و نگهداري مي شده است .
ضمنا شواهدی موجود است که وی در سال ۱۳۸۰ دچار سانحه قلبي شده است  و بمدت پانزده روز در بيمارستان قلب جماران متعلق به سپاه پاسداران مداوا و نگهداري شده است و از آن تاریخ به بعد دیگر هیچ اثر و خبری از وی وجود ندارد .

تلاشهای نیمه رها شده جمهوری اسلامی

جمهوري اسلامي عليرغم تمامي تبليغاتهايي كه براي آن  چهار مفقود شده ایرانی  مي نمايد عملا هيچگاه تمايل جدي اي براي پيگيري وضعيت ايشان نداشته است . در سال ۱۳۸۲  دولت آلمان به عنوان ميانجي بين حزب الله لبنان و جمهوري اسلامي ایران و اسرائيل برای بررسی پرونده مفقود شدگان اسرائیلی و لبنانی وارد عمل می گردد و در دو مرحله رسمي و سه مرحله غير رسمي تبادل اجساد و اسرا بين طرفين برگزار میگردد ، اسرائيل نیز كه پيشتر اعلام نموده بود هيچ اطلاعي از اين چهار ایرانی  ندارد در پيامي به ايران اعلام آمادگي  می نماید که حداقل دو تن از اين افراد را آزاد مي نمايد در صورتيكه جمهوري اسلامي ایران  خبري از ران آراد را به اسرائيل بدهد ، اما جمهوري اسلامي همچنان مدعي می گردد كه از سرنوشت ران آراد بي اطلاع مي باشد  اما همانزمان ايران علاقه مندي خود را نشان می دهد  تا از نفوذ خود همچنان براي آزادي اسراي اسرائيلي در ميان حزب الله استفاده نمايد و طرف اروپايي نيز سه تن از زندانيان ايراني - لبناني متهم به دست داشتن در ترور رستوران ميكونوس و همچنين متهم پرونده بمب گذاري آرژانتين در انگلستان را آزاد نمايند . كه در ابتدا  طرف آلماني از پذيرش اين پيشنهاد شانه خالي نموده و از ایران تقاضا می نماید که باید برای اثبات ادعای خود حسن نیت خود را نشان دهد ، که ایران نیز متعاقب آن اعلام می نماید تنها خبر از زنده بودن ران آراد دارد و از محل نگهداری وی بی‌اطلاع است !
در همین ایام نیز یک سایت وابسته به حزب الله لبنان عکسی را از ران آراد منتشر می نماید !


همین اخبار آنقدر برای طرف اسرائیلی مهم بوده است که مجددا رغبت برای از سرگیری مذاکرات را نشان می دهد ، این در حالی بود که ایران همچنان مشغول مذاکره برای آزادی کاظم دارابی تنها ایرانی متهم در پرونده ترور میکونوس بوده است و اسرائیلی‌ها از آنجا که نمی خواستند موضوع اسرائشان در گروکشی ایران و آلمان متوقف شود از ایتالیا می خواهند که وی نیز به عنوان میانجی وارد مذاکرات بشود .
ایتالیا خواسته اسرائیل را می پذیرد و در دسامبر سال ۲۰۰۶  « سناتور سرجيو دوگرگوريو» رئيس کميسيون دفاعي ايتاليا اعلام می نماید که سازمان امنيت ایتالیا و دولت ايتاليا مذاکره با جمهوري اسلامي ايران بر سر آزادي گروگان‌هاي اسرائيلي از اسارت حزب‌الله لبنان را آغاز کرده است  در همانزمان مجددا  آلمان اعلام آمادگي می نماید  تا در سکوت کامل رسانه اي مسئله گروگانها ي لبناني و اسرائيلي را مورد نظر قرار دهد و هیاتی را نیز به نشانه حسن نیت به تهران می فرستد .
با ورود هیات آلمانی به سرپرستی «ارنست اورلا» در تهران  نشستی ترتیب داده می شود و موضوع چهار ایرانی مفقود شده و ران آراد در دستور کار قرار می گیرد ، و اعضایی از وزارتخانه‌های  امورخارجه واطلاعات ، سپاه پاسداران و سید حسین موسوی به عنوان نماینده رئیس جمهور در امور چهار ایرانی مفقود شده و طرف آلمانی تشکیل جلسه می دهند ، متاسفانه به علت نبود یک نقطه اشتراک بین اعضای شرکت کننده ایرانی درمقابل دیدگان آلمانی‌ها در آن نشست کار به درگیری لفظی و فیزیکی وليوان و قندان پرت كردن براي همديگر می كشد! . اعضای آلمانی نیز جلسه را ترک می نمایند و خواستار آن می شوند که جلسات بعدی فقط با حضور اعضای شناخته شده و دیپلمات  و در برلین تشکیل شود .
اولين جلسه اين مذاکرات در آلمان با حضور فردي بنام «خالد عبيد » به نمايندگي از طرف حزب الله لبنان و «بنجامين ايهود»  به نمايندگي از طرف اسرائيل و « کميسيوني از ايران با حضور سید حسین موسوی و ياسر فراتي و  مجتبي علوي در ۴ نوامبر ۲۰۰۶  در دفتر مطالعات و تحقيقات وزارت امور خارجه آلمان تشکيل میگردد و مقرر می گردد تا جلسه بعدي پانزده روز بعد با محوریت  بحث بین ایران - اسرائیل - آلمان نیز تشکیل شود .
سید حسین موسوی نماینده وقت رئیس جمهور و مسئول پیگیری چهار ایرانی

در اولين جلسه مذکور طرفين خواسته هاي خود را ذکر نموده خواسته هاي طرفين اسرائيلي و لبناني که کاملا مشهود است و گروگانهاي خويش را طلب مي نمايند ، در این جلسه اسرائیل ضمن اعلام خبر زنده بودن سه تن از ایرانیان مفقود شده همچنان از ایران طلب اطلاعات بیشتری در مورد ران آراد می نماید و دولت آلمان نیز متعهد می گردد کاظم دارابی را در اولین فرصت ممکن آزاد نماید ( امری که شش ماه بعد از آن اتفاق افتاد) ، خالد عبید نیز متعهد می گردد دوازده اسیر اسرائیلی را بلادرنگ و ظرف ده روز آینده و قبل برگزاری جلسه بعد آزاد نماید (که حزب الله لبنان نیز به وعده خود عمل می نماید) ، همه چیز روال عادی خود را طی می نماید تا طبق وعده انجام شده در دو هفته آینده موضوع چهار ایرانی مفقود شده و ران آراد به مذاکره گذاشته شود اما با گذشت دو هفته و موعد برگزاری نشست دوم  در چرخشی عجیب ايران اینبار ضمن معرفی نموده مجتبی علوی به عنوان سرپرست کمیسیون ایرانی از دولت آلمان خواستار خارج نمودن پیش شرط چهار ایرانی مفقود شده و تقاضای فشار بر ديگر دولتهاي اروپايي در جهت مطرود نمودن مذاکرات با سران سازمان مجاهدين خلق و همچنين حمايتهاي جانبي از ايران در جهت مسئله بحران هسته اي را مورد نظر قرار دهد ! که با مخالفت دولت آلمان مواجه می شود و نشست دومی هرگز انجام نمی گیرد !

اما مجتبی علوی که از سوی ایران به عنوان سرپرست کمیسیون معرفی شده کیست ؟

مجتبي علوي مقيم شهر وين اطريش و يکي از مظنونين اصلي در پشتيباني طرح ترور قاسملو مي باشد ، در سال ۱۳۶۴ درست يک سال پس از تاسيس وزارت اطلاعات و شکل گيري منسجم هسته هاي ترور جمهوري اسلامي در خارج از کشور از ايران خارج مي شود و در پوشش بازرگان در اروپا اقامت مي گزيند ، نامبرده پيشتر در وزارت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فعاليت مي نموده است ، علوي از جمله رابطان و پل هاي ارتباطي جمهوري اسلامي با دلالهاي فروش اسلحه و مهمات بوده است که از قبل همين معاملات و پورسانتها وي دارايي سرسام آوري را بهم زده است ، و همواره از او به عنوان يکي از افرادي که دخيل در ماجراي مک فارلين بوده است ياد مي شود . علوي همچنين در ترانزيت پنهان مواد مخدر وزارت اطلاعات نيز دستي بر آتش دارد آنسانکه در ژوئن سال ۲۰۰۰ مجتبي علوي به همراه فرد ديگري که کارمند سفارت ايران در سوئد بوده و نامش هرگز فاش نشد در فرودگاه استکهلم ،با صد کيلو مرفين بازداشت مي شود گرچه اين خبر به سرعت در مطبوعات سوئدي منتشر شد و دولت ايران مکلف به پاسخگويي شد اما پس از سي و شش ساعت هر دو آزاد شدند و سفارت ايران در بيانيه اي اعلام کرد محموله فوق مرفين نبوده و ماده شيميايي بوده که صرفا مورد استفاده پزشکي قرار مي گيرد و خواستار پوزش گمرک سوئد نيز شد !
مجتبي علوي البته ميزبان خوبي نيز است ، وي دراکتبر سال ۲۰۰۳ هنگاميکه همسر کرباسچي ، خانم خيرالنساء عسکريان به جهت عمل زيبايي شکم (ساکشن) عازم اطريش شده بود در کنار ايشان بوده ويا در سالهاي اقامت و تحصيل مهدي و ياسر هاشمي در نروژ همواره به عنوان بانک و حامي اصلي ايشان بوده است ، ضمنا مجتبي علوي در گذشته از فعالين اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان اروپا بوده و بمدت سه سال نيز در خلال سالهاي ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲ با کاظم دارابي از متهمان اصلي عمليات تروريستي کافه ميکونوس برلين در کار واردات لوازم التحرير به ايران بوده اند ، اطلاعات بیشتر درباره مجتبی علوی را اینجا بخوانید .
با عنایت به این موارد کاملا مشهود است که جمهوری اسلامی ایران به دلیل یا دلایل خاصی که پوشیده است هیچگاه علاقه جدی‌ای به روشن شدن سرنوشت این چهار ایرانی نداشته است ، دلیل دیگری نیز بر این ادعا مصاحبه‌ای است که در تابستان سال ۲۰۰۶ با روبرت مارون حاتم يكي از فرماندهان فالانژیستهای لبنان و محافظ و مشاور ارشد ايلي حبيقه ، كسي كه از او به عنوان يكي از شاه كليدهاي اسرار چهار گروگان ايراني نام مي برند صورت گرفته است که  خلاصه‌ای از آن به پیوست می آید :
روبرت در خلال صحبتهايش چند باري تاكيد می کند  كه مشكلي ندارد و براي روشن شدن مسئله كه از ديد او كاملا روشن است  با هر كسي حرف  خواهد زد و در جواب من كه حتي اگر از مقامات ايران باشد و اضافه كرد با هركس !
روبرت برای اثبات ادعایش اظهار می دارد چند سال پيش به رابطي در  سفارت ايران در پاريس گفته است كه مي تواند حتي نوار بازجوئي يكي از بازجويان از احمد متوسليان را با شرايطي به ايرانيها بدهد كه سفارت رغبتي به اين مسئله نشان نمی دهد!
در سال ۲۰۰۷ نیز من مجددا در  پاريس وي را ديدم كه نوار را آورده بود و گفت فقط برايت دقيقه اي از آنرا مي گذارم ، صداي بازجو كمي نامفهوم بود اما صداي مترجم مفهوم بود كه مي پرسيد شما در جنوب چه می کردید؟
و احمد  متوسلیان در جواب گفت : من احمد متوسليان هستم كارمند سفارت ايران ! ...

 آنچه می خوانید مختصری از گفتگو با روبرت مارون حاتم معروف به کبرا است :

اولین باری که خبری از چهار اسیر ایرانی شنیدید کی بود ؟
- اولین بار شب روزی بود که ظهرش آنها در ایست و بازرسی محلی در برباره که منطقه‌ای مرزی بین بخش مسیحی و شمال بود اسیر شده بودند ، خودروی مرسدس آنها با دو استیشن ژاندارمری اسکورت می شده و وقتی که به پست بازرسی می رسند به هشدار ایست توجه نمی کنند که به رگبار بسته می شوند ، با همان رگبار اولیه اسکورتها و خودرو متوقف می شوند ، سرنشینان مرسدس را پیاده می کنند و به گوشه جاده می برند و با چند رگبار هم به سوی اسکورتها آنها را مجبور می کنند که محل را ترک کنند . هر چهار نفر را هم سریع به ساختمان فرماندهی کرانتینا منتقل می کنند ، همان شب بود که من و ایلی [ ایلی حبیقه] آنها را دیدیم ، فرد راننده در اثر شلیکها مجروح شده بود و کتف و گردنش تیر خورده بود ، بیهوش بود و معلوم بود که زنده نخواهد ماند ، مسئولیت آنها با راجی عبدو بود که آن موقع‌ها رابط سمیر [ سمیر جعجع] و هارون (هک‌‌ ) بود . راجی خودش مسئولیت بازجوئی از آنها را به عهده گرفته بود .
 فرد مجروح اسمش چه بود و چه شد ؟
- اسمش فکر کنم رستگار بود و سه روز و شاید چند روز بیشتر زنده نماند و کشته شد جنازه‌اش را هم در زیر درختان اوکالیپتوس در کنار ساختمان امنیت دفن کردند و خودرو را هم به جورج سوری سپردیم که او به طرابلس برد و در نزدیکی یک بار انداز رها کرد .
آن سه نفر چه شدند ؟
- راجی در بازجوئی‌هایش فهمیده بود که آنها افراد مهمی هستند که از جنوب از پیش فرمانده نیروهای شیعه می آیند حتی به ما می گفت تن یکی از آنها لباس یکی از فرماندهان شیعه است ، و یکی از آنها [ اینجا روبرت اشاره می کند همین فردی که صدایش را شنیدی ] تمام اسرار شیعیان جنوب را می داند اما کم حرف می زند ، موضوع به یک درد سر بزرگ برای فالانژها تبدیل شده بود و راجی اعتقاد داشت هرچه سریعتر باید آنها را کشت و جنازه آنها را در بیروت رها کرد اما سمیر می گفت با کشتن آنها تازه ماجرا شروع خواهد شد ، یک ماهی آنها در کرانتینا بودند و بعد به بازداشتگاه یارز منتقل شدند ، راجی همچنان از آنها بازجوئی می کرد و بعضی اوقات هم جورج [ جورج صباغ معروف به ابوتونی] از آنها بازجوئی می کرد ، خیلی‌ها در بیروت و طرابلس و جنوب نگران آنها بودند و جورج می خواست علت این نگرانی را بداند . آنها یکسال بعد به زندان لقلوق فرستاده شدند و مسئولیتشان دیگر با سمیر بود ، سمیر از آنها مثل الماس نگهداری می کرد و اعتقاد داشت که اینها بهترین اسرائی هستند که در دست دارد .
 آیا خودت شخصا با این ایرانی‌ها حرف زدی ؟
- من فقط همان شب اول لحظاتی با یک نفر از آنها که خیلی پرخاش می کرد حرف زدم ، عربی‌اش خوب بود و می گفت من دیپلمات هستم و اینها هم همراه من هستند ما را باید آزاد کنید که از او پرسیدم اگر دیپلمات هستید چرا در خودرویتان بی‌سیم دارید و مسلح بودید ؟
جوابش چه بود ؟
 - هیچ کدامشان جواب درستی نمی دادند یا سکوت می کردند و یا فقط اسمشان را می گفتند و اینکه مامور سفارت هستند و همین عصبانیت راجی را بیشتر می کرد ...
اکنون با همه ابهامات موجود  باید پرسید چرا تا کنون پیگیریهای جدی در این زمینه صورت نگرفته است؟
جمهوری اسلامی چه نفعی در مبهوم ماندن این ماجرا دارد که همچنان سعی در مختومه ماندن این داستان دارد ؟
تکلیف دل دردمند خانواده‌های این ۴ ایرانی  چیست؟
پدر احمد متوسلیان اکنون  سه سالی است که فوت شده  است ،غلامحسین  متوسلیان  در فراق پسر  جان به جان آفرین  تسلیم کرد.، پدر تقی رستگار مقدم  نیز پس از ۲۳ سال انتظار فرزند از دنیا  رفته است !
غلامرضا رستگار مقدم برادر تقی رستگار مقدم  نیز چندی پیش به خبرگزاری مهر گفته : بارها با پدرم نزد مسئولان رفتیم و از آنان خواستیم که به این انتظار طاقت فرسا خاتمه دهند؛ حتی تا جایی که به خاطر دارم پدرم دست همه آنها را محکم می فشرد و می گفت فکر کنید فرزند خودتان است و  تقریبا همه مسئولان می گفتند که "در اسرع وقت" به این مساله رسیدگی خواهیم کرد اما زمانی به خود آمدیم که ۲۳ سال از جریان ربوده شدن تقی و سه نفر دیگر گذشته و گویا هنوز "اسرع وقت" نشده است!  پدرمان نیز تا آخرین لحظات نام تقی را بر لب داشت و به امید بازگشت او نفس می کشید و مادرمان نیز هنوز به امید بازگشت او زنده است.
حسن اخوان برادر کاظم اخوان خبرنگار خبرگزاري رسمي جمهوري اسلامي نیز  در نامه‌ای  از ملت ایران خواسته است  برادرش را فراموش نکند و از  نحوه اقدامات دولتها در این ۲۹ سال انتقاد کرده است.
اما هنوز و با تمام این تفسیرات از سرنوشت این ۴ دیپلمات ایرانی  اطلاعاتی در دسترس نیست و همچنان خانواده هایی چشم به راه عزیزان خود مانده اند و کسی پاسخگوی آنها نیست...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر