آگري يكي از شهرهاي منطقه كردنشين و كمتر توسعه يافته آناتولي در شرق تركيه است. اين منطقه از ۲۵ سال پيش تا كنون صحنه نبرد كردهاي جداييطلب حزب كارگران كردستان تركيه و ارتش اين كشور است. آگري، شهر كوچكي كه تنها چند كيلومتر تا مرز ايران فاصله دارد يكي از مجموعه شهرهايي است كه دولت تركيه براي اسكان پناهجويان در نظرگرفته است.
در اين شهر كوچك، نبش هر كوچه و پسكوچه اينترنتكافه يا چايخانهاي به چشم ميخورد كه اغلب پاتوق پناهجويان ايراني است. ماكان، ۲۴ ساله يكي از اين پناهجويان است. او كه يك سال پيش به تركيه گريخته است، تعريف ميكند: «من دانشجوي دانشگاه اميركبير تهران بودم. بعد از انتخابات در ميدان سعادتآباد تهران همراه دو نفر از دوستانم دستگير شدم. به من دستبند پلاستيكي زده بودند. اما وقتي گاز اشكآور زدند توانستم فرار كنم.»ماكان توضيح ميدهد كه از سال ۱۳۸۷ بعد از آشنايي با حزب مشروطه ايران، با اين حزب همكاري داشته و به همين علت هم براي نيروهاي اطلاعاتي چهره شناخته شدهاي بوده است. او ادامه ميدهد: «دو روز بعد ساعت ۵ صبح نيروهاي اطلاعات ريختند توي خانهمان و كامپيوتر و دستگاه پرينت من را ضبط كردند و از تمام خانهمان فيلمبرداري كردند.»
ماكان نوتبوكي كه همراه دارد روي زانويش جابهجا ميكند و ادامه ميدهد كه بعد از مدت كوتاهي به دادگاه احضار ميشود اما با مشورت خانوادهاش تصميم ميگيرد كه در اين دادگاه شركت نكند:«ايران اينقدر شلوغ بود كه من فكر كردم شايد آبها از آسياب بيافتد و تمام شود. اما بعد از آن، حكم دادگاه صادر شد: پانزده سال زندان.»
ماكان با كمك دوستانش راهي تركيه ميشود و در شهر وان خود را به كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل معرفي ميكند. از آن زمان تا كنون او هم مانند شمار ديگري از پناهندگان ايراني مقيم تركيه، در يكي از شهرهاي كوچكي كه دولت اين كشور براي پناهندگان در نظر گرفته، منتظر جواب است.
ماكان ميگويد:«من از صبح كه از خواب بلند ميشوم پاي كامپيوتر مينشينم. حزب ما صفحهاي روي فيسبوك دارد كه من روي آن خبر ميگذارم.»
او ادامه ميدهد:«كار ديگرم هم همكاري با خانمي در آلمان است كه براي پناهجويان مقيم تركيه كمك جمعآوري ميكند. اما دوري از خانواده و اينكه نتوانستم درسم را ادامه دهم واقعأ سخت است. در حال حاضر هم هيچ كاري از دستم برنميآيد جز اينكه صبر كنم.»
آگري ايستگاه آخر
سعيد ۴۵ ساله، كه خود را هنرمند معرفي ميكند در آشپزخانه يك چايخانه كوچك در آگري كار ميكند. او هم يك سال پيش به تركيه گريخته است. سعيد تعريف ميكند:«از راه قاچاق آمدم. ۵-۶ روز طول كشيد تا از تهران رسيدم به وان و خودم را به دفتر سازمان ملل معرفي كردم. بعد من را هم فرستادند اينجا كه بيشتر به يك روستا شبيه است. زندگي اينجا واقعأ سخت است.»
سعيد از ۷ ماه پيش منتظر جواب مصاحبهاي است كه در دفتر سازمان ملل داشته است. او ميداند كه حتي اگر درخواستش براي دريافت پناهندگي پذيرفته شود شانس زيادي براي خروج از آگري ندارد. پناهندگان تنها زماني ميتوانند راهي كشور ديگري شود كه دولت ديگري مسئوليت پذيرش آنها را قبول كند. براي مردي ميانسال با موقعيت سعيد، شانس چنداني وجود ندارد. اما سعيد خوشحال است كه حداقل در آگري، كار كوچكي دستوپا كرده و با دستمزد اندكي كه ميگيرد محتاج كسي نيست.
كار سياه , از ظرفشويي تا دلاكي
ماريان و فرشاد زوج جواني كه با فرزند كوچكشان در آگري زندگي ميكنند زندگي محقري دارند. آپارتمان كوچكي كه آنها به دوبرابر قيمت اجاره كردند خالي است. فرشاد ۲۷ ساله، چند سال پيش تغيير مذهب داده و به مسيحيت گرويده است. او همراه همسر و فرزندش به اميد زندگي بهتري در غرب، راهي تركيه شد. آنها اما اكنون در شهري كوچك در شرق تركيه گرفتار برزخي شدند كه امانشان را بريده است. ماريان تعريف ميكند كه حتي اجازه ندارند از آگري خارج شوند و اگر هم بخواهند چند ساعتي شهر را ترك كنند بايستي به پليس محلي "هديه" بدهند.
سارا و فرياد زوج ايراني ديگري هستند كه از يك سال پيش در آگري زندگي ميكنند. فرياد ۳۴ ساله در جريان ناآراميهاي پس از انتخابات دستگير ميشود. او تعريف ميكند: «دنبال خواهرم ميگشتند. ريختند توي خانهمان و من را بردند. بعد از سه روز شكنجه من را با قيد ضمانت آزاد كردند. ميخواستند كه افراد ديگري را لو بدهم ولي من توانستم فرار كنم و همراه همسرم به صورت قاچاق آمديم تركيه. هنوز جاي ضربههاي باتوم روي پشتم بود. تعادل عضلاني نداشتم. گواهي پزشكي و عكسها را دارم.»
سارا همسر فرياد، پنج ماهه باردار است. او كه حال خوشي ندارد تعريف ميكند كه وقتي فهميد باردار است تصميم گرفت سقط جنين كند اما هيچپزشكي در شهر كوچك آگري حاضر به چنين كاري نشد. سارا به گواهي پزشك زنان، به مراقبتهاي ويژه نياز دارد اما در آگري چنين امكاناتي فراهم نيست. در عوض پزشك سارا در آگرا به او توصيه كرده است كه تنها در رختخواب بماند و استراحت كند. اما براي اين زن جوان كه در طول روز كاري به جز انتظار ندارد در رختخواب ماندن غيرقابل تحمل شده است.
همسر سارا، فرياد صبح زود از خانه بيرون ميرود و دستكم روزي ۱۶ ساعت كار ميكند. او در حمام دلاكي ميكند و ماهي ۱۵۰ يورو درآمد دارد. بخش اعظم اين پول هزنيه درمان پزشكي سارا ميشود. فرياد درحاليكه عجله دارد زودتر به محل كارش برسد با صداي غمگيني ميگويد:«شايد بهتر باشد كه بميريم و از اين وضعيت راحت شويم!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر