۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

خاطراتی از آیت الله جنتی

موسی : خدایا خود را به من نشان بده
خدا : توانش در تو نیست یا موسی !
موسی : خدایا ! می خواهم تو را ببینم .
خدا : شدنی نیست یا موسی ! درخواست دیگری بکن!
موسی : خدایا ! این جنتی خیلی اذیت میکنه ! بکشش و منو راحت کن !
خدا : یا موسی ! برای دیدنم به کوه طور بیا !!!

*********

واسه شتر و زرافه و سوسمار کشتی ساخته بود بعد می‌گفتم یه دوچرخه برام بخر می‌گفت ندارم.
[ پسر نوح از ناگفته‌های اختلافات با پدرش می‌گوید، نقل از کتاب خاطرات جنتی ]

*********

این دفعه دیگه نوبت توئه بری شکار، همش منو می‌فرستی بعد میشینی‌ ببینی‌ آدم و حوا چیکار می‌کنن بیای‌ رو دیواره غار بنویسی‌ بقیه بخندن
.
.
..
.
دعوای جنتی با دایناسور ماده واسه نوبت شکار

**********

حوا سیبُ گاز زد و همون موقع تو ذهن من یه جرقه زده شد !! ایده لوگوى اپل از من بوده !!
.
.
.
.
جنتى و اعتراض نسبت به خوردن حقش !!

*********

آقا دمت گرم خیلی چیز با حالی بود...
.
..
.
... .

دفعه بعد چیپس و ماست هم میآرم
.
..
.
..
(جنتی خطاب به زکریای رازی)

**********

اولین نفری هستی که اومدی اینجا؟ ..... بیلااااخ
.
.
... .
.
نیشها و کنایه های جنتی به نیل آرمسترانگ لحظاتی پس از قدم نهادن بر روی خاک کره ماه
.
.
پاورقی :
آرمسترانگ که نمیدونست بیلاخ چیه فکر کرد داره تبریک می شنوه. و اینجا بود که بیلاخ در فرهنگ غرب تبدیل به لایک شد
و در نوشته های مرحوم ارمسترانگ بعنوان پیرمرد فضایی از او یاد شده است . همچنین ذکر شده است از او بعنوان راهنمای محلی کمک گرقته شده است .

***********

بچه ها فرار کنین … جنتی فروختمون … . . . . … . .. . حضرت عیسی خطاب به حواریون در هنگام حمله سربازان رومی

**********

مثل تو هیچ جایی ندیدم، علاقه دارم بهت شدیدأ، پس بدو همه جا داد بزن بگو احمده بی اف جدیدم
.
.
,
.
جنتی در حال مخ زدن زلیخا

***********

احمد انقدر بپر بپر نکن....میزنی بطری شیر رو میریزی گند میزنی به اینجا ها!!!
--اه ه ه ....حواسم هس دیگه....ولم کن بذار بازی کنم
.
-دیدی ریخت؟حالا چه جوری تمیزش کنیم؟!
.
.
و بدین سان،کهکشانِ راه ، (شــــیری) شد!
(چگونگی خلق کهکشان راه شیری)

************

قبل از انفجار بیگ بنگ!

(جبرئیل : احمد من میرم بخوابم یادت نره شیر گازو ببندی !!)

************

یکی بود یکی نبود غیر از جنتی مهربون هیچکس نبود.اون موقع ها هنوز تو هم نبودی!
یه روز...
.
.
... ... ... .
.
.
جنتی در حال قصه گفتن به خدا !!!!!

*************

اول خیره میشی ، بعد یواش یواش نزدیک میشی و بعد با کشیدن نعره‌ای بلند 15 متر میپری و گردنش رو گاز میگیری....
.
.
.
جنتی در حال آموزش شکار به دایناسور دست آموزش...

*************

بچه حواست کجاست؟ کمرم شکست
ببخشید آقا؛ من بی تقصیرم
ای بابا اینجا هم آسایش نداریم
.
.
لحظه به چاه انداختن یوسف درون چاه و افتادن روی جنتی

**********

این چه وضعه حکومت الهیه؟!نه اختلاسی،نه دزدی ای،نه دروغی...حالا اینا بخوره تو سرت!یه تجاوز ساده هم نمیتونی بکنی؟!
.
.
.
.
[جنتی در حال شماتت یوسف]

**********

در قدیمی نرین دست نوشته های پیدا شده از انسان در غاری نوشته شده:
.
.
.
اینجا زمینه من آدمم ،اینم حواست، اونم جنتیه . I love you PMC

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر