۱۳۹۱ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

نامه ی پاسدار اخراجی “فرید یزدان پناه” به رهبر

آقای سیدعلی خامنه ای (رهبر جمهوری اسلامی ایران)
صاحب این قلم یک پاسداری است بنام فریدیزدان پناه که در کوههای سربه فلک کشیده ی زاگرس چشم بدنیا گشوده که دوران قبل از انقلاب جمهوری اسلامی ایران را به علت خردسالی به یاد نمی اورد فقط همین یادش میاد که میگویند در سال پنجاه و هفت در مملکتی که جای پای کوروش کبیر که مسیحیان و یهودیان را از شکنجه و آزار و اذیت نجات داد و اساسنامه حقوق بشر را تصویب نهاد انقلابی، به وقوع پیوست که نود و هشت درصد به ان اری گفتند که بنا ندارد وارد جزئیات شود.
در سال هفتاد و چهار به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمده و خیال میکردم که پاسداری یک شغل و حرفه نیست و دلخوش به اینکه یک وظیفه است اما بعد از گذشت مدت کوتاه متوجه اوضاع مملکت بر پایه سیاست منهای دیانت و اخلاق و انسانیت و آزادگی و در سال هشتاد و شش رد صلاحیت متفکرین و نخبگان و کسانی که به جرم داشتن شعور و اندیشه اصلاح طلبی و هم پیاله نبودن با آقای جنتی باعث شد که تلنگری به وی وارد اید که این راهی که تو میروی به ترکستان ختم میشود و تو پاسدار حکومتی هستی که قران را بر سر نیزه کرده و اسم آن اسلام است.
با خودم فکر میکردم که تو چکار داری که بخواهی وارد سیاست شوی و پای در گلیم مهتران بنهی یک لقمه نان داشته باش و مثل کبک سر به زیر برف کن و در جامعه دارای جایگاه و مقام باش که امورات زندگی بگذرد و زن و بچه ات از گرسنگی نمیرند و هرکس در مقابل خدای خود مسئول اعمال خویش است کم کم با زمانه سوختم و ساختم و دم نیاوردم تاسال هشتاد و هشت انتخابات ریاست جمهوری که چهار نفر نامزد شدند و سه نفر شناخته شده و زمانی این مرز و بوم را از بحران نجات دادند و به تعبیر قران آزموده را دوباره آزمودن خطاست.
اما شخص دیگری بنام احمدی نژاد که یک فقره پرونده مسکوت مانده اردبیل بهمراه دارد و از قبل تعیین شده اما سربازی فداکار و جان نثار و باکمک گرفتن از ابر و باد و مه و خورشید و فتاوای معتبر فقهی و به کرسی نشاندن و توصیف پیاز اکل توسط خطیبان که باعث تعارض و دوگانکی شخصیت روحی و روانی و جسمی وی شده که دنیا را بپذیرد یا عقبی، وظیفه پاسداری و انسانی ایجاب نمود که با کج اندیشی و بداخلاقی و ناهنجاری و دخالت مستقیم فرماندهان سپاه در سیاست به اسم پاسداری و حفاظت از انقلاب و برخلاف قانون اساسی که مقابله به مثل نمایید و توسط کمیسیون بدوی و عالی نیروی زمینی سپاه در مورخه دوم اردیبهشت نود و یک که مصادف بود با تاریخ تولدم حکم به بازخریدی اجباری بعد از هفده سال خدمت نمودند و هم اکنون در بستر بیماری به سر میبرم. حالاکه دزدان نان، نان زن و بچه ام به یغما برده جانم را در کف دست نهاده و اینک بر آن است تا خشم خود را فروخورده و قلم به جانب دیگر بگرداند.
آقای سیدعلی خامنه ای (رهبر جمهوری اسلامی ایران)
حالا من از همین سخن ساده و کم جان شما می خواهم قلم را جان دهم تا با شما سخن جانانه بگویم: نه هرکس حق تواند گفت گستاخ / سخن ملکی است سعدی را مسلم. شما که کرارا در خطابه های خود برای حضرات و ارکان دولت و سفیران و رایزنان و مبلغان می گویید پیام اسلام را به همه جا برسانید: ما برای جهانیان حرف های گفتنی بسیار داریم، ایا نمی دانیدکه سخن بدون مجال نقدنه گفتنی میشود و نه ماندنی؟ شما و همراهانتان که همیشه یک سویه سخن می گویید و سخن دیگران را نه از نزدیک و نه از دور نمی شنویید و اصلا لایق شنیدن نمی دانید کدام حرف گفتنی برایتان باقی مانده است؟
چهارصد سال است که جهان تئوری نقد آزاد و عمل آزادانه نقد را می آزمایید و از برکاتش بهرمند میشود حالا از شما چه میشنود، که زاین بانگ جرس چهارصد سال است پس مانده اید و هنوز سخنان آب ندیده و نقد نشده خود را علاج دردهای جهان می دانید. در مملکتی که شما ولی فقیه آن می باشید مگر می تواند حرف هم برای گفتن داشته باشد؟ چون ممکن است به بی بصیرتی متهم شده و یا از امتحان الهی بیرون نیایید و حرف زدن در قوانین اسلام شما اصول و چهارچوبی دارد حتی شعرگفتن و مدح سرایی هم طریقت است. شما از کدام اسلام حرف میزنید که ما تشنه اسلام هستیم همان اسلامی که بر سر پیامبرش خار و خاشاک ریخته می شد و حضرت رسول (ص) از پاشنده خاک دلجویی میکرد و یا همان اسلامی که یک پاسدار به جرم رای دادن به میرحسین موسوی حق انتخاب را از او میگیرند و بهش تلقین می کنند که تو یک عروسکی، ببین حبیبت و ولی فقیه زمانت تمایل به کدام سو دارد اگر نچرخید باید از زندگی ساقط، و نان زن و بچه اش را قطع کنند.
یا از همان اسلامی حرف می زنید که دادگاهش امام علی (ع) را در مقابل یک یهودی محکوم کرد و موقع کارهای شخصی اش شمع بیت المال را خاموش میکرد، و یا اسلامی که منادیش شبها در کوچه های تاریک و خلوت نان و خرما بین فقرا تقسیم میکرد، و در تقسیم بیت المال فرقی بین مردم و برادرش عقیل نگذاشت و یا از اسلامی حرف میزنید که اگر کسی جیک بزند نیروهای غیبی بدون فوت وقت طومار خود و خانواده اش را در هم می پیچند و حتی اگر لازم باشد به اسم اسلام وضو میگیرند و زیر چکمه های خود له می کنند. البته خود بر مسند قدرت نشسته اید و مهم نیست که کسی زیر پایش نشسته و چکار می کند.
بی پروا سخن بگویم این همه جلسه شب و شاعری تشکیل می دهید و کسانی مدح تو گویند و زیرمیزی از سکه های بیت المال تقدیم می نمایید (در طول عمر خود یک بار هم که شده جلسه ای با منتقدین و مخالفین ترتیب دهید و لازم به سکه هم نمی باشد).
جناب آقای خامنه ای (رهبر جمهوری اسلامی ایران)
راستی در سخنرانی تاریخی بیست و نهم خرداد هشتاد و هشت فرمودید که خواص در امتحان قبول نشدند از شما سوال دارم چه سری و راز و رمزی برای خود محاسبه کرده بودید که این را یک امتحان الهی دانستید؟ نکند مثل آقای خزعلی که فاطمه زهرا(س) را در خواب دیده بود و به خانواده اش می گفت به آقای احمدی نژاد رای دهید پس اگر امتحان الهی بود چرا انتخابات صوری برگزار کردند و امتحان از عوام و خواص گرفتید و این چه دلیلی داشت که تمام حیثیت خودت و نظام را به پایش ریختی؟
من نمی گوییم بعنوان ولی فقیه و یک رهبر بلکه بعنوان یک پادشاه و فرمانروا هم که شده برای شما چه فرقی داشت چه کسی رئیس جمهور می شود؟ جناب آقای خامنه ای (رهبر جمهوری اسلامی ایران) ما در اسلام زندان سیاسی و اخراج از کار و نان بری و قلع قمع نداشتیم و نداریم حالا در حکومت اسلامی که شما زمام اموران را در دست دارید آماربرداری نمایید و ببینید چه خبر است پیامبر اسلام (ص) موقع فتح مکه یک نفر زندانی نکرد و همه را دعوت به آرامش و آسایش نمود و حتی کسانی که به اسلام ایمان نیاوردند از بیت المال ارتزاق می نمودند، ما که اسلام و پیامبر و قران و همه ادیان الهی را قبول داریم و حتی ربع قرن برای این آب و خاک لباس سربازی و پاسداری بر تن پوشانده ایم و شیعه دوازده امامی بودیم از شما سئوال می کنم که بچه یک ساله من چه گناهی مرتکب شده که دزدان نان، نان او را قطع می کنند و شام شب ندارد و تو با خیال راحت سر بر بالین می گذاری و می خواهی اسلام را به تمام جهان صادر نمایی؟
حضرت آیت الله: ولایت فقیه البته نه شرعا اعتبار دارد و نه عقلا و تعداد زیادی از فقها و عقلا با آن مخالفند اما هرچه هست به معنای ولایت سیاسیست نه ولایت معنوی، و مفهومی جز ریاست و زعامت فقیه ندارد، امتحان کنید، و همین را آشکارا بیان کنید تا نااشنایان ولایت فقیه را دیگر عین ولایت باطنی و قداست معنوی نشمارند و در این دکان مغالطه را خودتان ببندید ریاست و سیاست را رنگ قدسی و آسمانی نزنید و صادقانه و خالصانه به مردم و صداوسیما بگویید تا از این پس از زعامت فقیه سخن بگوید نه از ولایت او تا هیچ مومنی به هوس ذوب شدن سر در تنور ولایت نکند و جهت شفایافتن نیم خورده را نخورد و بر زمین پای تو بوسه نزند و برای انتقاد کردن وجدان و ایمانش نلرزد، این مغالطه بزرگ را خود از اذهان پاک کنید تا انچه به جبر تاریخ یا سوئ اختیار یا از بلندی بخت در دامن ایرانیان بهتر بشناسید، گیرم این طوری باشد شما بعنوان ولایت مطلقه فقیه آیا پاسخگوی مطلق نیز هستید؟
طبق نظر حضرت امام(ره) ولایت فقیه باید در مقابل تمکین کند وگرنه دیکتاتوری محض است چه کسی و چه قانونی را شما به رسمیت می شناسید و تاکنون در مقابل ان تمکین نموده اید، احساس ما این بوده و هست که وظیفه مجلس خبرگان رهبری طبق قانون اساسی الف: انتخاب رهبری و ب: نظارت بر کار رهبری و دریافت گزارش کار رهبری به صورت دوره ای و ارائه به مردم است اگر اینطور است به چه جرمی آقای دستغیب لگدمال شد یا متهم به بی بصیرتی شد مگر ایشان طبق قانون اساسی و انتخابات خودتان عضو خبرگان مجلس رهبری نبود، اگر مجلس خبرگان رهبری این طور رام و اروم هستند و بله قربان گوی رهبری و دستمال بدست جهت پاچه خاری و یا به خاطر منافع و مصلحت اندیشی سکوت اختیار کردند در مقابل مردم و خدای ملت و مظلومان و زندانیان سیاسی و آزادگان چه جوابی دارند؟
ولایت مطلق فقط مخصوص معصومین و اهل بیت است اینقدر جامعه را چون کودکی تر و خشک نکنید و پستانک ولایت به دهانش نگذارید: خدایی نکنید بلکه خدا را در میان اورید، هرجا عدالت و خلاقیت و رحمت و حریت هست خدا هم هست، آیا با خودت فکر کردی که چرا مردم انقلاب کردند و این همه شهید و جانباز تقدیم کردند؟ مگر نه این است که می خواستند یک جامعه ی ایده ال و عاری از ظلم و ستم داشته باشند و کرامت انسانی و مردانگی وجود داشته باشد آیا این زیبنده ی نظام جمهوری اسلامی است که هرکس دهانش باز شد، وجدان آن در مقابل، بداخلاقی، به بدترین وضع توسط شقی ترین افراد پرونده او را برای همیشه بپیچند حتی نان زن و بچه ی بی گناهش ببرند و در سیاه چالهای عمیق و تاریک ساخته قدرت با خدای خود نجوا کند؟ شهی که پاس رعیت نگاه می دارد/ حلال بادخراجش که مزد چوپانی است/ وگرنه راعی خلق است زهرمارش باد/ که هرچه می خورد او جزیت مسلمانی است.
آقای خامنه ای (رهبر جمهوری اسلامی ایران)
اینک نگاهی گذرا به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می اندازیم که گذشتگان ما به آن رای دادند، که اگر من هم سن قانونی ام اقتضا میکرد به دو دلیل به آن هم رای میدادم الف : اگر قانون اساسی اصل به اصل و فصل به فصل رعایت می شد جامعه ما دست به گریبان این همه مشکلات نبود چون وظیفه هر شخصی مشخص بود، حتی رهبری ب: اصل ولایت مطلقه فقیه به نسخه نخست ان اضافه نشده بود، و سوال اصلی اینجاست قانون اساسی بر ملتی حاکم است که نه سن آنها برای رای دادن به آن اقتضا میکرد و نه به آن رای دادند فقط پدران ما را عقد کردند و این از نظر عقلی و شرعی و انسانی فاقد اعتبار است چون حقی ایجاد نشده که دینی بر ذمه داشته باشیم، باز هم حرفی نیست ما به خواسته های پدرانمان احترام میگذاریم.
بحث این جاست که قانون اساسی مثل حروف والی است که نوشته می شود ولی خوانده نمی شود بعنوان مثال اصل بیست و هفت قانون اساسی بیان میدارد که مردم هر وقت اعتراض مدنی داشته باشند میتوانند به خیابانها بیایند به شرط این که مخل نظم و امنیت نباشد، الان چهار دهه از انقلاب میگذرد چندبار توانستند به خیابانها بیایند به غیر از بیست و دو بهمن و سیزده ابان و روز قدس و آن هم با اجازه قدرت و با شعارهای مهندسی شده توسط حاکمیت؟ و یا نیروهای خودسر که هیچ گونه مسولیتی از لحاظ قانونی ندارند به جماران و خانه های مردم حمله می کنند، و یا وارد حریم دانشگاه و وارد حریم خصوصی افراد می شوند و اموال مردم را می ربایند و یا درهم می کوبند با کدام اصل و فصل قانون اساسی مطابقت دارد؟
آقای خامنه ای (رهبر جمهوری اسلامی ایران)
می خواهم در تحلیل کوتاهی آزادی و حقوق بشر در ایران و کشور آمریکا را باهم مقایسه نمایم اگر در جمهوری اسلامی ایران حقوق بشر وجود داشت اینجانب که یکی از بشرهای این مملکت بودم به جرم رای دادن به میر حسین موسوی توسط نیروهای غیبی و نماینده ولی فقیه شما در سپاه پاسداران دودمانم برچیده نمی شد و دزدان نان، نان زن و بچه ام را بعد از هفده سال خدمت، ان هم در روزتولدم (که مصادف بود با دوم اردیبهشت نود و یک) ربودند و هم اکنون دارم با هزار بدبختی با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکنم و مدت شش ماه که یخچال خانه ام رنگ گوشت و میوه را به درستی به خود ندیده، و پربودن زندان اوین و کهریزک و شهرستانها از زندانیان سیاسی و فرار نخبگان و فرار مغزها و حصار خانگی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسران آنها و بعزلت کشاندن مرحوم آیت الله منتظری و خانواده اش و روزنامه نگاران و نویسندگان و کسانی که در پستوهای وزارت اطلاعات جان دادند و به انزوا کشیده شده و کسانی که خود هم کم و بیش اطلاع داری، و آسوده نمی خوابیدی؟ که مملکت ما مهد تمدن و ادیان آسمانی است و قرار است که اسلام ناب محمدی به تمام دنیا صادر شود! اما باید حقوق بشر را در آمریکا جستجو کرد که خبرنگاران رسمی مملکت ما بصورت آزادانه گزارش وضعیت معیشتی و اقتصادی و روحی و روانی مردم آمریکا را به تصویر می کشند و کاریکاتور روسای جمهور آمریکا توسط منتقدین بدون هیچ تهدید و هزینه ای کشیده می شود، مردم عراق را همین شیطان با رنگ کاریکاتور از دست صدام نجات می دهد و نجات افغانستان از دست طالبان و مردم لیبی از استبداد قزافی توسط آمریکا نجات می یابد و مناظره انتخاباتی و رقابت اصولی، و یک سیاهپوست برای مدت هشت سال تمام رئیس جمهور پیشرفته ترین کشور جهان می شود و عدم پذیرش نماینده ی حقوق بشر و راه ندادن او به این مرز و بوم چه پیامی دارد؟
شاید شما این تصور را کنید که اگر حقوق بشر و آزادی بیان وجود نداشت چرا شما با کمال پررویی من را مخاطب قرار میدادی. نه این آزادی نیست، بنده جانم را کف دستان قرار داده و به وظیفه مسلمانی خود عمل کردم ما از آن رهگذرانیم که به دل کینه نداریم ما که ترسان میرویم هرچه پیش آید خوش اید.
آقای خامنه ای (رهبر جمهوری اسلامی ایران)
اینک نگاهی گذرابه انتخابات سال هشتاد و هشت می اندازیم که در جمهوری اسلامی ایران به سال فتنه یاد می شود می خواستم بپرسم وقتی یک جمعیتی بیش از سه میلیون نفر از میدان امام حسین (ع) تا میدان آزادی به صحنه می ایند و اعتراض خود را به نتیجه انتخابات اعلام می کنند و سرکوب می شوند! اما اجتماع چند ده هزار نفری در میدان انقلاب، حماسه نهم دی تلقی می شود و شاعران درباری در این باره شعر می گویند و کتاب های زیادی تکثیر می نمایند و عنوان می نمایندکه فتنه حتی در زمان پیامبر(ص) و امام علی (ع) و امام حسن (ع ) و امام حسین( ع) وجود داشت.
چرا شما خودتون را با ائمه اطهار و خاندان نبوت مقایسه می کنید و آقای جنتی را با مالک اشتر، این توهمی بیش نیست و این دست و پخت شورای نگهبان و ایادی برگزارکنندگان انتخابات از اوایل انقلاب تاکنون بوده و حضرتعالی و متفکرین بجای حل مشکلات مملکت و علت یابی و عدم تکرار و چاره اندیشی و اعتماد و جدا کردن مردم به خودی و غیر خودی، این اصولی نبوده و نیست و ما پیروان عاشوراییم و اعتقاد به هیهات منالذله داریم و پیرو مکتب امام اول شیعیان جهان امام علی (ع) که می فرمایید حق گرفتنی است نه دادنی.
و وقتی دوازده عضو شورای نگهبان یازده نفر انها برای یک کاندیدا تبلیغ و سخنرانی می کنند تو خود بخوان حدیث مفصل از این معما و به قول مولانا: چون ترازو را طمع بودی به مال/ کی ترازو گفتی وصف حال
آقای خامنه ای (رهبر جمهوری اسلامی ایران)
امام راحل رضوان الله تعالی همواره خود را فراتر از جریانهای سیاسی قرار دادند در نهادهای اصلی حکومت هر دو گرایش مشهور اصولگرا و اصلاح طلب حضور داشتند و هرگاه ایشان احساس میکردند یک جریان تضعیف می شد به ترمیم آن می پرداخت ولی جنابعالی تاسال شصت و هشت ظاهرا فرد ازادیخواهی بودید ولی متاسفانه زمانیکه زمام امور را بدست گرفتید نمی دانم به چه علت گرایش اصلاح طلبی ات به انزوا رانده شد؟ احساس می کنم که گویی جناح اصلاح طلب از یک مادر دیگر و یا پس از پدر زاییده که فاقد ارث پدری است.
در پایان این متن چند صحفه که به زبان ساده و روان با اصول اولیه آرایش ادبی نگارش کردم درد دل خیلی از مردم و من پاسدار است و با توجه به علاقه فراوانی که بهت دارم نه بخاطر اینکه رهبری و می توانی در یک دم جان من و خانواده ام را بگیری بلکه یک روحانی شیعه و سید و اولاد پیغمبری و یاممکن است هزاران نفر مثل آقایان طائب و سعیدی و جعفری که جلوتر از رهبری حرکت می کنند تو را وسوسه نمایند و لحظات اخر زندگی ام باشد از قصر فیروزه. از تارهای تنیده بیت رهبری بیرون بیایید و نفسی تازه کنید که تو رهبر یک ملت هفتاد میلیونی هستی و به گزارشات واهی و کذب اعتماد و تکیه نکن و درد و رنج مردم را از نزدیک ببین و آبروی خود را وقف هواپرستان و دستمال بدستان و چاکران نکن که اینها شمشیر دو لب هستند قلم شما را بریده اند و همه مردم را گردن می زنند.
به همه مردم روی آورید، همین مردم نگرانی ها را از خاطرتان خواهند زدود میشود دستهای مردم را در دست هم و دست مردم را در دست خدا نهاد مگر شما و خیلی از روحانیون به همین بهانه پای در حکومت ننهاده اید پس کو دست مردم و کو دست خدا، به دست پاسداران فربه و هیولاهای وزارت اطلاعات منگرید ان دستها آلوده است و خونین، و من ساکن یاسوجم یکی از فرزندان قوم لر، و ساکن کالفرنیا هم نیستم که بعد از هفده سال خدمت برای این آب و خاک زحمت کشیده ام که بعد از ربع قرن خدمت فقط به جرم رای دادن به میرحسین موسوی نانش را قطع کردند که، اسمش را گذاشتند دخالت در مسائل سیاسی، این زیبنده نظام جمهوری اسلامی نیست و بنده به همان یک رای که دادم افتخار می کنم و اگر تمام دنیا را کف دستان من بگذارند رای خود را پس نخواهم گرفت چون فکر و شعور چیزی نیست که کسی بتوانداز کسی دیگر بگیرد و یا بتواند به آن تلقین نمایید و یا با چیزی معاوضه نمایید.
در هیچ دادگاه صالحه اثبات نگردید که من بعنوان یک نظامی در مسائل سیاسی دخالت کردم. در کمسیون، اعمال سلایق در مورد بنده جاری گردید فقط به جرم داشتن فکر و شعور و اندیشه اصلاح طلبی، دنبال بهانه گشتند و این طوری با من برخورد نمودند، مملکت ما را ناهنجاری جای هنجار و ضد ارزش جای ارزش گرفته که با روحیه خیلی از این ملت سازگاری ندارد. تا دور نشده به خود آیید و کاری کنید قبل از اینکه نیاید هیچ کار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر