۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

بستنی طلا کوفتم شد!

"آقا"! این چه کاری بود کردید؟ ما که هر چه شما امر کنید می گوییم سمعاً و طاعتاً، اما این یکی دیگر چرا؟! ما که از باد شکم گرفته تا مالیده شدن دست مان به دست زن برادرمان را از شما استفتا می کنیم و شما هر چه بگویید می گوییم چَشم، این یکی دیگر چرا؟! ما به کدام امرتان، به کدام فرمایش تان، به کدام نهی تان عمل نکرده ایم، که بخواهد دومی داشته باشد، ولی این یکی دیگر چرا؟! شما که تریاک را حرام نکردید، شما که مواد مخدر را حرام نکردید، شما که شیشه را حرام نکردید، شما که کوکائین را حرام نکردید، این یکی دیگر چرا؟! "آقا"جانم! جان بچه ام نه، جانِ خودِ شما، من یک کارآفرین ایرانی-اسلامی ام که هر لحظه مشغول کارآفرینی برای کشور عزیزمان هستم. خمس ام را می دهم، زکات ام را می دهم، دائم در حال دعا خواندن و تسبیح گرداندن و پیشانی بر مهر سائیدن ام. بچه های دفتر شما مرا خیلی خوب می شناسند؛ خیلی هایشان را من صاحب خانه کرده ام. آدمی هستم خاکی که می توانم پنجاه  اتومبیل داشته باشم، ولی ده تا دارم، می توانم بیست دستگاه آپارتمان داشته باشم، ولی فقط پنج تا در ایران دارم (دروغ نگویم بیست و هشت تا در دوبی و لندن و جاهای دیگر دنیا دارم)، می توانم سی و پنج قطعه باغ داشته باشم ولی یکی در دهات لویزان و چند تا هم این جا و آن جای ایران اسلامی مان دارم تا باغبان بدبخت و خانواده اش بتوانند درآمد داشته باشند و زندگی شان را بگذرانند و این باغ ها را به خاطر آن ها نگه داشته ام والّا خودم وقت رفتن به باغ ندارم چون دائم در این سو و آن سوی دنیا مشغول جان کندن و عرق ریختن ام (بخصوص در دوبی که هوا خیلی گرم است، خیلی عرق می ریزم) و از این قبیل دارائی های منقول و غیر منقول و خلاصه خیلی افتاده هستم و پول برای من چرک کف دست است و دائم می گویم کی پول را با خودش به آن دنیا برده که من ببرم و چرا حرص بزنم و چرا به جای ریختن آن چه از راه حلال در می آورم به حساب حضرت عالی و دهانِ سایرِ روحانیونِ موثر در امر پیشبرد کشور، آن را در حساب خودم نگه دارم که زهر مار بخورم بهتر از خوردن این پول است و من دائم شما را دعا می کنم که خداوند چه معجزی کرد که شما را بعد از حضرت امام به ما داد که من به این نان و نوای مختصر برسم آن وقت شما یک باره حکمی صادر می کنید که من از شدت خجالت از پا بیفتم و روی نگاه کردن به زن و بچه و در و "همساده" را نداشته باشم.
آقا! آقای من! من دائم دو به شک هستم. گفته ام یک مُهرِ چینی برایم خریده اند که کنتور دارد و هر بار سجودم را حساب می کند تا اشتباه نکنم. موقع وضو انگشت دستم را چنان روی فرق سرم می کشم که هیچ مسلمانی نمی تواند مثل من بکشد. موقع طهارت انگشت وسط ام را چنان در مقعد فرو می برم و مانده ی دفعیات را بیرون می کشم که احتمال پارگی بعضی جاهایم می رود، فقط و فقط به خاطر این که ناپاک از دنیا نروم. آن وقت منِ گردن شکسته چنان کنم که شما چنین بگویید و من سنگ روی یخ شوم؟! ای خدا!
من هرگز گمان نمی کردم آقایان آیات عظامی که حکم بر حرمت مواد مخدر نمی دهند، حکم بر حرمت بستنی طلائی بدهند. آقا، منِ گردن شکسته چه می دانستم دارم حرام می خورم. گفتند پودر این بستنیِ چهارصدهزارتومانی از آلمان آمده و بخشی از حقوق گمرکی آن به جیب مستضعفان می رود و من به خاطر همین این بستنی را خوردم. کاش کوفت می خوردم. کاش زهر مار می خوردم. می خواهم جگر زن و بچه ام را بیرون بکشم که این حرام از ما دور شود. من چه می دانستم چنین غلطی می کنم. گوشت خِنزیر می خوردم، شُرْبِ خَمْر می کردم، ربا می خوردم از این بهتر بود (هر چند باور کنید اصل بستنی، مزه ی بستنی پاک خودمان را می داد که از هر بقالی می توان آن را خرید. پودر طلا را از خارج وارد کرده اند، بستنی را که وارد نکرده اند)...
آقا! آقای من! شما لطف کنید برای این که ما خدای نکرده در گناه نیفتیم، به ما بگویید از موارد زیر کدام را بکنیم کدام را نکنیم تا دوباره سوتی ندهیم و در مقابل خداوند بزرگ شرمنده نشویم:
1- آیا وارد کردن اقلام مختلف از سیگار مالبورو گرفته تا کاسه ی توالت فرنگی از اسکله های ثبت نشده حرام است یا حلال؟
2- من اخیرا برای بچه ام یک دستگاه لامبورگینی از خارج وارد کردم و البته تمام حق و حقوق قانونی اش را پرداختم. قبلا هم چند دستگاه فراری و پورشه و مزراتی برای خودم آورده بودم. نکند این کارها حرام باشد و من را در آخرت به جهنم ببرند؟
3- من یک وام از بانک گرفتم که چند صد میلیارد تومَن بود (عدد دقیق اش را الان به خاطر ندارم چون این قدر به خاطر خوردن بستنی طلایی برج میلاد و حکم شما گریه کرده ام که چشم ام صفحه ی نمایشگر کامپیوتر را درست نمی بیند). رئیس بانک البته کمک ام کرد و چند تا قسط را هم هنوز نپرداخته ام (باور کنید الان ندارم، ولی حتما بعدا که چک های حاج آقا عسگراولادی و حاج صادق محصولی پاس شد می پردازم). رئیس بانک می گوید استمهال و تاخیر ایرادی ندارد و من برای این که او خیلی به من لطف کرده است یک دستگاه ویلای نُقلی در لویزان برای خودش و یک دستگاه اتومبیل برای پسرش خریده ام. نکند کارم اشتباه باشد؟ نکند شما بگویید حرام است؟ ای خدا! اگر این طور باشد من چه خاکی بر سر کنم؟!
4- آقا! آقای من! خجالت می کشم بگویم. چگونه بگویم... خدایا به من قدرت بده بگویم... عرض کنم حضورِ منورتان من وقتی با دوستان جمع می شویم جای شما خالی مقداری کوکائین مصرف می کنیم تا هوش و ابتکارمان فزونی پیدا کند و بتوانیم پروژه های تجاری و صنعتی را به شکلی خلاق پیاده کنیم. این کار که عیب نیست؟ هست؟!
آقا بستنی کوفتم شد. نمی خواهم خدای نکرده چیزهای دیگر کوفتم شود. اگر بفرمایید که این ها حرام است من بلافاصله ماشین لامبورگینی را به همراه پسرم به خارج می فرستم تا در آن جا بماند و براند و میهن اسلامی مان به خاطر وجود او آلوده نشود، به جای کوکائین تریاک مصرف می کنم (که شنیده ام شما و چند نفر از آقایان دیگر هم مصرف می کرده اید یا می کنید و به نظرم مصرف آن ایرادی نداشته باشد)، به جaای وارد کردن اقلام ممنوع از اسکله های غیرقانونی، به خارج می روم و این اقلام را از آن جا به سمت اسکله های غیرقانونی صادر می کنم و خلاصه کاری می کنم که آتش جهنم ان شاءالله تعالی از من دور شود...
دست تان را از این راه دور می بوسم (اکنون در جزایر هاوائی هستم و تعطیلات خود را در این منطقه ی دورافتاده و پرت می گذرانم) و برای تان طول عمر آرزو می کنم. یک فقره چک 12 میلیارد تومانی نیز به ضمیمه ارسال می گردد که بچه های دفتر می توانند آن را به حساب بخشی از سهم امام من بگذارند. با آرزوی توفیق روزافزون برای حضرت عالی.
با احترامات فائقه
سگ آستان ولایتa
غلامعلی بیچارهa

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر