۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

تفسیرهای سیاسی عبدالله خان آفرین بان، مرسی، مرسی آقا!


کیهان آنلاین
 واقعا باید گفت آفرین آقای بان کی مون، مرسی آقای مُرسی! قدری جلو تر بروم و مقدمه ای بیاورم.  اولین دبیرکل سازمان ملل "تریگ ولی" بود و آخرینش پیش از این آقای بان کی مون، آن سیاه دوست داشتنی یعنی "کوفی عنان" که همین اواخر باز سراغ او رفتند که تو ای سیاه خوش نیت، بیا ریش سفیدی کن و کار سوریه را فیصله بده. او هم با حسن نیت کامل، آستین ها را بالا زد و انصافا خیلی کوشید، اما آخر سر گفت حل مشکل سوریه کار من نیست.  همان همسایه ها را که شیرینی ها را خورده اند خبر کنید که بیایند و این معضل را هم خودشان حل کنند. کار که به اینجا رسید، تازه یاد من می افتید؟ حل مشکل سوریه از دست من ساخته نیست و رفت و استعفا داد.  اما قصدم آن نبود. می خواستم بگویم از تمام این دبیرکل های جورا جور و رنگارنگ تنها یک نفر بود که جراتی به خرج داد که جانش را هم در همین راه از دست داد و آن اگر یادتان باشد شخصی بود به نام " داگ هامرشولد" که درآفریقا هواپیمایش سقوط کرد یا سقوطانده شد و رفت پی کارش.  بقیه دبیرکل ها، همه از اوتانت و کورت والدهایم و خاویر پرز دکویار و آن یکی مصریه  پطروس پطروس غالی، آمدند و رفتند بدون آنکه تاثیر و اثری تاریخی و به یاد ماندنی از خود به جای بگذارند. اما این "بان کی مون" اهل کره جنوبی از جنم و جنس دیگری است آقا.  باور کنید من یکی که سال ها در سیاست استخوان خرد کرده ام، انتظار نداشتم این مرد بیاید و با آن صراحت و شجاعت جلو میزبانانی که هزنیه هتل و شام و ناهارش را داده بودند، آن گونه بایستد، راست تو چشمان اینها نگاه کند و ایرادهایشان را یکی یکی بکشد به رخشان.  واقعا اگر عظما جان و مموتی آدم بودند و قدری غیرت داشتند باید آب می شدند و می رفتند زیر زمین.  آقا این بان اینها را کاملا شست و گذاشت کنار.  از سیاست خارجی اینها انتقاد کرد، از فحاشی ها و پریدن هایشان به اسرائیل و محو اسرائیل و "اسرائیل غده سرطانی است" انتقاد کرد و از انکار "هولوکاست" که گفت هرکی این حرفا را بزند اعتبار خودش را از بین برده است. صریحا به  بی توجهی شان به حقوق بشر و بی اعتنایی به "احمد شهید" و مصوبات کمیسیون حقوق بشر اشاره و انتقاد کرد. عین اینکه به بچه داره راه و رسم کار را یاد می دهد گفت کاری کنید که مردم بیایند پای صندوق رای و در انتخابات آتی شرکت بکنن! خطاب به مردم ایران گفت که سازمان ملل و مردم دنیا، پیام آزادی خواهی مردم ایران را شنیده اند و پشتیبان حقوق قانونی و حقوق بشر و خواست های شما هستند. گفت که حکومت شما باید اعتماد جامعه بین المللی و سازمان انرژی اتمی را جلب کند که واقعا هدف شما تولید انرژی اتمی برای استفاده های صلح آمیز است ولاغیر. به عنوان عضو سازمان ملل توصیه کرد به تصویب نامه های شورای امنیت احترام بگذارید. زندانی ها و مخالفان را آزاد کنید که بروند سر کار و زندگی و فعالیت های سیاسی. وقتی هم به دانشکده وزارت خارجه رفت خیلی حرف های بودار زد که یک نمونه اش این بود که گفت: "هر کشوری که خود را در تقابل با خود قرار دهد، خود را از نیرو وحسن نیّت مردم خویش محروم کرده و فضا را برای بی‌ ثباتی آینده آماده می کند ".
آقا به خدا دیگه آبرو و حیثیت برای این رهبر و آن اوس محمود نگذاشت. آقا واقعا اگه اینها یک جو آبرو حیثیت و غیرت داشتند، همانجا عتبه را می بوسیدند و می زدند به گاراژ.  مگه این گوشت شکار قدرت و پست و مقام چیه که به خاطرش آدم این همه چس تازی رو تحمل کنه؟   اما آقا، رو که نیست سنگ پای قزوین! اختیار دارین، اینا به سنگ پای قزوین هم گفتن زکّی!  انگار نه انگار.  خلاصه  بان جان حسابی اینارو کنف کنف کرد.  قیافه عظما جان را باید بعد از این حرفا می دیدیم که در جلسه نبود.  غیرت داشت، باید رنگ صورتش عین شاتوت شده باشد. اما کو غیرت؟  روزنامه ها هم فردایش صدا را کلفت کردند که بله رژیم ما "سعه صدر" دارد و از این انتقادات استقبال می کند.  چه اشکالی دارد،  فرضا دبیرکل سازمان ملل انتقاد کند و یکی به اینها نگفت ای پدر نامرد ها، پس برای چه در صدد گسترش وساختن زندان های جدید هستید؟ برای چه تمام زندانها پر شده از انتقاد کنندگان؟ برای چه هرکی نفس کشیده، فورا بردینش به هلفدونی که تو به سوسک دولتی اهانت کردی و امنیت داخلی و خارجی را به خطر انداختی؟ مگر این بابا "سحرخیز" و "تاجزاده" و "طبرزدی" و "قدیانی" و ازهمه اینها مهم تر، من؟  بله آقا من عبدالله خان، یک عمر است چه می گوییم؟ داریم از شما پدر نامردا انتقاد می کنیم.  چطور نوبت ما که می شود از "سعه صدر" و این حرفها خبری نیست؟ اما آقای بان که آن جوری آبروی شما را می برد یاد سعه صدر میفتید؟ نه حالا خودمونیم راستی یک جواب درست حسابی دارید که به ما بدین و ما هم جواب این میلیونها خواننده را بدهیم؟ به قول این آمریکایی ها سعه صدر و سعه صدر "مای فوت" والله حیا هم خوب چیزیه.  من که هی مینویسم یک بام و دو هوا، مقصودم همینه. یارو میاد میگه حیا کنین و این وضع حقوق بشر نیست. واسه چی به این احمد شهید، نماینده کمیسیون حقوق بشرسازمان ملل اجازه ورود به جهنم جمهوری اسلامی نمی دهید که بیاید و از زندانها بازدید کند؟ این هم تاسیسات "پارچین" و «فردو» است که بهانه کنید کارشناس های سازمان انرژی اتمی جاسوس غرب هستند و می آیند و اطلاعات محرمانه را می برند و می گذارند تو دست اسرائیل و آمریکا؟ یعنی در این زندانها چه افتضاحی بر پا کرده و چه گندی به هم زده اید که از ترس، حتا نمیتونید این احمد شهید را دعوت کنید که بیاید کهریزک های شما را ببیند. آن پدر نامرد ضرغامی و خبرنگار پست تر از خودش هم که می گوید زندانهای ما هتل پنج ستاره است که همان ستاره ها بخورد به فرق سر تو ضرغامی وآن خبرنگار خبر بذارت  و آن رهبرت که حیا نمی کند.  خوب مانعی دارد این احمد شهید را مدتی دعوت کنید که در این هتل های پنج ستاره اقامت کند و بعد برود خارج و برای هتل های شما تبلیغات کند که مردم بشتابید که عقب نیفتید؟ آخر دروغ و پدرسوختگی هم حدی دارد. شماها حیا نمی کنید؟ بی جهت نیست که این روزها مردم اسم ات را ازعربی به فارسی برگردانده و تو را "زِرغامی" می خوانند. یعنی کسی که خیرسرپدرش، غام غام زر می زند بدون آنکه اصلا معنای زر زدن هایش را متوجه باشد. هتل پنج ستاره بخورد به فرق سرت.
البته فراموش نشود  همه اینها را که از زبان بان گفته شد، ماهم سالهاست که می گوییم منتها وقتی بان می گوید، شما یک قبرستون پدرها می گویید به به جمهوری اسلامی "سعه صدر" دارد و در مقابل انتقاد، بسیار و فراوان تحمل دارد.  اما تا ما می گوییم، فوری یک برگ احضاریه می آید که خودت را فردا اول وقت به "کهریزک" معرفی کن که قرار است یک "سعه صدر" ی به تو نشان دهیم که رب و روبت را یاد کنی.
اما برویم سر این محمد مرسی که باید گفت آفرین و مرسی ومرسی به تو ای مرسی آقا که از قرار پدرت مسئول فرستادن "مرس" بوده که هنگام شناسنامه گرفتن، اسمت را گذاشته اند "مرسی". یعنی توهم عین خود ما از دسته گدا گشنه ها و طبقه سوم و متوسط  مایل به پائین هستی که با کوشش و لیاقت، نه پارتی بازی و وابستگی های فامیلی، خودت را به این بالا بالاها رسانده ای، نوش جانت.  در مسافرتت به ایران، به این نتیجه رسیدم که آدم درست و حسابی هستی.  اوایل که شنیدم از اخوان المسلمین هستی، دلم برای مردم مصر سوخت. با خودم گفتم باز یک حزب اللهی دبش دو آتشه آمده سرکار که این مصری های بدبخت را حسابی فریب دهد و ادعا پشت ادعا که ما آمده ایم زندانها را دانشگاه کنیم وگورستانها را پارک شهر و آقای سرلشکر تو می خواهی نوکر آمریکا بمانی؟ ما می گوئیم بیا از عقب به ما متصل شو و با تو کاری نداریم. ما آب را مجانی می کنیم، برق را مجانی می کنیم، تیلیفون را مجانی می کنیم، با این درآمدی که از کانال سوئز داریم، به هر مصری باید هر روز صبح اول وقت یک کشتی دم درخانه اش به صورت مجانی تحویل بدهند.  باخودمان گفتیم فردا هم که بر خر مراد سوار شد، به جای تامین آب و نان و برق و امنیت و حیثیت برای مردم، میرود به پائین تنه این مصریها بند می کند و بعد شعار"حجابت کو" سر می دهد و خلاصه مثل آن مسلمان بی کار، فلانش را می برد و برای خودش کار و سرگرمی درست می کند. عینهون همین رهبران بی عار و بی مقدار خودمان. اما این مرسی که ما در تهران دیدیم، والله آقا خیلی صلابت داشت. بعد از نطق یخ و بی مزه عظما جان و ترک کردن سالن از ترس، که این احمدی هم مثل سگ حسن دله بلند شد رفت دنبال عظما جان که مثلا او را راه بیندازد و هیچ فکر نکرد که ما بدون او که ریاست کنفرانس را داشت، چگونه باید سیب خود را بخوریم یا بزنیم بر فرق سرش، این مرسی آقا راست قامت پشت تریبون ایستاد و چش تو چش این شرکت کننده ها انداخت و اولین ضربه را وقتی زد که گفت خوب از حالا جلسه رسمیه.  یعنی چی؟ یعنی عظما جان آن حرفهایی که آمدی وباد به غبغب مبارک انداختی و قره قره کردی، همه به هدر رفت. چون من رئیس غیرمتعهدها هستم و همین حالا با صحبت من، جلسه رسمیت پیدا می کند و تمام آن نطق یخ وبی مزه ات بر آب گوزید و بعد هم این مرسی آقا یک سلامی و ذکر خیری از ابوبکر وعمر و عثمان وعلی کرد که یعنی اگه مسلمانید، باید احترام چهارتا خلیفه بزرگ را نگهدارین، که این جمهوری اسلامی ها، کارد میزدی، خونشان نمی آمد، مخصوصا آن ذوب شده ها در فلان رهبری.  بعد هم این مرسی آقا از اول تا آخر این رژیم ما را یکی یکی شمرد و آمد جلو و احمدی و بقیه سران قبیله جمهوری اسلامی هم همین جوری با دهان نیمه باز محو تماشای این مرسی آقا بودند. گفت که این سوریه با نهایت وحشی گری مشغول قلع و قمع مسلمانان است واصلا به حقوق بشر اعتنایی ندارد وبه زودی هم فلنگش در رفته بدجوری سرنگون خواهد شد. باور می کنید تو "ام القراء اسلامی" در سرزمین ولی امر مسلمین جهان این حرفها مثل گلوله شلیک شود؟  بعد هم ریاست کنفرانس غیرمتعهدها را به این احمدآقا اسما تحویل داد و بی اعتناء به  این جیره خواران، رفت و قرص و محکم سرجایش نشست وهنوز سخنرانی احمدآقا رئیس تازه به دوران رسیده جلسه به نصفه نرسیده بود که مرسی آقا نگاهی به ساعتش انداخت که واقعا دل شیر را به لرزه می انداخت و بعد هم ازجایش بلند شد و بدون اینکه رئیس و بقیه را به خاویار مبارکش حساب کند، یکراست خودش را رساند به فرودگاه مهرآباد خمینی و دِ برو که رفتی. 
این بدبخت ها، مدتها زمین و زمان را آب جارو کرده بودند و برای دعوت این مرسی آقا، این و آن را واسطه قرار داده بودند و معاون و مشاور رئیس جمهور را فقط برای دعوت او به قاهره فرستاده بودند، برای این بابا فرش قرمز پهن کرده بودند به این پهنا. وقتی هم اعلام کردند که مرسی آقا قرار است به تهران بیاید، انگار که شاخ غول را شکسته اند، چنان فیس و فوس و افاده ای  راه انداختند که انگار به محض ورود مرسی آقا، روابط سیاسی جمهوری اسلامی و مصر در سطح سفارت کبرا راه خواهد افتاد اما  شتر درخواب بیند پنبه دانه، نه تنها این مرسی آقا به تجدید رابطه سیاسی اشاره ای نکرد، بلکه همان طور که گفتم اول و آخر و وسط اینها را شمرد و بعد هم عین بچه آدم رفت سرجایش نشست.  تو دلم گفتم ای کاش ما هم شانس و اقبال مردم مصر و ترکیه را داشتیم و حالا که قرار شده، حکومت و رهبر اسلامی داشته باشیم، ای کاش به جای این خشک مغزها، یکی از این مرسی آقاها یا رجب طیب اردوغان ها، نصیب ما می شد. آخه ماهم مثلا ناسلامتی مملکتیم و حکومت داریم؟ اینم رهبر و رئیس جمهوره که نصیب ما شده؟ آدم قحطی بود؟  

عالم بی عمل و یک بام و دو هوا
عظما جان به سازمان ملل و بان کی مون توصیه کرده که باید جلو ارسال اسلحه به گروههای بی مسئولیت و مخالف حکومت سوریه را گرفت.  اما اگر تو و روسیه برای بشار اسد این همه اسلحه فرستاده زرادخانه های او را تا خرخره پرکنید عظما جان اشکالی ندارد؟ همین دیروز بود که خبرگزاری ها اعلام کردند با تهدید عراق و این مالکی بدبخت، هرروز هواپیماهای باری شما با استفاده از فضای عراق، انواع و اقسام مهمات و اسلحه های گوناگون را تحت عنوان کمک های بشر دوستانه و بهداشتی برای بشار اسد می فرستد. تو بفرستی اشکالی ندارد اما کشورهای دیگر حق ندارند به طرف مقابل کمک کنند؟
در اعلامیه پایانی کنفرانس غیر متعهدها هم یک ماده ای گذاشتند که کشورهای خارجی حق دخالت در امور داخلی سوریه را ندارند و من مانده ام که این جمهوری اسلامی کشور خارجی برای سوریه به حساب نمی آید و سوریه را یکی از استان های خود می داند، یا فرستادن این همه اعضای سپاه قدس و مهمات و شبه نظامی و... یا عده ای جلاد و جاسوس و مشاور نظامی در لباس زائر، دخالت در امور داخلی سوریه نیست و دخالت در امور خارجی آن است؟

ای آخوند مفت خور!!
این را هم بخوانید که یکی از آخوندهای تن پرور مفت خور افاضه کرده است که خدا هست، پیامبر هست ، امام هست و در حاضر نبودن آنها البته فکر نکنید زمین از حجت خداوند خالی می ماند، نخیر، آنها نماینده دارند، وکیل دارند و آنها همان کسانی هستند که احکام خدا را به ما می رسانند.  خمس،ذکوه، نذورات، خیرات وسایر وجوهات مذهبی حتما باید ادا شود و چنانچه این وظایف انجام نشود، حکم اش قتل است، اعدام است. اما در غیاب خدا و پیامبر و امام و صاحب عصر، البته باید این وجوهات شرعیه را  به نمایندگان آنها داد. من به توصیه عظما جان نمی خواهم این مساله را "کش" دهم اما مرتب از خود می پرسیدم چرا خودش جلو این شیادی ها را نمی گیرد. تا اینکه ظریفی گوشی را داد دستم که عبدالله خان کجای کاری، خود معظم له و لورده هم در این دستبردها سهمی دارد که به طور مرتب، از طرف همین نماینده خدا و امام و پیامبر به بیت واصل می شود.

کنفرانس می گیروم آی کنفرانس می گیروم... آی
شاه بعد از دوهزار و پانصد سال یک جشنی گرفت و ازکورش خواست که آسوده بخوابد همه کارها روبراه است.  هزینه آن جشن ها به مراتب از این ظاهرا ششصد میلیون دلار اعلام شده خرج کنفرانس، کمتربود. اما این یک قبرستون پدرها،  آبرویی از آن شاه بینوا بردند که هنوز نقل مجالس است.  اما نوبت که به این نوکیسه های تازه به دوران رسید، انگار که آتش به اموال حاجی مال خر می زنند، پول را به سطح کره زمین پاشیدند و بنا به مثل معروف که چون دسترسی به خاتون نداری، دریاب کنیز مطبخی را، اینها چون نتوانستند سران و رهبران و نمایندگان کشورهای درست و حسابی را حاضر به شرکت در این کنفرانس بکنند،  با دست گرفتن یک ذره بین بسیار قوی دیجیتال، در روی کره زمین به جستجوی کشورهای نادر و کمیاب پرداختند و آنها را با وعده وعید های چرب و پرمایه، به این جشن و شادمانی و سور  بخور و بریز و به پاش دعوت کردند و دربرابر ناله و زاری آنها که ما فقیریم، بیچاره ایم، نداریم، نمی توانیم این گونه هزینه ها را تحمل کنیم، گفتند شما کارتان نباشد، اون با ما (عین مرحوم تقی ظهوری در فیلم گنج قارون) و علاوه بر تامین هزینه رفت و آمد، هتل، خورد و خوراک این فقرا، مقداری هم پول توجیبی و بودجه خرج خاصه و خرید سوقاتی برای خانم والده و همسر واجب النفقه اختصاص دادند که در برگشت نزد عهد و عیال شرمنده نشوند و برای آنها هم سوغاتی و قاقا لی لی گرفته و ببرند.
شنیده شد که علاوه بر معدودی از سران کشورها، تعدای وزیر خارجه و معاون و مشاور وزیرخارجه هم در این کنفرانس حاضر شده اند اما البته با دریافت هزینه سفر و هزینه سفره و سایر کمک های مالی. بعضی از کشورها هم برای خالی نبودن عریضه، ثبّات و دربان و ماشین نویس سفارت خانه خود در تهران را به این کنفرانس فرساده اند.  نام بعضی از کشورهایی را که مشمول عنایات نقدی جمهوری اسلامی شده اند، برای ثبت و ضبط در تاریخ در اینجا می آورم:
افغانستان، فلسطین (فلسطین محمود عباس، نه غزه، وجوهات غزه را نقدی دادند اما قرار شد آنها نیایند و فقط عباس بیاید)، بنین(بر وزن عنین)، بوتان (ازقرار این کشور منبع گازبوتان است)، پابوآ (کشوری که پای مردمانشان به شدت بو می دهد)، وانا آتو (من که عبدالله خان باشم هرچه روی نقشه، با ذره بین دیجیتال گشتم، این کشور را پیدا نکردم)، سی شل، سودان (همان که رهبرش ازسوی دادگاه های بین المللی تحت تعقیب است)، پاکستان (همان کشور اسلامی که از نظر اعتقادات مذهبی، برخلاف جمهوری اسلامی،  اشکالی ندارد که بمب اتمی بسازند)، تونس، لبنان، سوریه، یمن (پادشاهی بود در یمن.... به قدر هفتاد و دو من)،  کنیا، ازبکستان، لیبی (همان که هفت نفر از ماموران وزارت اطلاعات و سپاه را گروگان گرفته است)، کره شمالی، عراق، سومالی (ازنام کشور مشخص است که همواره به کمک های مالی بسیار نیازمند است)، بلیز (سازنده انواع و اقسام بلیزر های گوناگون)، نیکاراگوئه و بسیاری از کشورهایی که نامشان تا کنون به گوش احدالناسی نرسیده است، از این کمک های بشردوستانه و امدادهای غیبی مالی، برخوردار شده اند که در میان این کشورها، فقیرتر و نیازمندتر ازهمه کشور دوست و برادر و همجوارما عراق است که اکنون به واسطه سیاست نفتی جمهوری اسلامی و به یمن تحریم مواد نفتی، مقام دوم را در بین کشورهای صادر کننده نفت به خود اختصاص داده و با تولید ناقابل روزانه دو و نیم میلیون بشکه نفت، جمهوری اسلامی را به رتبه چهارم فرستاده است.
فراموش نشود این بریز و بپاش ها که مبلغ آن اگر راست باشد به ششصد میلیون دلار بالغ شده است، درحالیست که کارگران کارخانه های جمهوری اسلامی مدتهاست حقوق خود را نگرفته اند و وزارت اطلاعات رژیم نیز طی گزارشی به کلی سری و محرمانه خبر داده است که به سبب ناتوانی دولت در انجام تعهدات مالی و حتی پرداخت حقوق ماهیانه کارمندان، احتمال می رود که به زودی جمهوری اسلامی با یک شورش اجتماعی روبروشود.
حالا با توجه به این شرایط، "صمدآقا" حق نداشت در آن رژیم فریاد بزند "جشن میگیروم آی جشن میگروم آی" و حالا هم صدایش را بلند کند که "کنفرانس میگیروم آی کنفرانس میگروم آی...."؟

آخر و عاقبت دزدان سر گردنه
حتما خبردار شدید که بالاخره پس از مدتها این دست و آن دست کردن و به کار بردن توصیه های شدید و غلیظ که این اندازه موضوع را کش ندهید، حالا یک دزدی ناقابلی معادل سه هزار میلیارد دلار صورت گرفته که فرضا در تاریخ مملکت ما بی سابقه هم هست، دندان به جگر بگذارید و صبر کنید.  بالاخره قوه بسیار مستقل قضاییه ما پس از مدتها نشستن و برخاستن و چای و قهوه خوردن و قلیان و سیگار کشیدن آرای خود را به طور کاملا محرمانه و سری دادند و از آنجا که این قوه ما خیلی مستقل است و خودش به تنهایی جرات اعلام این احکام را نداشت، آنها را فرستادند خدمت عظما جان که قربانت گردم چه می فرمایید؟ ما که جرات اعلام و این احکام را برای اجرا نداریم. خودتان تکلیف را روشن کنید. عده ای از اینها در بیت رهبری هستند و هر روز چشم در چشم شما می دوزند و نعلین مبارک را می لیسند، عده ای هم ریاست فلان کمیسیون مجلس را عهده دارند، آن یکی هم معاون اول است و آن دیگری مشاور ویژه رئیس جمهوری هم سلیقه شما. خلاصه زیر دم هرکدامشان یک گردن کلفتی، جسارت نباشد، مثل خود حضرت اشرف بیتوته کرده است.  ما که عقل مان به جایی نرسید.  این احکام را می فرستیم خدمت خودتان. ریش دست شما، قیچی دست شما، امر می فرمایید، بکشیم، بگیریم، اعدام کنیم، تیرباران کنیم، بخشیده شوند، در نظر گرفته نشوند، یک بار دیگر به اینها فرصت داده شود یا خلاصه هرچه تو فرمایی. چه فرمان یزدان چه فرمان رهبر.  آقا والله شما که غریبه نیستید، ما که جرات اجرای این احکام را نداریم چی می فرمایید؟
ازآن طرف احمدی هم رفته پیش آقا که همه این سندها درست است و این پولها هم با سند و مدرک هم راستی و هم قلابی و جعلی، اخذ شده و بیشتر از اینها بوده که این قوه قضاییه بدبخت، فقط به مقداری از آن پی برده است و همه را خرج کرده ایم که آن شصت و سه درصد کذایی را جور کنیم. در این مملکت کسی به کسی مجانی کتک هم نمیزنه چه برسه که فرد مورد نظر و هم سلیقه شما را از صندوق بکشند بیرون. آنهم با اینهمه رای. آقا اگه این پولا نبود، حالا به جای من، موسوی نشسته بود و به جای شما هم خدا میدونه کی بود.  شاید هم تشکچه شما خالی خالی و بی صاحب افتاده بود. آقا ماکه حرفهایمان را با شما رو راست میزنیم. حالا که این قوه قضاییه، اینها را محکوم کرده اگر بندازینش هلفدونی خوب دوستا و رفقاشان که ساکت نمی شینن همه جا، جار میزنند که این پولها را ما به قرآن قسم می خوریم که توجیب این بابایی که محکومش کردن،  نرفته همه را داده این و اون که فرمان آقا اجرا بشه و یک رئیس جمهور مومن و معتقد انتخاب بشود. این آدما یکی دوتا هم نیستن که بشه فرستادشون کهریزک، یه لشکرند. جلو زبونشونم نمیشه گرفت. آقا بیا یه معامله بکنیم، نه ازشما، نه ازما. نه شما گندش را درآورید نه ما حرفی میزنیم و اسم اونایی را میاریم که یک سرشون به بیت وصله و یه سرشون به یه جاهایی.همین چند نفر را به اضافه آدمهای خودتون حکم حکومتی بدین و قال قضیه رو بکنین. بقیه هم چشمشون کور و دندشون نرم. میخواستن این جوری آشکارا دزدی نکنن. فعلا بروند مقداری در این زندانها که عین هتل است، آب خنک بخورن.  
معامله به این ترتیب بسته میشود و من راضی، تو راضی، گور پدر ناراضی.  احمدآقا خوش و خندان میاد بیرون. آقا هم در حالی که خنده رضایت بر لبان اش نقش بسته به مترسک اش می گوید غیر اون ده نفر، بقیه را می دهم سرب مذاب بریزین تو حلقومشون که دیگه از این غلط ها به این صورت آشکارنکنن. اگرم میکنن یه جوری بکنن که "مردم نفهمند" من که همیشه تاکید می کنم کاری که می کنین هرچی هست از نظر من اشکالی نداره.  فقط یه جوری بکنین که مردم نفهمن حالا برو دیگه اینطرفا نبینمت ها. به خانم والده هم سلام مخصوص مرا برسان.

افاضات آقا در مجلس خبرگان
وظیفه اصلی مجلس خبرگان آن است که اعمال رهبر جمهوری اسلامی را بررسی کرده و چنانچه اشکالی درآن یافت، با احضار رهبر تذکار لازم را به او بدهد و چنانچه رهبر اعتنائی به تذکارات مجلس خبرگان نشان ندهد، پاسخ مستدلی نداشته باشد، وی را از رهبری خلع ونفر دیگری را به جای او انتخاب کند. اما ازآنجا که در مملکت بلازده ما تمام سازمانها، در عین حال که ادعا می کنند کاملا مستقل و آستین سرخود هستند، اما همگی دربست نوکر و چاکر بیت رهبری هستند. واضح است که مجلس خبرگان نیز از این قانون دیکتاتوری استثناء نیست وبه عنوان نمونه  به محض آنکه هاشمی رفسنجانی، سه سال پیش یک بار وظایف خبرگان را یادآوری کرد، به اشاره عظما جان در موقع انتخابات او را ریاست برکنار کرده و جنازه متحرکی را به جای او انتصاب کردند که دیگر کسی حرف زیادی نزند.
آخرین افاضات عظما جان در مجلس خبرگان هم که چند روز پیش ادا شد جالب است.  به جای آنکه مجلس خبرگان از حضور او بهره برداری کرده و وی را مورد ملامت قرار دهد که تو هم واقع شورش را درآورده ای،  این هم شد رهبری که کشور را به آستانه ورشکستگی کامل رسانده ای واینهمه دشمن برای ما در داخل وخارج به وجود آورده و این مملکت را نیز تبدیل به بهشت دزدان و دروغگویان و دغلکاران کرده ای؟  یا با این ولخرجی ها و تشکیل کنفرانس بیهوده غیرمتعهدها آتش به مال مردم زده ای و خلاصه کاری کرده ای که حتا رئیس سازمان ملل هم صدای فریادش بلند شده است، ایشان یعنی عظما جان که از حرف های بان کی مون و محمد مرسی، حسابی کنف شده بود و هنوز از درد آن پیلی پیلی می خورد، افاضه فرمود که من از وضع مملکت خیلی راضی هستم.  اولا این جلسه غیرمتعهد ها "اقتدار" ما را به جهانیان نشان داد.  به عبارت دیگر وقتی آنها دیدند ما چگونه عینهون ریگ، دلار دانه ای دوهزار وسیصد تومان را خرج کرده و به شکم این نمایندگان جهانی سرازیرکرده ایم، خیلی از "اقتدار" ما به وحشت افتادند.  از سوی دیگر من خیلی راضی هستم چرا که مملکت روبه پیشرفت است. حتا وزارت اطلاعات هم خیلی محرمانه به من گزارش داده که به زودی شاهد شورش اجتماعی مردم درمانده این مملکت خواهیم شد که باید از همین حالا فکری برای مقابله با آن بکنیم. اما از همه اینها مهم تر، این کنفرانس متعهد ها، یک شکست خیلی بزرگی برای "دشمن" بود.
عبدالله خان که من باشم در حاشیه نطق ایشان اضافه کردم مخصوصا آن نطق آقای بان کیم ون و آن گفته های مرسی آقا، و رفتاری که او با عظما جان و رئیس جمهور و بقیه مقامات جمهوری اسلامی کرد، خیلی دشمن شکن بود و حسابی دشمن را عصبانی کرد و حتا شنیده ام که یکی از دندان های "دشمن" هم بدجوری شکسته است.  ظریفی می گفت عظما جان شعر هم می گوید باید برایش درهمان حاشیه پیغام اضافه می کردم  که عظما جان اگر تو شاعری...

ته مانده بساط
آخرین قسمت این تفسیرها را به تازه ترین گوش بُری جمهوری اسلامی اختصاص می دهم. یک آقایی در تهران هست که بسیار خوش ذوق و با استعداد است و این استعدادش را نیز در خدمت مردم ایران قرار داده و با اشعاری که می سراید، داد دل مردم را از این حکومتگران یاغی می ستاند.  نامش "عالی پیام" است و حقیقتا هم پیام های عالی از راه سروده هایش برای مردم می فرستد و جگر سردمداران را به آتش می کشد ودل مردم را خنک می کند.   اما خودش خود را "هالو" می نامد و من هم اصراری ندارم با وی مخالفت کنم.  هرکس خودش را بهتر از دیگران می شناسد.
اما نکته ای که می خواستم بیاورم.  این آقای عالی پیام یا هالو را عده زیادی نمی شناختند فرض بفرمایید فوق فوقش یک میلیون نفر در داخل و خارج از ایران آن هم به یمن شبکه مجازی اینترنت.  این حکومت کم عقل که نه سیاست خارجی خوبی دارد و نه سیاست داخلی، آمد این بابا را گرفته و دوهفته ای زندانی کرد.  عالی پیام حتا در زندان هم راحت ننشست و ذوق اش را به مردم نشان داد و نیش اش را به جمهوری اسلامی فرو کرد و شعری با این مضمون ساخت که حالا می فهمم مقصود این رژیم از اینکه مرتب می گفت ما قصد داریم زندانها را تبدیل به دانشگاه کنیم یعنی چه. این مدتی که من درزندان بودم راز این معما برایم کشف شد.  اینجا تمام زندانیان یا دانشجو یا استادان دانشگاه ها هستند.
همین بی سیاستی رژیم در دستگیری چنین آدمی، سبب شد که این شعر او مثل ورق زر بین مردم رد و بدل شده زینت بخش اغلب سایت ها شود. رژیم نیز با اخذ یکصد میلیون تومان از وی به عنوان وثیقه و درحقیقت شیتیلی، او را فعلا آزاد کرده است. در حالی که این بابا اکنون تومنی سه عباسی  با قبل فرق دارد که "هالو" به زندان اندرشد و "عالی پیام" و «عالی مقام» از آنجا به قلب مردم پای گذاشت.  حالا شما هی به من ایراد بگیرید که چرا این اندازه به بی عقلی این رژیم بند می کنم. به قول آن خان خراسانی خطاب به ایرج میرزا، حالا شازده، من حق ندارم؟  
 
 
 
□□□ تکفروشی کیهان در فروشگاه های ایرانی
□□□ اشتراک کیهان: کیهان را مشترک شوید

© Kayhanlondon 2000-2012 U.K. London

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر