۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

همّت، ناصر زراعتی

پيوسته / ترديد و بی‌حوصلگی / به نَخ می‌کشيم: / يکی سياه و / يکی زرد / تا چه‌هنگام و چگونه / رشتۀ تسبيحِ عُمرِ بی‌ثَمَرمان / از هم بُگسَلَد
عاقبت،
چيره شد عافيت بر ضرورت...

خزيدن به کُنجی که
يونجه اَنبار می‌شد
و کوزه‌ای شکسته
در حَسرتِ جُرعه‌ای خُنک
با تشنگی
هَمنشين...
سربه‌سر
بارشِ سنگ‌هایِ مُصيبت
و زلزله‌ای
که ذهن را زير و رو می‌کند.
سابقاً
خطر مُحاسبه می‌شد
و خاطراتِ تلخ
مُچاله...
حالا اما
نه مُصاحبی هست
نه صاحبی
و نه سَمندی بادپا...
اين قاطرِ چَموشِ لَنگ
نمی‌خواهد
سوارِ زخم‌خوردۀ تنها را
بر شانۀ پالان بنشانَد.
پيوسته
ترديد و بی‌حوصلگی
به نَخ می‌کشيم:
يکی سياه و
يکی زرد
تا چه‌هنگام و چگونه
رشتۀ تسبيحِ عُمرِ بی‌ثَمَرمان
از هم بُگسَلَد...
سجّادۀ مُرده‌ريگِ اَجدادی را
عتيقه‌فروشِ مافَنگی
به پَشيزی برنگرفت...
گفت:
ـ بيدزده و پوسيده است!
*
ما حالا می‌خواهيم
همّت به خرج بدهيم
باشد که بی‌همّتان را
اندکی
شرمنده کنيم!

۲۸ سپتامبرِ ۲۰۱۱
گوتنبرگِ سوئد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر