کیهان آنلاین
«هانس روله» نویسنده این تحلیل از سال 1982 تا 1988 در وزارت دفاع
آلمان کار میکرد. وی در این مقاله تلاش میکند بر اساس
تجربه کوبا و اتحاد شوروی و هم چنین جنگ اعراب و اسراییل نشان
دهد که «عقلانیت» غربی برای پیشگیری از یک فاجعه اتمی کارآمدی خود را
از دست داده است زیرا نیروهایی برای دستیابی به تسلیحات اتمی تلاش
میکنند که نه تنها از این «عقلانیت» بیبهره هستند بلکه اساسا اعتقادی
به آن ندارند. به اعتقاد هانس روله، حکومت اسلامی ایران و زمامدارانش
یکی از آن نیروها هستند و از همین رو تحلیل خود را بر این پرسش بنا
مینهد: آیا اگر روزی جمهوری
اسلامی به بمب اتمی مسلح شود
دیگر قابل کنترل خواهد بود؟ در تاریخ نمونههای متعددی دیده میشود که
در تناقض با این امر است.
*****
دین به عنوان پایه جمهوری اسلامی میتواند قدرت و توان سیاست
بازدارندگی اتمی را بی تاثیر کند.
هر چه دوران احتضار برای بقا یا فنای برنامه تسلیحات اتمی بیشتر طول
میکشد به همان نسبت نظرات افراد مایوسی را میشنویم که به طور علنی
مسئله اصلی را رها کرده و سرانجام نیز
تسلیم برنامه هسته ای ایران میشوند. سیاستمداران، دانشمندان و
روزنامه نگاران با نظراتی
در مورد اعتبار عمومی منطق
بازدارندگی اتمی، به مخاطبان خود احساس اطمینان را نسبت به مساله
همزیستیِ بدون ریسک در دنیایی با چند قدرت اتمی القاء میکنند.
حفظ امنیت جهان با «عقلانیت» قدرتهای اتمی؟
نقطه اوج این نظریه را میشود در مقاله کِنِت والتس، دانشمند آمریکایی
مسائل استراتژیک، در شماره ژوئیه/آگوست مجله "مسائل بینالمللی"
زیر عنوان "چرا ایران باید
بمب اتمی داشته باشد" دید. او در این مقاله این موضع را پیگیری میکند
که گویا تسلیحات اتمی همیشه و همه جا منجر به ثبات استراتژیک میشود و
پخش شدن این تسلیحات در سراسر جهان، به نظر والتس، مسئلهای به وجود
نخواهد آورد. آری، به نظر او،
این امر حتا مطلوب و پسندیده نیز هست! به گفته والتس، در جهان نوین
جنگهایی که حیات انسانها را به خطر بیاندازد، دیگر غیر ممکن شده است
و جنگهای متعارف "کوچک" هم میبایست پذیرفته و تحمل شوند. هر چند موضع
والتس کمتر مورد تایید و رضایت افکار عمومی و توده مردم قرار گرفت، ولی
باید از والتس برای طرح نظراتش سپاسگزار بود زیرا در اثبات حرفهای خود
مبالغه کرده و به این صورت آنها را به موضعی پوچ تبدیل کرده است. این
موضع از یک "عقلانیت" یکسان و مشابه حرکت میکند که همه مسئولان
تسلیحات اتمی نیز ظاهرا میبایست از آن پیروی کنند.
ولی "عقلانیت" جهانی و فراگیر وجود ندارد. نه تنها چنین "عقلانیت"
جهانشمولی در عصر اتم موجود نیست بلکه در رابطه بین دولتهای اتمی نیز
چنین عقلانیتی وجود ندارد. عقلانیت بستگی به
فردیت ملی و " استراتژیِ فرهنگ " یعنی بستگی به نظام ارزشی و
هنجارهای هر یک از کشورها دارد. چون عقلانیت در مفهوم نظام ارزشی غرب
یکی از شرایط کارکرد سیاست بازدارندگی اتمی در نظر گرفته میشود [یعنی
پایبندی به یک نظام ارزشی و هنجاری] آنگاه این واقعیت نیز مطرح میشود
که "عقلانیتهای" بدیلی نیز در کشورها و فرهنگهای دیگر موجودند که با
عقلانیت غربی همخوانی ندارند تا جایی که شرایط اصلی در مورد جنگ و صلح
نیز با هم مطابقت پیدا نمیکنند و از همین رو در مناسبات آنها ثبات به
وجود نمیآید. این مساُله به
این معنی است که در دنیایی با چند قدرت اتمی، سیاست بازدارندگی اتمی
دیگر کاربردی ندارد و جنگها امکانپذیر میشوند. به کلام دیگر، برخلاف
والتس و همفکرانش، سلاحهای اتمی، خطر و پیامدهای به راه انداختن جنگ
را به صورت پیش بینی ناپذیر افزایش داده
و به همین دلیل، دنیا را امن
تر کرده است ولی خود سلاحهای اتمی، امکان وقوع یک جنگ اتمی را از میان
نبرده است. فرضیههای والتس در مورد دنیای زیبایی که پر از کشورهایی
است که دارای بمب اتمی
هستند، درست به همین دلیل، خطایی بسیار خطرناک است.
والتس برای اثبات تز خود و شماری از همفکرانش به
روند جنگ سرد رجوع میکند. به زمانی که دو ابرقدرت اتمی با
خواستهای بلند پروازانه و مختلف با هم مقابله میکردند. به نظر والتس
و همفکرانش، سیاست بازدارندگی اتمی از
بروز واقعی عملیات جنگی
پیشگیری کرد و بی تردید جنگ سرد به طور کلی و جنگ کوبا به طور مشخص،
دلیلی بر اثبات کارکرد این سیاست اتمی میباشد. ولی بحران کوبا داستان
دیگری را هم بیان میکند، داستانی که نشان میدهد که سیاست بازدارندگی
اتمی نه همیشه و
نه همه جا یکسان است پس میتواند
ناکام نیز بماند.
عقلانیت از نوع کوبایی
همانطور که میشود از اسناد و مدارک اتحاد شوروی که از سال
1990 به بعد
در دسترس قرار گرفتهاند
نتیجه گرفت، فیدل کاسترو و چه گوارا در حین بحران کوبا، از مسکو
درخواست میکنند که در صورت امکان یک جنگ متعارف از سوی
ایالات متحده آمریکا علیه کوبا، اتحاد شوروی یک حمله پیشگیرانه
با بمب اتمی علیه آمریکا انجام دهد. کاسترو این حرفها را موقعی میزند
که شوروی از جمله 64 موشک بُرد متوسط در جزیره کوبا مستقر کرده بود.
کاسترو
در آن موقع گفت: "اگر ایالات متحده آمریکا در یک عملیات بی
رحمانه به کوبا دست به یک جنگ متعارف بزند، ما این امکان را به دست
میآوریم که برای همیشه خطر را با اقدام به دفاع مشروع دفع کنیم، صرف
نظر از اینکه این راه حل [حمله اتمی پیشگیرانه] تا چه اندازه سخت و
سنگدلانه باشد».
خروشچف در مورد این درخواست کاسترو بعدها میگوید که این ارباب کوبا
گویا "هنوز فکر نکرده بود که پیشنهادش میتوانست دنیا را به نابودی و
نیستی بکشاند." سرهنگ ویکتور سمیکین که در این بحثها در کوبا شرکت
داشت مینویسد کوباییها حاضر بودند تمام پیآمدهای حمله اتمی را که از
خاک کوبا با سلاحهای شوروی انجام شود، قبول
کنند. سمیکین میگوید
کوباییها اصرار میکردند تسلیحات
اتمی موجود در کوبا میبایست
فوراً مورد استفاده قرار بگیرند. در ضمن، مساُله کوباییها دیگر واکنش
به حمله احتمالی آمریکاییها نبود بلکه یک حمله پیشگیرانه فراگیر و
گسترده علیه ایالات متحده آمریکا بود با این هدف که تا جایی که ممکن
است بتوان به آمریکا ضربه جبران ناپذیر وارد آورد.
سمیکین میگوید: "کوبایی ها حاضر بودند خودشان را قربانی کنند."
آنها باور داشتند که "کوبا نابود میشود ولی سوسیالیسم پیروز
خواهد شد." این نظریه کاملا مطابق اعتقاد چه گوارا بود که خواب یک نوع
"زورآزمایی قاطعانه" به عنوان "آخرین هدف کمونیسم" را میدید و حاضر
بود بر مبنای آن عمل نیز بکند.
قائم مقام نخست وزیر شوروی آناستاز میکیان که متعلق به هیات اعزامی
شوروی در کوبا بود مات و مبهوت این بحث را در مورد حمله پیشگیرانه اتمی
دنبال میکرد. او بالاخره با طعنه به چه گوارا واکنش نشان میدهد: "ما
آمادگی شما را برای یک مرگ زیبای قهرمانانه مشاهده میکنیم. لیکن ما بر
این عقیده هستیم که هیچ دلیلی ندارد که کسی بخواهد فقط در زیبایی
بمیرد."
ما
میتوانیم از بحران کوبا درسال
1962 دو نتیجه بگیریم:
از یک سو، آن بحران نشان داد که سیاست بازدارندگی اتمی
بین رقبایی کارآمد دارد که طرز تفکرشان همخوانی و یا تا حدی با
هم انطباق داشته باشد. از سوی دیگر، ما را وادار به این شناخت میکند
که این سیاست در برخورد
با ایدئولوگهای متعصب که در عین تخیل و باور به آخرت و پایان جهان،
مملو از نفرت مها ناپذیر نیز هستند، هیچ کارآمدی ندارد. توضیح نکته آخر
بسیار روشن است. آنجایی که در طبقهبندی ارزشی افراد و گروهها و یا
مردمان کشورهای مختلف، ارزش زندگی فرد به اهداف بالاتری مشروط میشود،
یک آمادگی نهفته برای رفتن به پیشواز مرگ و قربانی شدن به وجود میآید.
در چنین شرایطی تهدید به
ضربه متقابل اتمی دیگر اهمیتی ندارد. البته اقدامات چشمگیر
ایدئولوگهای متعصب و بی ملاحظه امری ناآشنا نیست. در چهار چوب این بحث
ولی میبایست نشان داده شود که چگونه یک دولت کور از تعصب ایدئولوژیک،
خود، نابودی مردم کشورش را فعالانه دنبال میکرد.
اگرچه ایدئولوگهای متعصب تنها گروهی نیستند که یک نظام بازدارندگی
اتمی متقابل را دست نیافتنی میسازند.
عقلانیت از نوع ژاپنی و عربی
احساسات بیکران مبتنی بر عِرقِ ملی نیز میتواند نگرشهای معقول غربی
را ناکارآمد کند. اقدامات وزیر
جنگ ژاپن، ژنرال کورچیکی آنامی، دقیقا این مساله را نشان میدهد. او پس
از انفجار نخستین بمبهای اتمی کوشش کرد دولت ژاپن را متقاعد به ادامه
جنگ کند. آنامی دولت ژاپن را به اجرای آخرین نبرد در خاک
ژاپن فرا میخواند:
"درست همان گونه که شرافت
ملی، شرافت زندگان و مردگان طلب میکند." آنامی و یاران همفکرش که
عمدتا ارتشی بودند بحث درونی ژاپنیها در خصوص ادامه جنگ را با فاصله
خیلی کمی از حریفانشان باختند.
سالها طول کشید تا ایالات متحده آمریکا درک کرد که در بعضی مناطق این
دنیا شرافت ملی بسی بیش
از زندگی مردم آن کشورها اهمیت دارد، البته با تمام پیآمدهایش برای یک
سیستم بازدارندگی اتمی متقابل که البته مستلزم آن است که طرف مقابل هم
دارای "عقلانیت" غربی باشد.
یک دلیل دیگر برای اثبات این ادعا که دولتها در مورد حفظ زندگی مردم
کشورشان همیشه عقلانی رفتار نمیکنند،
یعنی "معقولانه" و بر مبنی ارزشها و هنجارهای غربی عمل
نمیکنند و به همین دلیل هم نمیتوان آنها را با تهدید به یک حمله
متقابل از اقدامات ماجراجویانه بازداشت،
تجربهای است که به طور مشخص
از جنگ خاور میانه سال 1973 یعنی جنگ یوم کیپور داریم. مبدا
نظامی جنگ در آن شرایط،
مجموعهای از نشانهها بود که برای غرب که از سیستم بازدارندگی حرکت
میکند، قابل تصور نبود. دو کشور عاری از بمب اتمی،
مصر و سوریه اقدام به یک جنگ
متعارف، غافلگیرکننده و پیشگیرانه
علیه یک قدرت اتمی، یعنی اسرائیل، زدند که تحت حمایت ایالات
متحده آمریکا، به مثابه قویترین قدرت اتمی جهان قرار داشت.
در واقع این جنگ [بر اساس
«عقلانیت» غربی] یک جنگ "غیرممکن" بود.
روند جنگ نشان میداد که استراتژی آنها چقدر عجیب بود. بعد از اینکه سه
روز اول جنگ، ارتش اسرائیل را به حاشیه فروپاشی رساند، هرچند بیست بمب
اتمی اسرائیل آماده برای انجام عملیات شده بودند، ولی رهبری اسرائیل در
هیچ مقطع زمانی به دنبال اقدامات فراگیرتری نبود، بلکه بر عکس! وزیر
جنگ وقت، موشه دایان، دستپاچه شده و حتا به فکر شرایطی برای سازش
افتاده بود و گلدا مایر حتا به فکر خود کشی بود. به کلام دیگر: قدرت
اتمی اسرائیل در حاشیه یک شکست متعارف قرار گرفته بود بدون اینکه [بر
اساس همان «عقلانیت» غربی] بتواند سلاحهای اتمی خود را به میدان
بیاورد تا به این صورت مهاجمان را مجبور به تسلیم کند.
اینکه بالاخره روند جریانات به صورت دیگری به پیش رفت و اسرائیل پیروز
شد، مربوط میشود به
ارسال مقدار زیادی تسلیحات نظامی از آمریکا
به آن کشور.
هنری کیسینجر بعدها خصوصیات این جنگ را به این صورت مطرح کرد: «هیچ کس
نبود که در نظام دولتی آمریکا و در مقامات امنیتی اسرائیل با جدیت
اعتقاد داشته باشد که مصر و سوریه واقعاً حمله خواهند کرد.» درتعریف ما
از عقلانیت، عملی شدن این نظریه غیر ممکن بود که دو کشور عربی جنگی را،
فقط برای احیای عزت نفس خود، شروع کنند که نتوانند از آن پیروز
به در آیند. ما حد و مرز باورهای خود را نمیشناختیم. مقوله "جنگ
انتحاری" که ناصر سالها قبل از آن به عنوان حمله بعدی و جنگ
گریزناپذیر دولتهای عرب بر
ضد اسرائیل که تسلیحات اتمی داشت، مطرح کرده بود، در بحث های
استراتژیستهای کشورهای اتمی غرب که
در روشنگری بسر میبرند وجود خارجی نداشت.
عقلانیت از نوع ایرانِ اسلامی
و امّا معقولیت رهبری قدرت بالقوه اتمی ایران تا چه حدی است؟ پاسخ به
این پرسش مستلزم شناختی است که جان آگرستو، رئیس پیشین دانشگاه سانت
جان در نیومکزیکو، چند سال پیش بعد
از کسب تجربیات در جنگ عراق به این صورت مطرح کرد: "ما در غرب دین را
تضعیف کردیم و آن را
آن قدربه حاشیه کشاندیم که هم وحشیگریهای آن
و
هم تواناییهای آن را ناچیز
میپنداریم. ما نه میفهمیم که میشود برای خدا قتل کرد و نه میفهمیم
که میشود برای آن مُرد! ولی دیگران [آنهایی که به آن اعتقاد دارند]
دقیقا همین ها را انجام میدهند."
دولتهای ایران که بعد از خمینی و بعد از انقلاب رادیکال اسلامی
سر کار آمدند هیچ وقت تردید نداشتند که قوانین الاهی والاتر از
تمام امور زندگی بشری میباشند. خمینی تهاجم عراق در سال 1980 را دقیق
تفسیر نمود:
"ما ایران را ستایش نمی کنیم، ما خدا را ستایش و عبادت می کنیم؛ چرا که
میهن پرستی نام دیگری است برای الحاد. من می گویم بگذارید تا این
سرزمین ایران بسوزد. من میگویم تا این سرزمین ناپدید شود، در صورتی که
اسلام فاتحانه در باقی جهان پدیدار خواهد شد." این هیچ چیز دیگری نیست
به غیر از آماد گی برای شهادت جمعی در زمان موعود. در خیلی از کتابهای
مدارس که هنوز هم تدریس میشوند اظهار نظرات خمینی را میتوان یافت که
بر اساس آنها یا اسلام بر جهان پیروز میشود و یا ما همگی زندگی ابدی
و شهادت را انتخاب میکنیم. آنها در هر دو مورد فکر میکنند که
پیروز و کامیاب خواهند بود.
اینکه در آن کتابها از خمینی
نقل قول آورده میشود اتفاقی نیست. اگر هم مؤسس انقلاب ایران و
بنیانگذار انقلاب رادیکال اسلامی که
فرم ویژه ای دارند، 23
سال است درگذشته ولی او همچنان همه جا حضور دارد. تمام کتابهای درسی
ایران پر از نقل قولهایی از خمینی هستند که اصول نابِ امام را تبلیغ
میکنند که باید مانند خدا ستایش شود. اظهارات خمینی توسط اعلام مکرر
رئیس جمهوری احمدی نژاد که گویا امام قائم به زودی باز خواهد گشت، به
شکلی دراماتیک نمایان میشود.
طبق اصول شیعه، قبل از ظهور امام قائم
دریک دوره، فجایع و ناهنجاریهایی روی میدهد، یعنی جنگ امام
زمانی بین نیروهای خوب و بد منجر به ظهور امام میشود که بدها را
مجازات کرده و به خوبها
پاداش میدهد.
در حینی که بخش اعظم شیعیان اسلام به امام قائم
و عموماً به آخر زمان
اعتقاد دارند، گروه مشخصی اما اهمیت بزرگی به مقوله آخر زمان
میدهند. وقتی که احمدی نژاد
مانند اکثریت شیعیان صبورانه منتظر ظهور امام زمان نیست
بلکه شرائط ظهور او را با دستهای خودش میخواهد فراهم کند، این
پرسش مطرح میشود که آیا دولت شیعه ایران میتواند
مسبب همان ناهنجاریهایی باشد
که احمدی نژاد تحقق آنها
را خواهان است؟ البته احمدی نژاد در نقش رئیس جمهوری، فرمانده جنگ و
صلح نیست و رهبر اعظم مذهبی علی خامنه ای
این مسئولیت را بر عهده دارد. او رهبر اکثریت شیعیان میباشد که
به ظهور امام قائم اعتقاد دارند ولی زمان و موعد بخصوصی برای برگشت او
تعیین نشده است.
اینکه خامنهای واقعاً به چه چیزهایی اعتقاد دارد و یا ندارد مهم نیست.
مهم این است که او حامی تکالیفی است که سرمشق او خمینی تعیین کرده است.
اطاعت از او، حد اقل یک نوع بیمه زندگی برای خامنه ای میباشد. هر
اتفاقی هم که در بیست سال گذشته پیش آمده، ولی میراث خمینی به عنوان یک
نوع اسلام رادیکال هیچ وقت زیر سئوال قرار نگرفت. انتقادها به جانشین
خمینی هم هیچ وقت اساسی نبوده است. به کلام دیگر: تا هنگامی که خامنه
ای که توسط خود خمینی به عنوان جانشین او منتخب شده بود، حرفها و
اعمال خود را به خمینی استناد میکند، خطری برایش وجود نخواهد داشت.
اگر هم فعلاً نوع مهدویت آخر زمانی اسلام رایکال ایران فقط یک جنبه فرعی دارد، ارثیه خمینی اما در خصوص تربیت شهادت طلبی، نفرت از آمریکا و اسرائیل و تبلیغ انقلاب اسلامی جهانی، چالش بزرگی برای تمام دنیای متمدن و جهان باقی خواهد ماند به ویژه آنکه عقلانیت غربی در چنین مقولهای هیچ معادل و مشابهی ندارد. وقتی که در یک کتاب کلاس هشتم مدرسه ایران نوشته شده است که برای کسانی که به زندگی ابدی اعتقاد دارند، زندگی در این دنیا ارزش واقعی ندارد، پس باید نتیجه گرفت که سیاست بازدارندگی در این نظام تاُثیر خود را از دست داده است.
اگر هم فعلاً نوع مهدویت آخر زمانی اسلام رایکال ایران فقط یک جنبه فرعی دارد، ارثیه خمینی اما در خصوص تربیت شهادت طلبی، نفرت از آمریکا و اسرائیل و تبلیغ انقلاب اسلامی جهانی، چالش بزرگی برای تمام دنیای متمدن و جهان باقی خواهد ماند به ویژه آنکه عقلانیت غربی در چنین مقولهای هیچ معادل و مشابهی ندارد. وقتی که در یک کتاب کلاس هشتم مدرسه ایران نوشته شده است که برای کسانی که به زندگی ابدی اعتقاد دارند، زندگی در این دنیا ارزش واقعی ندارد، پس باید نتیجه گرفت که سیاست بازدارندگی در این نظام تاُثیر خود را از دست داده است.
اگر هم قبولش دشوار است، ولی این به معنی آن است که باید با این فرضیه
وداع کنیم که عقلانیت
همه قدرتهای اتمی تا ابد تضمین شده هستند و سیاست بازدارندگی اتمی هیچ
وقت نمیتواند ناکام شود. ما باید
با این فرضیه وداع کنیم
که جهان [به دلیل عقلانیت] از لحاظ خطرات اتمی جاودان و فنا ناپذیر
است. در دنیای قرن بیست و یکم با چندین قدرت اتمی، بیشتر این امر صدق
میکند که علیه مهاجمان نامعقول، تهدید به حمله متقابل اصلاً موثر
نیست.
پرسش اصلی این است که از یک دیکتاتور چه چیزهایی میتواند برآید؟ اگر
او خود را در این نقش ببیند که برای فتح جهان برگزیده شده است، و این
نقش را «مشیت الاهی» بداند، آنگاه واقعا به چه کارهایی باید دست بزند؟
یا اگر او روزی به تنگنا
کشیده شود و به این نتیجه برسد که بودن و یا نبودن او دیگر در شاُن
مردماش نیست آنگاه قادر به چه اعمالی خواهد بود؟ اتفاقا آلمانیها
میبایست پاسخ این پرسش را به خوبی بدانند!
---------------------------------------------------------------------------
منبع روزنامه آلمانی «دی ولت»:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر