رشيد منافي گوينده سابق راديو به راديو فردا پيوسته است. وي چندي پيش كشور را ترك كرد و در صفحه اينترنتي خود در فيس بوك بدون آنكه اشاره كند به چه مقصدي كشور را ترك كرده نوشت: "خداحافظ ايران"
مشهورترين برنامه هاي منافي در زمان حضور خود در راديو جوان برنامه اي با نام جواني به وقت فردا و نيز برنامه روي خط جواني بود.
فرشيد منافي برنامه اي با نام "راديو پس فردا" را روي انتن راديو فرداخواهد برد.
راديو فردا : از روز شنبه هشتم خرداد، فرشيد منافي، مجري پيشين راديو جوان، قرار است پنج روز در هفته، برنامه طنزي به نام «راديو پسفردا» را در راديو فردا اجرا كند.
فرشيد در گفتوگويي به همين مناسبت از اين برنامه «پردهبرداري» كرده و در مورد پشت پرده «راديو پسفردا» قبل از پخش! افشاگري كرده است. اين هم آخر شفافيت!
چند روزي است كه تبليغ راديويي متفاوتي از راديو فردا پخش ميشود كه شنونده احساس ميكند با برنامه ديگري روبهروست كه ماهيت كاملاً متفاوتي دارد. كمي توضيح بدهيد ماجرا چيست.
فرشيد منافي: الان يك ماهي است كه راديو فردا، راديوي من هم شده است. ولي هنوز برنامهاي كه قرار است شروع كنيم، شروع نشده و اين تبليغهايي كه شنيديد تبليغ آن راديو است، تبليغ آن برنامه است، يك برنامه يك ساعته كه قرار است ۱۰ تا ۱۱ شب به وقت تهران پخش شود. عنوانش هم هست «راديو پس فردا».
اتفاقي كه قرار است بيافتد يك طنز است و كمي با راديو فردا متفاوت است. چون راديو فردا تا به حال به آن شكل به طنز نپرداخته و اگر هم داشته يا كوتاه بوده يا برنامه زنده نبوده است.
اين برنامه زنده است. يك ساعت برنامه زنده. پنج روز در هفته شنبه تا چهارشنبه. تلاشمان هم اين است كه با زبان طنز يك سري حرفها را بزنيم و با مردم ايران درباره مسائل مختلف گپ و گفتي داشته باشيم.
بله. ما از خودمان شروع كرديم و نبايد به هيچ كس بر بخورد. قطعاً در اين برنامه ممكن است با خيلي از افراد و دولتمردان و سياستمداران و خيلي از سياستهاي كشور ايران و حتي كشورهاي ديگر شوخي كنيم و با طنز آنها را به چالش بكشيم و از آنها انتقاد كنيم. گاهي وقت ها به آنها اعتراض ميكنيم. هر اتفاقي كه ممكن است در مملكتي بيافتد و مردم از آن ناراضي باشند، ما به چرايي آن در اين برنامه ميپردازيم. البته به طنز.
«بستگي دارد چقدر حالمان خوب باشد»اشارهاي كرديد درباره محتوا. ساختار اين برنامه به چه شكلي خواهد بود؟
ساختار اين برنامه تا اينجا كه صحبت كرديم، حدوداً ۳۰ تا ۴۰ درصد كلام است و بين ۶۰ تا ۷۰ درصد موسيقي. ترانه يا هر موسيقي ديگر. البته اين جاري است. يك روز ممكن است بشود پنجاه پنجاه يك روز مثلاً ۳۰ هفتاد... نميشود قطعاً گفت چقدر در اين برنامه حرف ميزنيم و چقدر قرار است موسيقي پخش كنيم.
بسته به موضوعمان دارد. بستگي دارد كه توي آن روز چقدر حالمان خوب باشد و راجع به چه موضوعي ميخواهيم صحبت كنيم و آن موضوع چقدر براي خودمان و براي مخاطب مهم است و چقدر بايد بسطش دهيم. موضوعات ما هفتگي است و هر هفته يك موضوع را انتخاب ميكنيم. سعي ميكنيم از زواياي مختلف به آن نگاه كنيم.
دست اندركاران برنامه چند نفرند؟
من به نوعي ميشود گفت سردبير برنامهام. موضوعات را مشخص ميكنم و با دو نويسندهاي كه داريم هماهنگ ميكنم. متنهاي نويسندهها را اديت ميكنم به يك نتيجهاي ميرسم. يك كنداكتور براي برنامه ميبندم و قاعدتاً موضوعها را براي هفتههاي بعد انتخاب ميكنم.
بخش موسيقي برنامه من و پيام رضي با هم سعي ميكنيم انجام دهيم. من تا بيايم جا بيافتم بشناسم يك ذره محيط راديو را، پيام رضي كمك كرد و بخش تبليغها را كه مي شنويد، متن و اجرايش با من بوده ولي ساختش با پيام رضي بود. به نوعي اگر در چارت سازماني در نظر بگيريم.
زماني كه در راديوي ايران كار ميكردم، نويسنده داشتيم، سردبير داشتيم، تهيه كننده و مجري. البته هماهنگي و چيزهاي ديگر هم داشتيم كه اينجا نداريم.
توي اين مورد كه نصفش خودت هستي؟!
عملاً ميشود گفت كه من به نوعي سردبيري و اجراي برنامه و بخشي از موسيقي را به عهده دارم و بخش عمدهاي هم پيام رضي كمك ميكند. ميشود گفت كلاً سه چهار نفر هستيم.
از موسيقيهاي خاصي قرار است در برنامه استفاده كني؟
نه. سعي ميكنيم كه موسيقي هرچه شادتر استفاده كنيم و البته به هر حال از ترانههايي هم استفاده خواهيم كرد در اين برنامه كه بيشتر ايراني است. برايش حد و مرزي در نظر نگرفتهايم. همه چيز بستگي به حس و حال برنامه دارد.
ارتباط با شنوندگان چطور خواهد بود؟
قطعاً مستقيم. به صورت زنده است. اس ام اس داريم، ايميل داريم. تلفن داريم. ميخواهم خواهش كنم كه حتماً همان روز با ما تماس بگيرند. صدايشان را پخش كنيم. جواب بدهيم. بتوانيم ارتباط دو طرفه داشته باشيم. ايميل هم همان لحظه اگر بزنند، من سريع ميتوانم ايميلها را بخوانم و جواب بدهم.
از طريق همان شمارههاي معمولي كه در راديو هست و اعلام ميشود؟
نه. يك تلفن خاص و يك شماره اس ام اس و يك ايميل خاص دارد اين برنامه. توي صفحه اينترنت راديو فردا اعلام ميشود و توي برنامه هم همينطور.
اشاره كردي به ايران و ميدانم چندين سال در راديو كار ميكردي و يك محبوبيتي هم داشتي. يك اشاره كن به آن دوران. در راديو جوان بودي؟
بله. من سال ۷۶ كارم را با نمايش شروع كردم. در راديو بازيگري ميكردم. قبلش تئاتر بازي ميكردم. تئاتر كار ميكردم. همزمان با راديو كار تئاتر را هم ادامه ميدادم چند سالي. بعد به خاطر كار زياد و فشرده در راديو آنقدر شد... كار بازيگري در راديو شروع كردم.
يك سال از سال ۷۷ رسماً گوينده راديو جوان شدم. بعد هميشه در راديو جوان بودم. تا دو سال دو سال و نيم پيش. هميشه برنامه داشتم در راديو جوان و كنار راديو جوان راديو پيام. دو سه سالي راديو پيام بودم و كار ميكردم. راديو سراسري، راديو فرهنگ، راديو ورزش... در راهاندازي راديو ورزش يكي از گويندههايي كه مشاركت داشت، من بودم.
دو سه سال راديو ورزش بودم. دو سه سال راديو پيام بودم. همزمان در كنار همه اين راديوها راديو جوان را هميشه داشتم. برنامههايي در راديو جوان داشتم. اين برنامهها در برنامهاي كه جمعهها پخش ميشد، دو ساعت بود و به اوج رسيد و خيلي گرفت و خيلي شنونده داشت. بعد از آن همان گروه آمديم و روزانه شديم.
روزي دو ساعت برنامه داشتيم. عصرها. حدوداً ۱۵ ماهي آن برنامه را داشتيم كه خيلي با مخالفتها و توبيخهاي زياد همراه بود.
چرا؟
به خاطر اينكه حرف دل مردم را ميخواستيم بزنيم. به خاطر اين كه انتقاد ميخواستيم بكنيم از وضعيت موجود و از اتفاقاتي كه در جامعه ميافتاد، از سياست غلط و از حرفها و سخناني كه دولتمردان ميزنند و به آن عمل نميكنند. از همه اينها از همه چيزهايي كه مردم از آن شاكي بودند، از گرانيها از تورمها، از وضعيت دانشگاهها، از وضعيت ادارهها، از وضعيت همه چيز.
يك نمونه ملموس ميگويي كه در اين ارتباط چه مشكلي پيش آمد؟
مشكل كه هميشه توبيخ بود. براي ما هميشه توبيخهاي بلندبالا ميآمد. تقريباً ميتوانم بگويم هر هفته و يا هر روز كل برنامه را... يك هيئت نظارت داشتيم كه همه برنامهها را گوش نميدادند. شايد ۵ دقيقه از هر برنامه. ولي برنامه ما را كامل گوش ميدادند و كامل پياده ميكردند روي كاغذ و حتي ضبط ميكردند و همه را به عنوان توبيخ براي ما در نظر ميگرفتند و ميگفتند اصلاً اين برنامه برنامهاي است كه همهاش مشكل دارد.
بايد در محدوده ما حرف بزني
ولي با اين وجود حامي داشتيد شما، در شبكهاي كه...
مدير شبكه بود. مدير شبكه آن دوره واقعاً مديريت خوبي بود. بعدش هم بركنارش كردند. آقاي گيلآبادي بود. شهرام گيلآبادي. از دوستان خوب من بود. از مديريت راديو جوان بركنار شد و الان ميدانم كه پست خاصي هم در صدا و سيما ندارد و بيرون دارد كار آزاد ميكند. البته يك دورهاي (پارسال) آقاي گيلآبادي رئيس ستاد انتخاباتي آقاي محسن رضايي بودند. حامي داشتيم. غير از ايشان چند نفر از مديران ديگر هم بودند كه از ما حمايت ميكردند. ولي بيشتر مديراني بودند كه ميخواستند اين برنامه نباشد و آنها موفق شدند.
مخالفت از داخل صدا و سيما بود يا از بيرون هم بود؟
از خارج هم بود. ما از مجلس نامه داشتيم. نمايندههاي مجلس خيلي مخالف اين برنامه بودند. همهشان...
مشكلشان چه بود؟ نمايندههاي مجلس چرا اعتراض كردند؟
به خاطر اينكه ما با مجلس هم شوخي مي كرديم، يعني به باد انتقاد ميگرفتيم تك تك نمايندهها را ميبرديم زير باد انتقاد و به چالش ميكشيديم. حتي با آنها تماس ميگرفتيم و اگر جواب نميدادند عين همان را در راديو پخش ميكرديم يا اينكه تلفن را قطع ميكردند و بعضيها يك چيزي ميگفتند و نميخواستند صحبت كنند. همان را عينش را در راديو پخش ميكرديم.
بارها دنبال يك آدمي ميگشتيم و نميتوانستيم پيدا كنيم. تمام اين راهي را كه ميخواستيم به آن آدم برسيم و نميتوانستيم و هي به منشي و معاون و آدمهاي مختلف ما را پاس ميداد، همه را در راديو پخش ميكرديم. كه آقا ببينيد اين تلفن بوق خورد و اين اتفاقها افتاد. اين آدمها دوست نداشتند به خاطر اين كه آدمهاي مسئولي بودند و مدير بخشي يا ادارهاي و يا نماينده مجلس بودند... براي وجههشان خوب نبود.
ما براي موضوعات مختلف تماس ميگرفتيم و با آنها حرف ميزديم و اتفاقات روز را با آنها صحبت ميكرديم و از آنها ميخواستيم كه چرا اين اتفاقات دارد ميافتد و قس عليهذا!
نهايتاً ول كردي و يا آن برنامه تعطيل شد...
نهايتاً آن برنامه تعطيل شد. بعد از آن من برنامه داشتم. البته با يك كم محدوديت بيشتر برنامه ديگري داشتم به نام جواني آزاد كه آن هم دو سه ماه بيشتر عمر نكرد.
البته من نبودم. آن برنامه ادامه داشت ولي من با آن برنامه هم خداحافظي كردم. چون خيلي محدوديت ايجاد شده بود و من گفتم با اين محدوديتها نميتوانم كار كنم. بعد از آن رفتم سينما و يك فيلم بازي كردم و بعد رفتم همزمان تلويزيون يك برنامه صبحگاهي داشتم در شبكه ۳ تلويزيون كه آنجا هم به شدت شايد ۱۰ برابر راديو ديدم كه نميشود كاري كرد. حتي حرف عادي هم به سختي ميشود زد. بايد كاملاً ديكته شده و آن چيزي كه مدير بالاسر ميگفت، چيزهايي كه دلت نميخواست بايد بگويي.
اين شد كه بعد از ۵ ماه با تلويزيون هم خداحافظي كردم. بعد از آن پيشنهادات زيادي هر ماه و هر هفته براي تلويزيون و راديو داشتم. خصوصاً بعد از انتخابات خيلي. به خصوص راديو جوان علاقهمند شده بود كه من برگردم و خيلي تماسهاي زيادي گرفتند و گفتند كه بيا و دوباره يك برنامه داشته باش و يك برنامه طنز داشته باش، مردم ما خيلي دلشان ميخواهد برنامه طنز داشته باشند. گفتم باشد ميآيم.
ولي ميگذاريد من همه چيز بگويم. گفتند نه بايد در محدوده ما حرف بزني. مشكلات زيادي بود و من قبول نكردم. با آنها خداحافظي كردم و گفتم قبول نميكنم. ميدانم عين من زياد بودند آنجا. عين من شايد كساني كه تفكرات من را داشتند در راديو كم نبودند.
آدمهايي بودند كه متنهايي را بهشان ميدادند در همان دوران اغتشاشات و آن داستانها اغتشاشات كه ميگفتند خس و خاشاك و آن داستانهايي كه اتفاق افتاد، متنهايي را آماده شده ميدادند به آنها و بايد ميرفتند ميگفتند كه مثلاً: يك سري آدمهاي خياباني و يك سري اراذل و اوباش آمدند در خيابان.
من ميدانم كه اينها گريه ميكردند، اين متنها را ميخواندند و از استوديو خارج ميشدند. هم قبلش گريه ميكردند و هم بعدش گريه ميكردند و هم همزمان كه داشتند ميخواندند گريه ميكردند. ولي چارهاي نبود. آنها شرايطي نداشتند كه بتوانند خارج شوند از اين محيط.
من شرايطش را داشتم به خاطر اينكه من خارج از راديو يك دفتر خصوصي داشتم كه يك لقمه ناني در ميآمد. به خاطر همين نرفتم و گفتم ديگر كار نميكنم.
فكر ميكنيد اين برنامه «راديو پس فردا» پيوندي دارد با آن كاري كه در راديو جوان داشتي انجام ميدادي، يا ميخواستي انجام دهي و نشد كامل انجام بدهي و نيمه كاره ماند؟
نميشود گفت نيمهكاره ماند. آن برنامه هم كار خودش را كرد و در زمان خودش محبوبيت داشت و محبوب شد بين جوانها و مردم. من آدمهايي را ميديدم و ميشناسم هنوز كه با من صحبت ميكنند يا روي فيس بوكم پيام ميگذارند، كه به من ميگفتند ما ۲۵ سال ۲۷ سال با راديو بيگانه بوديم و اصلاً راديو گوش نميداديم. ولي بعد از اين برنامه با راديو آشتي كرديم.
به نظر من آن برنامه كار خودش را كرد. بين جوانها و آن قشري كه در نظر داشت، آن كاري را كه بايد ميكرد، كرد. ولي زود تمام شد و ميتوانست ادامه پيدا كند.
شايد «راديو پس فردا» به نوعي ميشود گفت همان فضا را دارد. همان فضايي كه من در راديو جوان به آن رسيدم و حس كردم كه فضاي من است. حس كردم ميتوانم اين برنامه را به اين شكل اجرا كنم.
طوري اجرا كنم كه راديوها خاموش نشود و كاري كنم كه شنونده لذت ببرد از چيزي كه دارد در اين برنامه گفته ميشود و فكر كند كه ما هم از خودش هستيم. احساس بيگانگي نكند.
هميشه در هر لحظه سعي ميكردم خودم را جاي شنونده بگذارم و آنجايي كه خود من، منِ فرشيد منافي اگر توي ماشين، توي خانه، توي اداره راديو روشن بود و ميشنيدم و ممكن بود جايي آن راديو را خاموش كنم يا موجش را عوض كنم و بگويم واي بابا شما كه داريد دروغ ميگوييد، چرا دروغ ميگوييد؟ سعي ميكردم آن اتفاق نيافتد. در لحظهاي كه خودم پشت ميكروفون هستم تلاشم اين بود كه اين اتفاق نيافتد. خودم هم شنونده باشم و هم گوينده.
مشهورترين برنامه هاي منافي در زمان حضور خود در راديو جوان برنامه اي با نام جواني به وقت فردا و نيز برنامه روي خط جواني بود.
فرشيد منافي برنامه اي با نام "راديو پس فردا" را روي انتن راديو فرداخواهد برد.
راديو فردا : از روز شنبه هشتم خرداد، فرشيد منافي، مجري پيشين راديو جوان، قرار است پنج روز در هفته، برنامه طنزي به نام «راديو پسفردا» را در راديو فردا اجرا كند.
فرشيد در گفتوگويي به همين مناسبت از اين برنامه «پردهبرداري» كرده و در مورد پشت پرده «راديو پسفردا» قبل از پخش! افشاگري كرده است. اين هم آخر شفافيت!
چند روزي است كه تبليغ راديويي متفاوتي از راديو فردا پخش ميشود كه شنونده احساس ميكند با برنامه ديگري روبهروست كه ماهيت كاملاً متفاوتي دارد. كمي توضيح بدهيد ماجرا چيست.
فرشيد منافي: الان يك ماهي است كه راديو فردا، راديوي من هم شده است. ولي هنوز برنامهاي كه قرار است شروع كنيم، شروع نشده و اين تبليغهايي كه شنيديد تبليغ آن راديو است، تبليغ آن برنامه است، يك برنامه يك ساعته كه قرار است ۱۰ تا ۱۱ شب به وقت تهران پخش شود. عنوانش هم هست «راديو پس فردا».
اتفاقي كه قرار است بيافتد يك طنز است و كمي با راديو فردا متفاوت است. چون راديو فردا تا به حال به آن شكل به طنز نپرداخته و اگر هم داشته يا كوتاه بوده يا برنامه زنده نبوده است.
اين برنامه زنده است. يك ساعت برنامه زنده. پنج روز در هفته شنبه تا چهارشنبه. تلاشمان هم اين است كه با زبان طنز يك سري حرفها را بزنيم و با مردم ايران درباره مسائل مختلف گپ و گفتي داشته باشيم.
حتماً اين سؤال پيش ميآيد كه چرا اسمش را «راديو پس فردا» گذاشتيد؟ غير از اين بعد طنز آميز، دليل ديگري در ميان بوده است؟
نه قطعاً [دليل اين كار] طنز آميز بود و به خاطر اينكه راديو فردا وقتي يك برند ميشود، معروف و شناختهشده ميشود. ميدانستم كه در ايران همه راديو فردا را ميشناسند. به همين خاطر اينكه بيايي اسم يك برنامهاي را از اسم خود راديو برداري و با آن شوخي كني نشان ميدهد كه در اين برنامه ميخواهيم شوخي كنيم. ميخواهيم در اين راديو، شوخي را آغاز كنيم.
كسي هم نبايد بهش بربخورد. ما از خودمان شروع كرديم.
بله. ما از خودمان شروع كرديم و نبايد به هيچ كس بر بخورد. قطعاً در اين برنامه ممكن است با خيلي از افراد و دولتمردان و سياستمداران و خيلي از سياستهاي كشور ايران و حتي كشورهاي ديگر شوخي كنيم و با طنز آنها را به چالش بكشيم و از آنها انتقاد كنيم. گاهي وقت ها به آنها اعتراض ميكنيم. هر اتفاقي كه ممكن است در مملكتي بيافتد و مردم از آن ناراضي باشند، ما به چرايي آن در اين برنامه ميپردازيم. البته به طنز.
ساختار اين برنامه تا اينجا كه صحبت كرديم، حدوداً ۳۰ تا ۴۰ درصد كلام است و بين ۶۰ تا ۷۰ درصد موسيقي. ترانه يا هر موسيقي ديگر. البته اين جاري است. يك روز ممكن است بشود پنجاه پنجاه يك روز مثلاً ۳۰ هفتاد... نميشود قطعاً گفت چقدر در اين برنامه حرف ميزنيم و چقدر قرار است موسيقي پخش كنيم.
بسته به موضوعمان دارد. بستگي دارد كه توي آن روز چقدر حالمان خوب باشد و راجع به چه موضوعي ميخواهيم صحبت كنيم و آن موضوع چقدر براي خودمان و براي مخاطب مهم است و چقدر بايد بسطش دهيم. موضوعات ما هفتگي است و هر هفته يك موضوع را انتخاب ميكنيم. سعي ميكنيم از زواياي مختلف به آن نگاه كنيم.
دست اندركاران برنامه چند نفرند؟
من به نوعي ميشود گفت سردبير برنامهام. موضوعات را مشخص ميكنم و با دو نويسندهاي كه داريم هماهنگ ميكنم. متنهاي نويسندهها را اديت ميكنم به يك نتيجهاي ميرسم. يك كنداكتور براي برنامه ميبندم و قاعدتاً موضوعها را براي هفتههاي بعد انتخاب ميكنم.
بخش موسيقي برنامه من و پيام رضي با هم سعي ميكنيم انجام دهيم. من تا بيايم جا بيافتم بشناسم يك ذره محيط راديو را، پيام رضي كمك كرد و بخش تبليغها را كه مي شنويد، متن و اجرايش با من بوده ولي ساختش با پيام رضي بود. به نوعي اگر در چارت سازماني در نظر بگيريم.
زماني كه در راديوي ايران كار ميكردم، نويسنده داشتيم، سردبير داشتيم، تهيه كننده و مجري. البته هماهنگي و چيزهاي ديگر هم داشتيم كه اينجا نداريم.
توي اين مورد كه نصفش خودت هستي؟!
عملاً ميشود گفت كه من به نوعي سردبيري و اجراي برنامه و بخشي از موسيقي را به عهده دارم و بخش عمدهاي هم پيام رضي كمك ميكند. ميشود گفت كلاً سه چهار نفر هستيم.
از موسيقيهاي خاصي قرار است در برنامه استفاده كني؟
نه. سعي ميكنيم كه موسيقي هرچه شادتر استفاده كنيم و البته به هر حال از ترانههايي هم استفاده خواهيم كرد در اين برنامه كه بيشتر ايراني است. برايش حد و مرزي در نظر نگرفتهايم. همه چيز بستگي به حس و حال برنامه دارد.
ارتباط با شنوندگان چطور خواهد بود؟
قطعاً مستقيم. به صورت زنده است. اس ام اس داريم، ايميل داريم. تلفن داريم. ميخواهم خواهش كنم كه حتماً همان روز با ما تماس بگيرند. صدايشان را پخش كنيم. جواب بدهيم. بتوانيم ارتباط دو طرفه داشته باشيم. ايميل هم همان لحظه اگر بزنند، من سريع ميتوانم ايميلها را بخوانم و جواب بدهم.
از طريق همان شمارههاي معمولي كه در راديو هست و اعلام ميشود؟
نه. يك تلفن خاص و يك شماره اس ام اس و يك ايميل خاص دارد اين برنامه. توي صفحه اينترنت راديو فردا اعلام ميشود و توي برنامه هم همينطور.
مخالفتها و توبيخها
بله. من سال ۷۶ كارم را با نمايش شروع كردم. در راديو بازيگري ميكردم. قبلش تئاتر بازي ميكردم. تئاتر كار ميكردم. همزمان با راديو كار تئاتر را هم ادامه ميدادم چند سالي. بعد به خاطر كار زياد و فشرده در راديو آنقدر شد... كار بازيگري در راديو شروع كردم.
يك سال از سال ۷۷ رسماً گوينده راديو جوان شدم. بعد هميشه در راديو جوان بودم. تا دو سال دو سال و نيم پيش. هميشه برنامه داشتم در راديو جوان و كنار راديو جوان راديو پيام. دو سه سالي راديو پيام بودم و كار ميكردم. راديو سراسري، راديو فرهنگ، راديو ورزش... در راهاندازي راديو ورزش يكي از گويندههايي كه مشاركت داشت، من بودم.
دو سه سال راديو ورزش بودم. دو سه سال راديو پيام بودم. همزمان در كنار همه اين راديوها راديو جوان را هميشه داشتم. برنامههايي در راديو جوان داشتم. اين برنامهها در برنامهاي كه جمعهها پخش ميشد، دو ساعت بود و به اوج رسيد و خيلي گرفت و خيلي شنونده داشت. بعد از آن همان گروه آمديم و روزانه شديم.
روزي دو ساعت برنامه داشتيم. عصرها. حدوداً ۱۵ ماهي آن برنامه را داشتيم كه خيلي با مخالفتها و توبيخهاي زياد همراه بود.
چرا؟
به خاطر اينكه حرف دل مردم را ميخواستيم بزنيم. به خاطر اين كه انتقاد ميخواستيم بكنيم از وضعيت موجود و از اتفاقاتي كه در جامعه ميافتاد، از سياست غلط و از حرفها و سخناني كه دولتمردان ميزنند و به آن عمل نميكنند. از همه اينها از همه چيزهايي كه مردم از آن شاكي بودند، از گرانيها از تورمها، از وضعيت دانشگاهها، از وضعيت ادارهها، از وضعيت همه چيز.
يك نمونه ملموس ميگويي كه در اين ارتباط چه مشكلي پيش آمد؟
مشكل كه هميشه توبيخ بود. براي ما هميشه توبيخهاي بلندبالا ميآمد. تقريباً ميتوانم بگويم هر هفته و يا هر روز كل برنامه را... يك هيئت نظارت داشتيم كه همه برنامهها را گوش نميدادند. شايد ۵ دقيقه از هر برنامه. ولي برنامه ما را كامل گوش ميدادند و كامل پياده ميكردند روي كاغذ و حتي ضبط ميكردند و همه را به عنوان توبيخ براي ما در نظر ميگرفتند و ميگفتند اصلاً اين برنامه برنامهاي است كه همهاش مشكل دارد.
بايد در محدوده ما حرف بزني
مدير شبكه بود. مدير شبكه آن دوره واقعاً مديريت خوبي بود. بعدش هم بركنارش كردند. آقاي گيلآبادي بود. شهرام گيلآبادي. از دوستان خوب من بود. از مديريت راديو جوان بركنار شد و الان ميدانم كه پست خاصي هم در صدا و سيما ندارد و بيرون دارد كار آزاد ميكند. البته يك دورهاي (پارسال) آقاي گيلآبادي رئيس ستاد انتخاباتي آقاي محسن رضايي بودند. حامي داشتيم. غير از ايشان چند نفر از مديران ديگر هم بودند كه از ما حمايت ميكردند. ولي بيشتر مديراني بودند كه ميخواستند اين برنامه نباشد و آنها موفق شدند.
مخالفت از داخل صدا و سيما بود يا از بيرون هم بود؟
از خارج هم بود. ما از مجلس نامه داشتيم. نمايندههاي مجلس خيلي مخالف اين برنامه بودند. همهشان...
مشكلشان چه بود؟ نمايندههاي مجلس چرا اعتراض كردند؟
به خاطر اينكه ما با مجلس هم شوخي مي كرديم، يعني به باد انتقاد ميگرفتيم تك تك نمايندهها را ميبرديم زير باد انتقاد و به چالش ميكشيديم. حتي با آنها تماس ميگرفتيم و اگر جواب نميدادند عين همان را در راديو پخش ميكرديم يا اينكه تلفن را قطع ميكردند و بعضيها يك چيزي ميگفتند و نميخواستند صحبت كنند. همان را عينش را در راديو پخش ميكرديم.
بارها دنبال يك آدمي ميگشتيم و نميتوانستيم پيدا كنيم. تمام اين راهي را كه ميخواستيم به آن آدم برسيم و نميتوانستيم و هي به منشي و معاون و آدمهاي مختلف ما را پاس ميداد، همه را در راديو پخش ميكرديم. كه آقا ببينيد اين تلفن بوق خورد و اين اتفاقها افتاد. اين آدمها دوست نداشتند به خاطر اين كه آدمهاي مسئولي بودند و مدير بخشي يا ادارهاي و يا نماينده مجلس بودند... براي وجههشان خوب نبود.
ما براي موضوعات مختلف تماس ميگرفتيم و با آنها حرف ميزديم و اتفاقات روز را با آنها صحبت ميكرديم و از آنها ميخواستيم كه چرا اين اتفاقات دارد ميافتد و قس عليهذا!
نهايتاً ول كردي و يا آن برنامه تعطيل شد...
نهايتاً آن برنامه تعطيل شد. بعد از آن من برنامه داشتم. البته با يك كم محدوديت بيشتر برنامه ديگري داشتم به نام جواني آزاد كه آن هم دو سه ماه بيشتر عمر نكرد.
البته من نبودم. آن برنامه ادامه داشت ولي من با آن برنامه هم خداحافظي كردم. چون خيلي محدوديت ايجاد شده بود و من گفتم با اين محدوديتها نميتوانم كار كنم. بعد از آن رفتم سينما و يك فيلم بازي كردم و بعد رفتم همزمان تلويزيون يك برنامه صبحگاهي داشتم در شبكه ۳ تلويزيون كه آنجا هم به شدت شايد ۱۰ برابر راديو ديدم كه نميشود كاري كرد. حتي حرف عادي هم به سختي ميشود زد. بايد كاملاً ديكته شده و آن چيزي كه مدير بالاسر ميگفت، چيزهايي كه دلت نميخواست بايد بگويي.
اين شد كه بعد از ۵ ماه با تلويزيون هم خداحافظي كردم. بعد از آن پيشنهادات زيادي هر ماه و هر هفته براي تلويزيون و راديو داشتم. خصوصاً بعد از انتخابات خيلي. به خصوص راديو جوان علاقهمند شده بود كه من برگردم و خيلي تماسهاي زيادي گرفتند و گفتند كه بيا و دوباره يك برنامه داشته باش و يك برنامه طنز داشته باش، مردم ما خيلي دلشان ميخواهد برنامه طنز داشته باشند. گفتم باشد ميآيم.
ولي ميگذاريد من همه چيز بگويم. گفتند نه بايد در محدوده ما حرف بزني. مشكلات زيادي بود و من قبول نكردم. با آنها خداحافظي كردم و گفتم قبول نميكنم. ميدانم عين من زياد بودند آنجا. عين من شايد كساني كه تفكرات من را داشتند در راديو كم نبودند.
آدمهايي بودند كه متنهايي را بهشان ميدادند در همان دوران اغتشاشات و آن داستانها اغتشاشات كه ميگفتند خس و خاشاك و آن داستانهايي كه اتفاق افتاد، متنهايي را آماده شده ميدادند به آنها و بايد ميرفتند ميگفتند كه مثلاً: يك سري آدمهاي خياباني و يك سري اراذل و اوباش آمدند در خيابان.
من ميدانم كه اينها گريه ميكردند، اين متنها را ميخواندند و از استوديو خارج ميشدند. هم قبلش گريه ميكردند و هم بعدش گريه ميكردند و هم همزمان كه داشتند ميخواندند گريه ميكردند. ولي چارهاي نبود. آنها شرايطي نداشتند كه بتوانند خارج شوند از اين محيط.
من شرايطش را داشتم به خاطر اينكه من خارج از راديو يك دفتر خصوصي داشتم كه يك لقمه ناني در ميآمد. به خاطر همين نرفتم و گفتم ديگر كار نميكنم.
فكر ميكنيد اين برنامه «راديو پس فردا» پيوندي دارد با آن كاري كه در راديو جوان داشتي انجام ميدادي، يا ميخواستي انجام دهي و نشد كامل انجام بدهي و نيمه كاره ماند؟
نميشود گفت نيمهكاره ماند. آن برنامه هم كار خودش را كرد و در زمان خودش محبوبيت داشت و محبوب شد بين جوانها و مردم. من آدمهايي را ميديدم و ميشناسم هنوز كه با من صحبت ميكنند يا روي فيس بوكم پيام ميگذارند، كه به من ميگفتند ما ۲۵ سال ۲۷ سال با راديو بيگانه بوديم و اصلاً راديو گوش نميداديم. ولي بعد از اين برنامه با راديو آشتي كرديم.
به نظر من آن برنامه كار خودش را كرد. بين جوانها و آن قشري كه در نظر داشت، آن كاري را كه بايد ميكرد، كرد. ولي زود تمام شد و ميتوانست ادامه پيدا كند.
شايد «راديو پس فردا» به نوعي ميشود گفت همان فضا را دارد. همان فضايي كه من در راديو جوان به آن رسيدم و حس كردم كه فضاي من است. حس كردم ميتوانم اين برنامه را به اين شكل اجرا كنم.
طوري اجرا كنم كه راديوها خاموش نشود و كاري كنم كه شنونده لذت ببرد از چيزي كه دارد در اين برنامه گفته ميشود و فكر كند كه ما هم از خودش هستيم. احساس بيگانگي نكند.
هميشه در هر لحظه سعي ميكردم خودم را جاي شنونده بگذارم و آنجايي كه خود من، منِ فرشيد منافي اگر توي ماشين، توي خانه، توي اداره راديو روشن بود و ميشنيدم و ممكن بود جايي آن راديو را خاموش كنم يا موجش را عوض كنم و بگويم واي بابا شما كه داريد دروغ ميگوييد، چرا دروغ ميگوييد؟ سعي ميكردم آن اتفاق نيافتد. در لحظهاي كه خودم پشت ميكروفون هستم تلاشم اين بود كه اين اتفاق نيافتد. خودم هم شنونده باشم و هم گوينده.
mamnoon az inke mozakhrafate digar site ha ro naneveshtid...be shoma migan ensane vagheiiiii
پاسخحذف