کیهان آنلاین
اگرچه در دنيای امروز دمکراسی بهترین روش حکومت شناخته می شود، اما
تنها روش حکومت نیست، با نظام مذهبی هم می شود مملکت داری کرد به شرط
آنکه هوس های ترش و ملس نکرد! حکومت مذهبی با شهرنشينی و صنعت و
تکنولوژی جور در نمی آيد، اما البته با زندگی روستائی و اقتصاد زراعی و
فرهنگ شبانی کاملاً همخوانی دارد.
خمينی بر خلاف وارثانش افکاری منسجم داشت و آرمان سیاسی او در تمام
عمرش یک جامعه روستایی و مذهبی بود، یعنی همان جامعه که تصادفاً نظيرش
را در فیلم «گاو» داریوش مهرجوئی دیده بود و پسندیده و یک بار در
سخنرانی اش از آن فیلم تمجید نیز کرده بود؛ البته فیلم گاو، از نظر
سینمایی، هنرمندانه و جذاب است، اما خمینی که اهل هنر و هنرمندی نبود
آن هم «سیم نما» که از نظر اکثر علما حرام است! پس یقیناً شيفته محيط
اجتماعی داستان و نقش «مش اسلام» شده بود.
می دانیم داستان فیلم گاو در یک ده کوره عقب مانده می گذرد با مردمانی
به شدت مذهبی و خرافی که در میان آنها «مش اسلام» که نقش او را علی
نصیریان ایفا می کند، شخصيت محبوب و مغز متفکر روستا است. بخوانید همان
«ولی فقیه» است و همه اهالی حتا کدخدا نیز در برخورد با هر مشکل دست به
دامان او می شوند و از مش «اسلام» رهنمود می طلبند.
آدم منفور و خبيث ده نیز جوانی ست که به قول کدخدا چون به تازگی از شهر
بازگشته، آتش می سوزاند! چنين محیط و مردمی دقیقاً با آرمان
سیاسی خمينی مطابقت داشت و در واقع جامعه آرمانی و ایده آل او بود.
پس وقتی خمینی در آستانه هشتاد سالگی و کشاکش انقلاب در ایران به
پاریس رفت، گروهی سياستباز فرنگ رفته از جمله «مثلث بيق» او را دوره
کردند و با طرح مهملاتی از قبیل «جمهوری دمکراتيک اسلامی» و «اقتصاد
توحيدی» و امثالهم به اظهار فضل پرداختند۰
خمينی اگرچه برای آنها اعتباری قائل نبود، اما به منظور حفظ «وحدت
کلمه» و جلب افکار عمومی جوامع غربی مصلحت را در آن دید که «آزادی» را
به «اسلامی» بچسباند و وعده هائی بدهد که کوچک
ترین اعتقادی به آنها نداشت و
از همین رو نیز
پس از دستیابی به قدرت
بی درنگ آنها را
پس گرفت.
اما
خمینی
با تمام نفوذی که داشت نتوانست آرمان سیاسی خود،
همان روستای «گاو»
را در ايران پیاده کند و
خودش بشود «مش اسلام» و
یک
جامعه تمام عيار روستائی مذهبی بسازد
زيرا بخش بزرگی از مردم مقاومت کردند و حاضر نشدند
پس از یک انقلاب که ظاهرا برای آزادی بود به جامعه و فرهنگ شبانی پناه
ببرند.
در نتیجه وارثان خمينی منافع خود و مصلحت نظام شان را در آن دیدند که
روی دو صندلی بنشینند و
بر سر دو راهی شهر و روستا خيمه بزنند و راه بر قافله
شتابان
تمدن ببندند.
اگر حکومت دینی در تاریخ جهان تجربه نشده بود و آيت الله خمینی نیز يک
سيد جوان و گمنام بود، در آن صورت شاید مورخان آينده می نوشتند که «در
اواخر قرن بیستم روشنفکران با هوش ایرانی يک نابغه جوان و ناشناخته کشف
کردند و بر مسند قدرت نشاندند تا با افکار شگرف و نوین خود جهان را
متعالی کند، اما دسیسه استکبار جهانی این تجربه گرانبها را با شکست
مواجه ساخت و ...» اما نه خمینی يک نابغه جوان و ناشناخته بود و نه
حکومت دینی در تاریخ بشر بی سابقه بود؛ پس احتمالاً مورخان در آینده
خواهند نوشت «در آستانه قرن بیست و یکم روشنفکران ایرانی، قربانیِ هوش
سرشارشان شدند و ملت و مملکت را به راهزنان قافله تمدن سپردند».
آدميزاد بنا به سرشت خویش، خود خواه است؛ وقتی منافع شخصی اش به ميان
می آيد آرزو می کند کفه ترازو به نفع خودش و به زیان جامعه سنگین شود و
چون منافع اجتماع مطرح می شود از دیگران انتظار دارد فداکاری
کنند و از منافع شخصی خود به نفع جامعه بگذرند. اين تضاد غريزی يکی از
موانعی است که بر سر سازش بین منافع فرد و اجتماع وجود دارد۰
مانع دیگر،
به ماهیت اجتماع مربوط می شود که
همواره
متغير و متحول است و طبعاً قوانین و مقرارات جاری نيز می باید متناسب
با تغيير و تحولات بازنگری و بهنگام شوند۰
رفع این موانع،
بخش بزرگی از تلاش رهبران سیاسی ممالک آزاد را به خود مشغول کرده تا با
تدوین قوانین شفاف و عادلانه بین منافع فرد و جامعه تعادل ایجاد کنند و
مانع بروز ناهنجاری شوند و چون سازش ثابت و مطلق هرگز حاصل نمی شود و
تنها ايجاد
یک
تعادل نسبی ميسر است، پس تلاش در این زمینه مستمر و تمام ناشدنی ست و
می توان آن
را مهم
ترین بخش خدمات سياسی به حساب آورد.
در نظام بی نظم جمهوری اسلامی نه منافع فرد مطرح است و نه منافع اجتماع
؛ «فرد» زمانی عزيز و ارزشمند می شود که شهيد شود و از اين دنیا برود و
اجتماع نیز زمانی از حداقل منافع برخوردار می شود که اعضای آن در
ولایتِ حاکم ذوب شوند و اگر رهبر فرمان دهد غسل شهادت کنند و کفن
بپوشند!
در این رژيم من دراوردی انتظار هر نوع اصلاحات و خدمات سیاسی خیال باطل
است، چون هدف، تنها حفظ نظام است، نه خدمت به مردم! يعنی حفظ منافع قشر
آخوند که طی سی و چند سال اخير با کسب انحصاری قدرت و دستیابی به ثروت
بی سابقه ملی و سوء استفاده از مدرن ترين ابزار اطلاع رسانی، به موازات
روش های سنتی، می کوشد تا با تحریک و تحمیق جوانان محروم و ساده لوح در
کشورهای مسلمان شرّ به پا کند و از این طریق، قدرت و منافع خود را در
ایران حفظ نمايد! طبعاً سران دیگر نظام های بی نظم منطقه نیز دست روی
دست نمی گذارند تا حزب الله و سپاه قدس و دیگر شيعيان تحت فرمان ولايت
فقيه، آنان را از اریکه قدرت پائین بکشند و «آقا» را درمقام رهبر
مسلمانان جهان بر آنان تحمیل کنند بلکه می روند زیر چتر حمایت قدرت های
بزرگ و با استفاده از امکاناتی به مراتب وسیع تر، به نوبه خود،
علیه «رژيم ملاها» در تهران شرّ به پا می کنند؛ نتیجه آنکه امروز ده ها
فرقه کوچک و بزرگ مسلح اسلام گرا در منطقه به جان خود و مردم بی دفاع
افتاده اند و مرتکب جنايات وحشیانه می شوند. جنگ های مذهبی که چند
قرن اروپا صحنه خونين آن بود، در صفحات تاریخ به عنوان بی رحمانه ترین،
طولانی ترین و ابلهانه ترین نوع جنگ ثبت شده است.
به تکرار باید یادآور شد که اگر جنگ های مذهبی در کشورهای اسلامی شعله
ور شود، که در حال شعله ور شدن هست، دیگر هیچ قدرت سیاسی و یا نظامی
قادر به مهار کردن آن نخواهد بود. منطقه به جهنم تبدیل می شود و در این
میان، ایران «عجم» و شيعه و ثروتمند بیش از ممالک عربی خسارت می بیند.
در موقعیتی چنين خطرناک بر ایرانیان خردمند است تا علاج واقعه را قبل
از وقوع بکنند؛ دست در دست هم دهند، و با دفع دیوانگان حاکم بر کشور،
راه آشتی و همبستگی ملی و سازش و همکاری با جامعه جهانی را بگشایند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر