به هنگام تحويل قدرت در ۱۹ ژانويه ۱۹۶۱، دولت آيزنهاور به دولت کندی اطلاع
میدهد که اسرائيل از ۱۹۶۳ به بعد قادر خواهد بود که سالانه ۹۰ کيلوگرم
پلوتونيوم با کيفيت نظامی توليد کند و بنا بر اين بايد يک سيستم کنترل و
بازرسی برقرار شود تا از ورود سلاحهای هستهای در خاور ميانه جلوگيری به
عمل آورد
ويژه خبرنامه گويا
بن گوريون بر اين عقيده است که اسرائيل دائماً از جانب اعراب، که آنها را مرادف نازيسم میداند، تهديد میشود، و به همين علت به طرز وسواسآميزی نگران امنيت کشورش است. با بالاتر رفتن سن، اين وسواس تشديد میشود. او ارتش اسرائيل را به صورت يک ابزار پيشگيری طراحی کرده است. از آنجا که تحصيلاتش را در آغاز قرن بيستم به پايان رسانده، ايمان سادهلوحانهای به قدرت علم دارد. مجموعۀ نگرانیهايش او را واداشته که بسيار زود به راه حل هستهای بيانديشد، بخصوص که شخصيتهای بزرگ برنامۀ هستهای آمريکا يهودی بودهاند. او از دشواریهای بزرگ اجرای چنين برنامهای در کشوری چنين کوچک، بخصوص از نظر مالی، غافل نيست. ليکن، از آنجا که آدمی خيالاتی است، شيوهای قدم به قدم در پيش گرفته است.
دو متخصّص برنامۀ هستهای اسرائيل از مشاوران علمی بن گوريون بودهاند: ديويد برگمن، شيميدان يهودی آلمانی که در ۱۹۳۳ بوسيلۀ نازیها از کشور خود رانده شده است، و شيمون پرز. اين دو نفر نخست يک بخش علمی در وزارت دفاع اسرائيل ايجاد میکنند. پس از آن يک کميسيون انرژی تشکيل میدهند که از کميساريای انرژی اتمی فرانسه (CEA) گرتهبرداری شده است. از ميانۀ دهۀ پنجاه (ميلادی) مناسبات کاری بين اين دو مؤسسه برقرار میشود. بن گوريون، از سال ۱۹۵۵ که به قدرت باز میگردد، برنامۀ اتمی را به يکی از اولويتهای بزرگ برنامۀ خود تبديل میکند. در سال ۱۹۵۵، اسرائيل، در کادر برنامۀ اتم در خدمت صلح، موافقت ايالات متحده را برای ساختن يک رآکتور کوچک هستهای به منظور انجام تحقيقات به دست میآورد. اما اسرائيلیها به سرعت درمیيابند که آمريکائیها محدوديتهای سختی به منظور پيشگيری از هر نوع انحراف به سوی کاربردهای نظامی تحميل میکنند.
شيمون پرز به فرانسه روی میآورد که در تب و تاب آغاز برنامۀ هستهایاش در پی يک شريک و بازار میگردد. بحران کانال سوئز (حملۀ نظامی مشترک اسرائيل و فرانسه و انگلستان به مصر) امکان توافقی را فراهم میآورد و فرانسه يک رآکتور تحقيقاتی به اسرائيل تحويل میدهد. اولتيماتوم اتحاد شوروی (چند روزی پس از حملۀ نظامی به مصر) پيشرفت امور را تسريع میکند. رهبران جمهوری چهارم فرانسه تصميم میگيرند که به مرحلۀ ساختن سلاح هستهای وارد شوند و در اين زمينه با اسرائيل همکاری کنند. با اين همه، مسئولان سياسی فرانسه ترديدهائی دارند. شيمون پرز با تعهد به اين که برنامۀ هستهای اسرائيل به هدفهای علمی محدود خواهد ماند، آنها را خاطرجمع میکند. در سوم اکتبر ۱۹۵۷ يک موافقتنامۀ سرّی ميان فرانسه و اسرائيل منعقد میگردد که به موجب آن رآکتور بزرگتری برای اسرائيل ساخته میشود که میتواند ۱۰ تا ۱۵ کيلوگرم پلوتونيوم در سال توليد کند. اين رآکتور در صحرای نقب نصب میشود و برنامۀ اتمی اسرائيل ديمونا نام میگيرد. يک سلسله شرکتهای پوششی نيز به منظور پنهان نگاه داشتن برنامه تشکيل میشوند.
در اين زمان فرانسویها هنوز به مرحلۀ آزمايشهای اتمی نرسيدهاند و راه برای هر نوع امکان بالقوهای باز است. مسئولان فرانسوی به حق میتوانند بگويند که برنامۀ هستهای نظامی در کار نيست. آنها به عنوان يک شرط احتياطی اضافی از اسرائيلیها میخواهند که کتباً خود را به کاربرد صرفاً علمی محدود کنند. از آنجا که فرانسه آب سنگين ندارد، اسرائيلیها به نروژ روی میآورند که تنها تهيهکنندۀ آّب سنگين در اروپاست. در ۱۹۵۸ موافقتنامهای ميان اسرائيل و نروژ امضا میشود که در ضمن هر گونه استفادۀ نظامی را مردود میشمارد.
اسرائيلیها بخصوص میکوشند تا جنبههای مالی برنامه را مخفی نگاه دارند. هزينههای برنامه در بودجۀ دولتی ظاهر نمیشوند و بخش عمدۀ آن از طريق منابع خصوصیای تاًمين میشود که «دوستان اسرائيل» در سراسر دنيا فراهم میکنند. بن گوريون و شيمون پرز به طرز خستگیناپذيری به گردآوری پول میپردازند. با همين ترفند عدۀ زيادی از رهبران سياسی از ماجرا بیخبر میمانند و در مورد کاربرد اين منابع مالی مذاکره و مناظره و کشمکشهای بوروکراتيک صورت نمیگيرد. گلدا ماير، که از ديپلماسی موازی شيمون پرز دل خوشی ندارد، به شدت مخالف برنامۀ هستهای است. او به فرانسویها اعتماد ندارد و از خشم آمريکائیها، که بالاًخره به حقيقت ماجرا پی خواهند برد، میترسد. اين کشمکش، اختلاف ميان نسل جوان حزب حاکم (۲) را، که به بن گوريون نزديک است، با نسل قديم تشديد میکند. در اين ميان گلدا ماير از حمايت لوی اشکول برخوردار است. اما هيچ کس نمیتواند اقتدار بن گوريون را در قلمرو دفاع زير سوآل ببرد.
هنگامی که دوگل به قدرت بازمیگردد، «به روشهای نادرست همکاری در امور نظامی، از ماجرای حملۀ کانال سوئز به اين سو، که به اسرائيلیها امکان میدهد تا دائماً در همۀ سطوح ستادهای فرماندهی و سرويسهای فرانسوی سرک بکشند، پايان میدهد». مدتی هم طول کشيده است تا او به اين روشهای نادرست، بخصوص در عرصۀ هستهای، پی ببرد و زمانی هم لازم است تا تصميمش به اجرا گذاشته شود. در طول اولّين ماههای جمهوری پنجم (که با بازگشت دوگل آغاز شده) ، ژاک سوستل، که يکی از حاميان سرسخت اسرائيل به حساب میآيد، مسئوليت برنامۀ هستهای فرانسه را به عهده داشته و فعالّانه به پيشرفت برنامۀ ديمونا کمک کرده است. تنها در پايان سال ۱۹۵۹ است که دوگل از «کمک ما (فرانسویها) در به راه انداختن يک کارخانۀ تبديل اورانيوم به پلوتونيوم در نزديکی بيرشيبا، که ممکن است، در يک روز قشنگ آفتابی، بمبهای اتمی از آن بيرون بيايند»، خبر میشود. انفجار اولين بمب اتمی فرانسه در ۱۳ فوریۀ ۱۹۶۰ در صحرای آفريقا، اين خطر را محتمل میکند.
در ۱۳ ماه مه ۱۹۶۰، کوو دو مورويل (وزير امور خارجۀ فرانسه) به سفير اسرائيل اطلاع میدهد که فرانسه قصد دارد به همکاریهای هستهای خود با اسرائيل خاتمه دهد. او همچنين میخواهد که برنامۀ اسرائيلیها علنی شود و رآکتور آنها نيز زير کنترل بينالمللی، احتمالاً از طريق آژانس بينالمللی کنترل انرژی اتمی (AIEA )، قرار گيرد.
مسئولان اسرائيلی که از اين خبر به وحشت افتادهاند، سراسيمه به پاريس میروند. انگيزۀ اصلی ديدارهای دوگل و بن گوريون در ۱۴ و ۱۷ ژوئن ۱۹۶۰ همين موضوع است، هر چند که مذاکرات واقعی در سطح وزيران صورت میگيرد. مسئلۀ اصلی حل مشکل بازپردازی retraitement) ) زبالههای اتمی اسرائيل است(۳). اما دربارۀ اين موضوع هيچ تصميمی گرفته نمیشود.
در عوض، به نظر میرسد که بر گفتگوهای غيررسمی ميان دوگل و بن گوريون «سوءتفاهمی» سايه انداخته است. از يک سو، بن گوريون، ضمن گفتگو ، با اشاره به الجزيره، به دوگل پيشنهاد میکند که اين کشور را به دو بخش تقسيم کند. اروپائيان را در بخش ساحلی و عربها را هم در بخش داخلی اسکان دهد. بنا به نوشتۀ زندگینامه نويس بن گوريون، «ژنرال برآشفته میشود و میگويد : خدای من! شما میخواهيد يک اسرائيل ديگر در آفريقا درست کنيد! بن گوريون پاسخ میدهد : فقط با يک تفاوت، اين اسرائيل جديد زير حمايت فرانسه قرار خواهد داشت که ۴۵ ميليون جمعيت دارد و کشورهای غربی هم متحدش هستند.»
از سوی ديگر، دوگل مستقيماً از بن گوريون میپرسد آيا اسرائيل واقعاً میخواهد مرزهای خود را تا رودخانۀ ليتانی (در لبنان) و رود اردن توسعه دهد و حتّی صحرای سينا را هم ضميمۀ خود کند. بن گوريون پاسخ میدهد که قبلاً چنين برنامهای داشته، ولی امروز تنها رؤيايش اين است که تعداد هر چه بيشتری از يهوديان را به اسرائيل در درون همين مرزهای فعلیاش مهاجرت دهد.(۴)
در صميميت بن گوريون نمیتوان ترديد کرد. ولی به نظر میرسد که دوگل در خاطراتش گزارش کاملاً متفاوتی از مذاکرات به دست داده است. دوگل در کتابش به نام خاطرات اميد چنين مینويسد:
اگر چه موجوديت اسرائيل بسيار قابل توجيه است، معتقدم که بايد در رابطه با اعراب بسيار محتاط باشد. اسرائيل به ضرر اعراب و در خاک آنهاست که حکومت خود را مستقر کرده است. با همين کار، به آنها در حسّاسترين جنبههای مذهب و غرورشان لطمه زده است. به همين دليل، هنگامی که بن گوريون با من از برنامهاش در مورد اسکان دادن چهار يا پنج ميليون يهودی در اسرائيل سخن میگويد، با توجه به اين که اسرائيل در محدودۀ امروزيش، نمیتواند چنين جمعيتی را در خود جا دهد، و چنين سخنانی قصد او را در گسترش مرزهای اين کشور در اولّين فرصت ممکن آشکار میکند، از او میخواهم که از برنامهاش صرفنطر کند. و به میگويم که «فرانسه، هر چه پيش آيد، فردا به شما کمک خواهد کرد، همچنانکه ديروز نيز به شما کرد، تا موجوديت خود را حفظ کنيد. ولی فرانسه حاضر نيست وسايلی در اختيار شما قرار دهد تا به کمک آن بتوانيد سرزمينهای جديدی تصرف کنيد. شما در يک کشمکش برنده شدهايد. ديگر زيادهروی نکنيد. غرورتان را کنترل کنيد، چرا که به قول اشيل، « غرور فرزند خوشبختی است، اما پدرش را میخورد». به جای بلندپروازیهائی که شرق را دچار لرزههای وحشتناک خواهد کرد و باعث میشود که به تدريج همدردی بينالملی خود را از دست بدهيد، تمام همّ خود را صرف پیگيری آباد کردن منطقهای بکنيد که پيش تر بيابانی بيش نبود، و بکوشيد تا با همسايگان خود پيوند برقرار کنيد که در دراز مدت جز به سود شما نخواهد بود.
بی ترديد در اين چند سطر مقدار زيادی بازسازی ناظر به گذشته وجود دارد و تاريخ نوشتن آنها بعد از ژوئن ۱۹۶۷ است، اما نگرانی دوگل نسبت به توسعهطلبی اسرائيل سابقه دارد، چنانکه در ۱۹۵۸ نيز از گلداماير خواهش میکند که «کشور اسرائيل همان جا که هست بماند.»
در ۱۱ اوت ۱۹۶۰ کوو دو مورويل تهديد میکند که اگر ديمونا مورد بازرسی قرار نگيرد، به همکاری با اسرائيل خاتمه خواهد داد و میافزايد که فرانسه حاضر است در صورت قطع برنامۀ هستهايش به اسرائيل خسارت بپردازد. شيمون پرز بلافاصله به پاريس میرود تا با مقامات مذاکره کند و وقت بخرد. پس از سه ماه راه مصالحه باز میشود: کميساريای انرژی اتمی فرانسه ديگر نقشی در ديمونا بازی نمیکند، اما شرکتهای فرانسوی که از پيش در اين برنامه شرکت داشتهاند، تا پايان قراردادهای خود به همکاری ادامه خواهند داد. اسرائيل اعلام خواهد کرد که ديمونا يک پروژۀ صرفاً مسالمتآميز است و فرانسه هم از تقاضای خود مبنی بر بازرسیهای بينالمللی صرفنظر میکند. شرکتهای فرانسوی تا سال ۱۹۶۵ به کار در ديمونا ادامه میدهند. آنها، بی آنکه مستقيماً در ساختن کارخانۀ بازپردازی ( retraitement ) شرکت داشته باشند، تمامی اطلاعات و توانائیهای فنی را در اين مورد در اختيار اسرائيل قرار میدهند.
در اين ضمن، اسرائيلیها، در کادر برنامۀ اتم در خدمت صلح، به همکاری خود با آمريکائیها ادامه دادهاند. آنها از اين برنامه برای پوشش برنامۀ مخفی خود استفاده کردهاند. آمريکائیها برای اولين بار از طريق اطلاعاتی که با هواپيماهای جاسوسی يو-۲ دست آوردهاند، نسبت به برنامههای اتمی اسرائيل در ديمونا سوءظن پيدا میکنند، ولی دليل ديگری برای اين که پيشتر بروند نمیيابند. به نظر میرسد که علت شکست اطلاعاتی آمريکائيان اين باشد که فرض را بر اين گذاشته بودهاند که اسرائيل فاقد امکانات لازم برای دست زدن به چنين برنامهای است. همچنين ممکن است که انگلتون (۵)، در سی آی ای، مانع گردش اطلاعات شده باشد. او بنا به عادت معمول خود، از انتقال اطلاعات مربوط به اسرائيل به مسئولان مربوط خودداری کرده است.
در ژوئیۀ ۱۹۶۰، سفارت آمريکا در تلاويو، که از پخش شايعاتی در مورد ديمونا نگران شده، پرسشهائی در مورد ماهيت فعاليتهائی که در اين شهر صورت میگيرد با اسرائيليان در ميان میگذارد. به او پاسخ داده میشود که در آنجا «يک کارخانۀ نساجی» دائر شده است. ولی آمريکائيان متقاعد شدهاند که با يک برنامۀ هستهای سر و کار دارند و پرسشهای خود را پیگيری میکنند. در سپتامبر پاسخ اين است که کارخانه مشغول پژوهش در امور ذوب فلزات است. در اکتبر، سرويسهای انگليسی اطلاع میدهند که موافق همۀ قرائن، کارخانۀ ديمونا يک رآکتور اتمی است و، در نوامبر، شورای امنيت ملی ايالات متحده وارد عمل میشود و رسماً از مقامات فرانسه و اسرائيل میخواهد تا اطلاعات لازم را در اختيارش قرار دهند. از ۱۸ دسامبر مطبوعات انگليسی و آمريکائی ماجرا را افشا میکنند.
اسرائيلیها اعلام میکنند که برنامۀ هستهایشان انحصاراً برای رفع نيازهای صنعتی، کشاورزی، پزشکی و علمی است. فرانسویها اضافه میکنند که همۀ احتياطهای لازم در نظر گرفته شده تا اطمينان حاصل شود که از کمک فرانسه به اسرائيل در عرصۀ هستهای فقط در برنامههای مسالمتآميز استفاده شود. در ۲۱ دسامبر بن گوريون در کنهست نطق میکند و، به عنوان تنها نخستوزير اسرائيل که دربارۀ ديمونا حرفی زده، اعلام میکند که اين پروژه ، که هدفهای آن انحصاراً مسالمتجويانه است، يکی از عناصر پروژۀ بزرگتری است برای توسعۀ صحرای نقب.
از عمر دولت آيزنهاور چند هفته بيشتر نمانده است، بنا بر اين تنها کاری که میتواند بکند اين است که مخالفت صريح آمريکا را با هر گونه غنیسازی هستهای اعلام کند و خواهان تضمينهائی در مورد تاًمين اطلاعات و بازرسی شود. بن گوريون به همين پاسخ اکتفا میکند که اسرائيل برنامۀ توليد سلاحهای هستهای ندارد.
به هنگام تحويل قدرت در ۱۹ ژانويه ۱۹۶۱، دولت آيزنهاور به دولت کندی اطلاع میدهد که اسرائيل از ۱۹۶۳ به بعد قادر خواهد بود که سالانه ۹۰ کيلوگرم پلوتونيوم با کيفيت نظامی توليد کند و بنا بر اين بايد يک سيستم کنترل و بازرسی برقرار شود تا از ورود سلاحهای هستهای در خاور ميانه جلوگيری به عمل آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ – Henry Laurens، استاد تاريخ در مدرسۀ زبانهای شرقی پاريس و در کولژ دو فرانس. جلد چهارم کتاب او به نام La question de Palestine سال قبل منتشر شد. مقالۀ حاضر ترجمۀ بخش اوّل از فصل نهم جلد سوم همين کتاب است.
۲ – حزب سوسيال دموکرات اسرائيل (Mapaï ).
۳- ظاهراً منظور کارخانهای است که زائدهها يا زبالههای رآکتورهای اتمی را دوباره به کار میگيرد. فرانسه گويا تنها کشوری است که اين زبالهها را مجدداً مورد استفاده قرار میدهد و از آنها اورانيوم و پلوتونيوم استخراج میکند.
۴- Shimon Peres, La force de vaincre, entretiens avec Joëlle Nathan, Paris, Edition du Centurion, 1981, pp.116-121.
بن گوريون نيز در نامهاش به دوگل، به تاريخ ۶ دسامبر ۱۹۶۷ ، به همين گفتگو اشاره میکند.
۵- James Angleton ، مسئول روابط سی آی ای با اسرائيل.
ويژه خبرنامه گويا
بن گوريون بر اين عقيده است که اسرائيل دائماً از جانب اعراب، که آنها را مرادف نازيسم میداند، تهديد میشود، و به همين علت به طرز وسواسآميزی نگران امنيت کشورش است. با بالاتر رفتن سن، اين وسواس تشديد میشود. او ارتش اسرائيل را به صورت يک ابزار پيشگيری طراحی کرده است. از آنجا که تحصيلاتش را در آغاز قرن بيستم به پايان رسانده، ايمان سادهلوحانهای به قدرت علم دارد. مجموعۀ نگرانیهايش او را واداشته که بسيار زود به راه حل هستهای بيانديشد، بخصوص که شخصيتهای بزرگ برنامۀ هستهای آمريکا يهودی بودهاند. او از دشواریهای بزرگ اجرای چنين برنامهای در کشوری چنين کوچک، بخصوص از نظر مالی، غافل نيست. ليکن، از آنجا که آدمی خيالاتی است، شيوهای قدم به قدم در پيش گرفته است.
دو متخصّص برنامۀ هستهای اسرائيل از مشاوران علمی بن گوريون بودهاند: ديويد برگمن، شيميدان يهودی آلمانی که در ۱۹۳۳ بوسيلۀ نازیها از کشور خود رانده شده است، و شيمون پرز. اين دو نفر نخست يک بخش علمی در وزارت دفاع اسرائيل ايجاد میکنند. پس از آن يک کميسيون انرژی تشکيل میدهند که از کميساريای انرژی اتمی فرانسه (CEA) گرتهبرداری شده است. از ميانۀ دهۀ پنجاه (ميلادی) مناسبات کاری بين اين دو مؤسسه برقرار میشود. بن گوريون، از سال ۱۹۵۵ که به قدرت باز میگردد، برنامۀ اتمی را به يکی از اولويتهای بزرگ برنامۀ خود تبديل میکند. در سال ۱۹۵۵، اسرائيل، در کادر برنامۀ اتم در خدمت صلح، موافقت ايالات متحده را برای ساختن يک رآکتور کوچک هستهای به منظور انجام تحقيقات به دست میآورد. اما اسرائيلیها به سرعت درمیيابند که آمريکائیها محدوديتهای سختی به منظور پيشگيری از هر نوع انحراف به سوی کاربردهای نظامی تحميل میکنند.
شيمون پرز به فرانسه روی میآورد که در تب و تاب آغاز برنامۀ هستهایاش در پی يک شريک و بازار میگردد. بحران کانال سوئز (حملۀ نظامی مشترک اسرائيل و فرانسه و انگلستان به مصر) امکان توافقی را فراهم میآورد و فرانسه يک رآکتور تحقيقاتی به اسرائيل تحويل میدهد. اولتيماتوم اتحاد شوروی (چند روزی پس از حملۀ نظامی به مصر) پيشرفت امور را تسريع میکند. رهبران جمهوری چهارم فرانسه تصميم میگيرند که به مرحلۀ ساختن سلاح هستهای وارد شوند و در اين زمينه با اسرائيل همکاری کنند. با اين همه، مسئولان سياسی فرانسه ترديدهائی دارند. شيمون پرز با تعهد به اين که برنامۀ هستهای اسرائيل به هدفهای علمی محدود خواهد ماند، آنها را خاطرجمع میکند. در سوم اکتبر ۱۹۵۷ يک موافقتنامۀ سرّی ميان فرانسه و اسرائيل منعقد میگردد که به موجب آن رآکتور بزرگتری برای اسرائيل ساخته میشود که میتواند ۱۰ تا ۱۵ کيلوگرم پلوتونيوم در سال توليد کند. اين رآکتور در صحرای نقب نصب میشود و برنامۀ اتمی اسرائيل ديمونا نام میگيرد. يک سلسله شرکتهای پوششی نيز به منظور پنهان نگاه داشتن برنامه تشکيل میشوند.
در اين زمان فرانسویها هنوز به مرحلۀ آزمايشهای اتمی نرسيدهاند و راه برای هر نوع امکان بالقوهای باز است. مسئولان فرانسوی به حق میتوانند بگويند که برنامۀ هستهای نظامی در کار نيست. آنها به عنوان يک شرط احتياطی اضافی از اسرائيلیها میخواهند که کتباً خود را به کاربرد صرفاً علمی محدود کنند. از آنجا که فرانسه آب سنگين ندارد، اسرائيلیها به نروژ روی میآورند که تنها تهيهکنندۀ آّب سنگين در اروپاست. در ۱۹۵۸ موافقتنامهای ميان اسرائيل و نروژ امضا میشود که در ضمن هر گونه استفادۀ نظامی را مردود میشمارد.
اسرائيلیها بخصوص میکوشند تا جنبههای مالی برنامه را مخفی نگاه دارند. هزينههای برنامه در بودجۀ دولتی ظاهر نمیشوند و بخش عمدۀ آن از طريق منابع خصوصیای تاًمين میشود که «دوستان اسرائيل» در سراسر دنيا فراهم میکنند. بن گوريون و شيمون پرز به طرز خستگیناپذيری به گردآوری پول میپردازند. با همين ترفند عدۀ زيادی از رهبران سياسی از ماجرا بیخبر میمانند و در مورد کاربرد اين منابع مالی مذاکره و مناظره و کشمکشهای بوروکراتيک صورت نمیگيرد. گلدا ماير، که از ديپلماسی موازی شيمون پرز دل خوشی ندارد، به شدت مخالف برنامۀ هستهای است. او به فرانسویها اعتماد ندارد و از خشم آمريکائیها، که بالاًخره به حقيقت ماجرا پی خواهند برد، میترسد. اين کشمکش، اختلاف ميان نسل جوان حزب حاکم (۲) را، که به بن گوريون نزديک است، با نسل قديم تشديد میکند. در اين ميان گلدا ماير از حمايت لوی اشکول برخوردار است. اما هيچ کس نمیتواند اقتدار بن گوريون را در قلمرو دفاع زير سوآل ببرد.
هنگامی که دوگل به قدرت بازمیگردد، «به روشهای نادرست همکاری در امور نظامی، از ماجرای حملۀ کانال سوئز به اين سو، که به اسرائيلیها امکان میدهد تا دائماً در همۀ سطوح ستادهای فرماندهی و سرويسهای فرانسوی سرک بکشند، پايان میدهد». مدتی هم طول کشيده است تا او به اين روشهای نادرست، بخصوص در عرصۀ هستهای، پی ببرد و زمانی هم لازم است تا تصميمش به اجرا گذاشته شود. در طول اولّين ماههای جمهوری پنجم (که با بازگشت دوگل آغاز شده) ، ژاک سوستل، که يکی از حاميان سرسخت اسرائيل به حساب میآيد، مسئوليت برنامۀ هستهای فرانسه را به عهده داشته و فعالّانه به پيشرفت برنامۀ ديمونا کمک کرده است. تنها در پايان سال ۱۹۵۹ است که دوگل از «کمک ما (فرانسویها) در به راه انداختن يک کارخانۀ تبديل اورانيوم به پلوتونيوم در نزديکی بيرشيبا، که ممکن است، در يک روز قشنگ آفتابی، بمبهای اتمی از آن بيرون بيايند»، خبر میشود. انفجار اولين بمب اتمی فرانسه در ۱۳ فوریۀ ۱۹۶۰ در صحرای آفريقا، اين خطر را محتمل میکند.
در ۱۳ ماه مه ۱۹۶۰، کوو دو مورويل (وزير امور خارجۀ فرانسه) به سفير اسرائيل اطلاع میدهد که فرانسه قصد دارد به همکاریهای هستهای خود با اسرائيل خاتمه دهد. او همچنين میخواهد که برنامۀ اسرائيلیها علنی شود و رآکتور آنها نيز زير کنترل بينالمللی، احتمالاً از طريق آژانس بينالمللی کنترل انرژی اتمی (AIEA )، قرار گيرد.
مسئولان اسرائيلی که از اين خبر به وحشت افتادهاند، سراسيمه به پاريس میروند. انگيزۀ اصلی ديدارهای دوگل و بن گوريون در ۱۴ و ۱۷ ژوئن ۱۹۶۰ همين موضوع است، هر چند که مذاکرات واقعی در سطح وزيران صورت میگيرد. مسئلۀ اصلی حل مشکل بازپردازی retraitement) ) زبالههای اتمی اسرائيل است(۳). اما دربارۀ اين موضوع هيچ تصميمی گرفته نمیشود.
در عوض، به نظر میرسد که بر گفتگوهای غيررسمی ميان دوگل و بن گوريون «سوءتفاهمی» سايه انداخته است. از يک سو، بن گوريون، ضمن گفتگو ، با اشاره به الجزيره، به دوگل پيشنهاد میکند که اين کشور را به دو بخش تقسيم کند. اروپائيان را در بخش ساحلی و عربها را هم در بخش داخلی اسکان دهد. بنا به نوشتۀ زندگینامه نويس بن گوريون، «ژنرال برآشفته میشود و میگويد : خدای من! شما میخواهيد يک اسرائيل ديگر در آفريقا درست کنيد! بن گوريون پاسخ میدهد : فقط با يک تفاوت، اين اسرائيل جديد زير حمايت فرانسه قرار خواهد داشت که ۴۵ ميليون جمعيت دارد و کشورهای غربی هم متحدش هستند.»
از سوی ديگر، دوگل مستقيماً از بن گوريون میپرسد آيا اسرائيل واقعاً میخواهد مرزهای خود را تا رودخانۀ ليتانی (در لبنان) و رود اردن توسعه دهد و حتّی صحرای سينا را هم ضميمۀ خود کند. بن گوريون پاسخ میدهد که قبلاً چنين برنامهای داشته، ولی امروز تنها رؤيايش اين است که تعداد هر چه بيشتری از يهوديان را به اسرائيل در درون همين مرزهای فعلیاش مهاجرت دهد.(۴)
در صميميت بن گوريون نمیتوان ترديد کرد. ولی به نظر میرسد که دوگل در خاطراتش گزارش کاملاً متفاوتی از مذاکرات به دست داده است. دوگل در کتابش به نام خاطرات اميد چنين مینويسد:
اگر چه موجوديت اسرائيل بسيار قابل توجيه است، معتقدم که بايد در رابطه با اعراب بسيار محتاط باشد. اسرائيل به ضرر اعراب و در خاک آنهاست که حکومت خود را مستقر کرده است. با همين کار، به آنها در حسّاسترين جنبههای مذهب و غرورشان لطمه زده است. به همين دليل، هنگامی که بن گوريون با من از برنامهاش در مورد اسکان دادن چهار يا پنج ميليون يهودی در اسرائيل سخن میگويد، با توجه به اين که اسرائيل در محدودۀ امروزيش، نمیتواند چنين جمعيتی را در خود جا دهد، و چنين سخنانی قصد او را در گسترش مرزهای اين کشور در اولّين فرصت ممکن آشکار میکند، از او میخواهم که از برنامهاش صرفنطر کند. و به میگويم که «فرانسه، هر چه پيش آيد، فردا به شما کمک خواهد کرد، همچنانکه ديروز نيز به شما کرد، تا موجوديت خود را حفظ کنيد. ولی فرانسه حاضر نيست وسايلی در اختيار شما قرار دهد تا به کمک آن بتوانيد سرزمينهای جديدی تصرف کنيد. شما در يک کشمکش برنده شدهايد. ديگر زيادهروی نکنيد. غرورتان را کنترل کنيد، چرا که به قول اشيل، « غرور فرزند خوشبختی است، اما پدرش را میخورد». به جای بلندپروازیهائی که شرق را دچار لرزههای وحشتناک خواهد کرد و باعث میشود که به تدريج همدردی بينالملی خود را از دست بدهيد، تمام همّ خود را صرف پیگيری آباد کردن منطقهای بکنيد که پيش تر بيابانی بيش نبود، و بکوشيد تا با همسايگان خود پيوند برقرار کنيد که در دراز مدت جز به سود شما نخواهد بود.
بی ترديد در اين چند سطر مقدار زيادی بازسازی ناظر به گذشته وجود دارد و تاريخ نوشتن آنها بعد از ژوئن ۱۹۶۷ است، اما نگرانی دوگل نسبت به توسعهطلبی اسرائيل سابقه دارد، چنانکه در ۱۹۵۸ نيز از گلداماير خواهش میکند که «کشور اسرائيل همان جا که هست بماند.»
در ۱۱ اوت ۱۹۶۰ کوو دو مورويل تهديد میکند که اگر ديمونا مورد بازرسی قرار نگيرد، به همکاری با اسرائيل خاتمه خواهد داد و میافزايد که فرانسه حاضر است در صورت قطع برنامۀ هستهايش به اسرائيل خسارت بپردازد. شيمون پرز بلافاصله به پاريس میرود تا با مقامات مذاکره کند و وقت بخرد. پس از سه ماه راه مصالحه باز میشود: کميساريای انرژی اتمی فرانسه ديگر نقشی در ديمونا بازی نمیکند، اما شرکتهای فرانسوی که از پيش در اين برنامه شرکت داشتهاند، تا پايان قراردادهای خود به همکاری ادامه خواهند داد. اسرائيل اعلام خواهد کرد که ديمونا يک پروژۀ صرفاً مسالمتآميز است و فرانسه هم از تقاضای خود مبنی بر بازرسیهای بينالمللی صرفنظر میکند. شرکتهای فرانسوی تا سال ۱۹۶۵ به کار در ديمونا ادامه میدهند. آنها، بی آنکه مستقيماً در ساختن کارخانۀ بازپردازی ( retraitement ) شرکت داشته باشند، تمامی اطلاعات و توانائیهای فنی را در اين مورد در اختيار اسرائيل قرار میدهند.
در اين ضمن، اسرائيلیها، در کادر برنامۀ اتم در خدمت صلح، به همکاری خود با آمريکائیها ادامه دادهاند. آنها از اين برنامه برای پوشش برنامۀ مخفی خود استفاده کردهاند. آمريکائیها برای اولين بار از طريق اطلاعاتی که با هواپيماهای جاسوسی يو-۲ دست آوردهاند، نسبت به برنامههای اتمی اسرائيل در ديمونا سوءظن پيدا میکنند، ولی دليل ديگری برای اين که پيشتر بروند نمیيابند. به نظر میرسد که علت شکست اطلاعاتی آمريکائيان اين باشد که فرض را بر اين گذاشته بودهاند که اسرائيل فاقد امکانات لازم برای دست زدن به چنين برنامهای است. همچنين ممکن است که انگلتون (۵)، در سی آی ای، مانع گردش اطلاعات شده باشد. او بنا به عادت معمول خود، از انتقال اطلاعات مربوط به اسرائيل به مسئولان مربوط خودداری کرده است.
در ژوئیۀ ۱۹۶۰، سفارت آمريکا در تلاويو، که از پخش شايعاتی در مورد ديمونا نگران شده، پرسشهائی در مورد ماهيت فعاليتهائی که در اين شهر صورت میگيرد با اسرائيليان در ميان میگذارد. به او پاسخ داده میشود که در آنجا «يک کارخانۀ نساجی» دائر شده است. ولی آمريکائيان متقاعد شدهاند که با يک برنامۀ هستهای سر و کار دارند و پرسشهای خود را پیگيری میکنند. در سپتامبر پاسخ اين است که کارخانه مشغول پژوهش در امور ذوب فلزات است. در اکتبر، سرويسهای انگليسی اطلاع میدهند که موافق همۀ قرائن، کارخانۀ ديمونا يک رآکتور اتمی است و، در نوامبر، شورای امنيت ملی ايالات متحده وارد عمل میشود و رسماً از مقامات فرانسه و اسرائيل میخواهد تا اطلاعات لازم را در اختيارش قرار دهند. از ۱۸ دسامبر مطبوعات انگليسی و آمريکائی ماجرا را افشا میکنند.
اسرائيلیها اعلام میکنند که برنامۀ هستهایشان انحصاراً برای رفع نيازهای صنعتی، کشاورزی، پزشکی و علمی است. فرانسویها اضافه میکنند که همۀ احتياطهای لازم در نظر گرفته شده تا اطمينان حاصل شود که از کمک فرانسه به اسرائيل در عرصۀ هستهای فقط در برنامههای مسالمتآميز استفاده شود. در ۲۱ دسامبر بن گوريون در کنهست نطق میکند و، به عنوان تنها نخستوزير اسرائيل که دربارۀ ديمونا حرفی زده، اعلام میکند که اين پروژه ، که هدفهای آن انحصاراً مسالمتجويانه است، يکی از عناصر پروژۀ بزرگتری است برای توسعۀ صحرای نقب.
از عمر دولت آيزنهاور چند هفته بيشتر نمانده است، بنا بر اين تنها کاری که میتواند بکند اين است که مخالفت صريح آمريکا را با هر گونه غنیسازی هستهای اعلام کند و خواهان تضمينهائی در مورد تاًمين اطلاعات و بازرسی شود. بن گوريون به همين پاسخ اکتفا میکند که اسرائيل برنامۀ توليد سلاحهای هستهای ندارد.
به هنگام تحويل قدرت در ۱۹ ژانويه ۱۹۶۱، دولت آيزنهاور به دولت کندی اطلاع میدهد که اسرائيل از ۱۹۶۳ به بعد قادر خواهد بود که سالانه ۹۰ کيلوگرم پلوتونيوم با کيفيت نظامی توليد کند و بنا بر اين بايد يک سيستم کنترل و بازرسی برقرار شود تا از ورود سلاحهای هستهای در خاور ميانه جلوگيری به عمل آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ – Henry Laurens، استاد تاريخ در مدرسۀ زبانهای شرقی پاريس و در کولژ دو فرانس. جلد چهارم کتاب او به نام La question de Palestine سال قبل منتشر شد. مقالۀ حاضر ترجمۀ بخش اوّل از فصل نهم جلد سوم همين کتاب است.
۲ – حزب سوسيال دموکرات اسرائيل (Mapaï ).
۳- ظاهراً منظور کارخانهای است که زائدهها يا زبالههای رآکتورهای اتمی را دوباره به کار میگيرد. فرانسه گويا تنها کشوری است که اين زبالهها را مجدداً مورد استفاده قرار میدهد و از آنها اورانيوم و پلوتونيوم استخراج میکند.
۴- Shimon Peres, La force de vaincre, entretiens avec Joëlle Nathan, Paris, Edition du Centurion, 1981, pp.116-121.
بن گوريون نيز در نامهاش به دوگل، به تاريخ ۶ دسامبر ۱۹۶۷ ، به همين گفتگو اشاره میکند.
۵- James Angleton ، مسئول روابط سی آی ای با اسرائيل.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر