۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

بی‌بی‌سی و دراز کردن "آقا"

الهــــــــی! [به سبک و لهجه ی مهران مدیری] بالاخره بی بی سی، "آقا" را دراز کرد آن‌هم چه دراز کردنی. یک کم خانه ی "آقا" را نشان داد، یک کم آقازاده های "آقا" را نشان داد، یک کم مشاوران "آقا" را نشان داد، یک کم بالاآورندگان "آقا" را نشان داد (لطفا این کلمه ی خودساخته را به معنای دوم اش که چندش‌آور نیست بخوانید)، عرض کنم حضورتان، یک کم تهدیدهای "آقا" را نشان داد، یک کم اشک های "آقا" را نشان داد (الهی بمیرم که چقدر گریه کرده است این مرد در طول خدمت اش بخصوص آن‌جا که آقای خمینی چیزی به او گفت و او را به قول خودش نابود کرد و "آقا" به جای چاه (آن زمان از چاه جمکران خبری نبود چون آقای خمینی از این کارها خوشش نمی آمد و ترجیح می داد مردم به جای جمکران به جماران مراجعه کنند) باری "آقا" به جای چاه به پشت بام پناه بُرد).
 حالا همه ی این ها یک طرف، آن دود غلیظ اول فیلم یک طرف. این دودِ چی چی بود؟ پیپ بود که "آقا" یک زمان می کشید؟ سیگار بود که "آقا" یک زمان می کشید؟ یا این که آن چیزی بود که جناب دکتر نوری زاده همیشه می گوید؟ ما که ندانستیم و جلز ولز هم نشنیدیم و چون سه منبع موثق منبع دود را تائید نکرده اند برای همین شما این چیزهایی را که در این جا نوشتیم نشنیده بگیرید.
 بی بی سی ناقلا را بگو که موقعی که همه به چرت زدن افتاده بودیم یکهو چرت مان را پاره کرد. فکر کنم چرت "آقا" و سربازان گمنام اش هم پاره شد. خیلی بی موقع بود این فیلم. این همه از دوران انتخابات گذشت و بی بی سی هِی مالاند و هی ساباند (بی تربیت نشوید، اخبار را دارم می گویم)، یک باره یک ورق رو کرد آن هم چه ورقی. تک خال خاج. غلط نکنم دارند آماده می شوند. غلط نکنم "اِم" دارد نقشه ماموریت را به دست "مانی پنی" می دهد تا او "جیمز" را توجیه کند و به خاطر انگلستان و ملکه وارد عمل شوند. ماموریت بعدی جیمز، فکر کنم در ایران باشد...
 اوخ اوخ اوخ. انگار زیادی دور گرفتم و همین طور دارم مربوط و نامربوط را به هم می بافم. تئوری توطئه که می گویند همین است دیگر. ولی والله این تئوری های توطئه بی دلیل نیست؛ بالله بی دلیل نیست. یادتان هست یک بار اعلی‌حضرت رفته بود در لندن اسناد سرّی مربوط به پدرش را دیده بود، رنگ از رخسار مبارک اش پریده بود. یادتان هست مرحوم رضا شاه در کاخ سلطنتی با عصا دنبال ارنست پرون انگلیسی کرده بود تا از ولیعهد دور بماند. یادتان هست بی بی سی یک بار در سوم شهریور بیست و یک بار هم شب قبل از کودتای 28 مرداد، شعر معروف "چو فردا بر آید بلند آفتاب" را خوانده بود. یادتان هست که همین انگلیسی ها در زمان جنگ دوم جهانی هواپیما روی خانه ی "آقا" فرستاده بودند و با بالن در خانه اش بمب انداخته بودند و آسپیران غیاث‌آبادی، انگلیسی بودن بمب را تائید کرده بود... البته این "آقا"ی دومی ساخته و پرداخته ی هاشمی رفسنجانی نبود و ساخته و پرداخته ی ایرج پزشکزاد بود. باری...
 حالا یعنی بی بی سی بیخودی "آقا" را دراز می کند؟ بیخودی به او ضرب شست نشان می دهد؟ یعنی شما می فرمایید "آقا" بیخودی روی این برنامه ی به ظاهر "معمولی" و به گفته ی آقای صادق صبا "تحقیقی و آموزنده" (آره قربونت برم، تو گفتی و ما هم باور کردیم) پارازیت می اندازد و عقل اش نمی رسد که این هم یک برنامه است مثل برنامه های دیگر و دو نفر مثل مهدی خلجی و هوشنگ اسدی و خواهرزاده و دائی زاده می آیند یک چیزی می گویند موضوع تمام می شود می رود پی کارش. یعنی جاسوسان "آقا" در بی بی سی بلانسبت این قدر احمق اند که نفهمند این برنامه یعنی چی و کجای "آقا" را نشانه گرفته است؟
 ولی خودمانیم، بی بی سی هم نمی سازد نمی سازد یک دفعه یک چیزی می سازد که همه انگشت به دهن می مانند. ما که از دیدن این فیلم، خیلی کیف کردیم. یک نیش عظما بود از طرف سربازان گمنام ملکه توی بدن سربازان گمنام "آقا". بی‌بی‌سی‌یی که امر به در آوردن پیراهن سبزی که بر روی آن نوشته شده "رای من کو؟" از تن یک میهمان برنامه می دهد یک دفعه "آقا" را می کند سوژه ی فیلم. والله عجیب است؛ بالله عجیب است. بخصوص آن چه که در این فیلم گفته شد، بر اساس سیاست های بی بی سی باید مورد تائید سه منبع موثق باشد، لذا آن چه که شنیدیم حکماً صحیح است و شایعه پایعه نیست.
 حالا این فیلم را این جا می گذاریم تا اگر شما آن را ندیده اید ببینید. مطمئنا از شناخت مقام عظمای ولایت به شیوه ی انگلیسی محظوظ خواهید شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر