۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

سی سال سینما در جمهوری اسلامی پژوهش و گزارش از بصیر نصیبی

سی سال سینما در جمهوری اسلامی

پژوهش و گزارش از بصیر نصیبی

بخش اول
انقلاب اسلامی و سینما: ماندن یا نماندن؟

سینما رکسمقدمات حضور رژیم خمینی ماهها قبل از سقوط حکومت سلطنتی فراهم شده بود. عوامل و وابستگان آخوند ها از هر امکانی بهره می گرفتند تا رژیم متزلزل پهلوی را زودتر ساقط کنند تا مردم با چشم بسته استبداد وارتجاع مذهبی را جانشین استبداد سلطنتی کنند. آتش سوزی سینما رکس آبادان و سوزاندن 377 تماشاگر فیلم، بستن عمدی درهای خروج که فرار حتا یک نفر رابریده کیهان سال 58: آیت الله لاهوتی: در زمان طاغوت سینمای قم به دستور سید احمد خمینی منفجر شد هم از مخمصه ناممکن می کرد، این طرح ونقشه را تبدیل به یکی از جنایات هولناک نمود. با اینکه ارتکاب این جنایت توسط عامل آخوندها محرز شد، اما هیچ اقدامی برای محاکمه واقعی کسانی که در این فاجعه سهم داشته اند انجام نشد (برای اطلاعات بیشتر). طی این سالها کم نبودند کسانی که به کشت وکشتار سالهای متمادی رژیم استناد کرده اند اما اینان نیز کمتر به فاجعه ای که رژیم چند ماه قبل از نزول منحوسش آفرید توجه کردند*. بعد به فرمان خمینی و دار و دسته اوباش حزب اللهی که بعدها پست های کلیدی جمهوری اسلامی را اشغال کردند، سینماها را در تهران وشهرستانها به بهانه سمبل های فساد و طاغوت به آتش کشیدند.
 بعد از استقرارجمهوری اسلامی خانواده گسترده سینما و تئاتر وتلویزیون که می شود کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و جنبش سینمای آزاد ایران را نیز به آنها افزود موقعیت و وضعیت مبهم تری یافتند.
در تقسیم بندی کلی، سینمای ایران را به دو بخش حرفه ای وتجربی وغیر حرفه می توان تعریف کرد . درسینمای حرفه ای به هنگام سقوط حکومت پیشین و قبل از انقلاب، سه بخش قابل تشخیص بود:
سینمای متداول فارسی، سینمای جبهه سوم که می خواست بین سینمای روشنفکرانه وسینمای متداول پل بزند، و سینمای روشنفکرانه ایران که کمتر می توانست درگیشه سینما موفقیت کسب کند و مخاطبان اش را بیشتر درکلوب های سینمایی جستجو می کرد.  برخی از کارها ی این گروه از تلویزیون ملی ایران نیز پخش می شد.
 به موقعیت متزلزل خانواده سینمای ایران در آغازحکومت اسلامی اشاره کردم ومی افزایم که سازندگان سینمای متداول فارسی یا سازندگان همان «فیلمفارسی» وضعیت نا بسامان تری داشتند. اینها اکثرا با فضای بیرون از ایران آشنا نبودند واصلا نمی دانستند کجا بروند وکجا می توانند بروند؟ برای نمونه بازیگر مشهور و پول سازی چون فردین که به نوعی به نماد «فیلمفارسی» تبدیل شده بود، شهرتش محدود به ایران و یا چند کشور مجاوربود. در این فضا این بخش از سینمای ایران نیز نگران آینده مبهم خود بود.
اموال تهیه کنندگان بزرگ ضبط شده و صاحبان آنها متواری شده بودند (استودیو های مولن روژ، میثاقیه، پارس فیلم، آژیر فیلم و... از تهیه کنندگان: مهدی میثاقیه، علی عباسی، اخوان ها و...) اماسینماگران بخش سینمای روشنفکرانه که اکثرا یا در خارج از ایران درس سینما خوانده بودند و یا با محیط های اروپایی/ امریکایی آشنایی و تماس داشتند بار دیگر به کشور ی که درآن سینما آموخته بودند بر گشتند و یا به کشورهایی که با زبان آن آشنا بودند به تبعید ناخواسته به قول نعمت آزرم پرتاب شدند. هر چند این وضعیت هم با گسترش دامنه پناهندگی و سخت تر شدن شرایط در کشورهای پناهنده پذیر دچار تغییراتی شد. دیگر هر کس همان جایی پناه گرفت که وی را می پذیرفتند.
غلامحسین ساعدیدر همان سالهای آغاز استقرار جمهوری اسلامی تقریبا بطورهمزمان جمعی ازسینماگران مرتبط با سینمای روشنفکرانه، ایران را ترک گفتند و در شهرهای اروپا مقیم شدند. فرخ غفاری، غلامحسین ساعدی (نمایشنامه و فیلمامه نویس)، آربی اوانسیان، هوشنگ بهارلو (مدیر فیلمبرداری)، شاهرخ گلستان، هژیر داریوش، شهره آغداشلو، فریدون معزی مقدم و پرویز کیمیاوی...** اکثرا در پاریس ماندگار شده بودند.
دولت فرانسه که دردهکده نوفل لوشاتو از خمینی پذیرایی کرده بود حالا مرکز تجمع سینماگران رانده شده حکومت خمینی بود. داریوش مهرجویی هم هرچند درس خوانده امریکا بود به این جمع پیوست. حتا قرار چنین بودکه با فیلمنامه ای که ساعدی تنظیم می کند با بازی فرخ غفاری وکارگردانی داریوش مهرجویی فیلمی ساخته شود وحضور غلامحسین ساعدی که انسانی رادیکال و سازش ناپذیر بود در جمع همکاران این فیلم برای رژیم تازه متولد شده می توانست خطرساز باشد . در همین زمان بود که ناگهان گفته شد داریوش مهرجویی به دارالخلافه بر می گردد به این شرط که حکومت ا ز اعدام ژیلا، خواهر داریوش که با فرزند خردسالش و با وجود اعدام همسرش (ازفعالان عضو کنفدراسیون) در زندان مانده بود، صرف نظر کند. در کتاب «سراب سینمای اسلامی ایران » نیز رضا علامه زده از قول ساعد ی نقل می کند که مهرجویی خودش را به رژیم فروخت (سراب سینمای اسلامی ایران صفحه 224). با برگشت داریوش مهرجوئی به جمهوری اسلامی، طرح فیلم مذکور  نافرجام ماند. ابراهیم گلستان هم که مدتی قبل از انقلاب ایران را ترک گفته بود، در ویلایش در لندن  ماندگار شد. ویلایی که در آن در این سالها به افتخار عطاالله مهاجرانی میهمانی خصوصی ترتیب داده می شود.
بهروز وثوقی و پوری بنایی
 اما برای وابستگان سینمای فارسی که راه به جایی نداشتند چاره ای نمانده بود جز اینکه به هر شکل وشیوه ای که شده راهی برای ادامه کارشان در جمهوری اسلامی بیابند ودر آن شرایط یک سری فیلمفارسی که ناشیانه اسلامیزه شده بود سرهم بندی و به بازار آشفته آن زمان ارایه کنند.
در این گونه فیلمها که سرشار از شعارهای ضد حکومت پیشین وضد امریکا بود، همه «بدمن»های سینمای فارسی تبدیل به ماموران ساواک شدند. انسانهای خوب هم یا معمم بودند و یا مذهبی. اما این وضعیت چندان نمی توانست دوام داشته باشد. رژیم جمهوری اسلامی که از ته دل اینان اطلاع داشت در پی آن بود که سینمای اسلامی را با کمک عوامل خودش پی ریزی کند وعذر اینان را بخواهد. فیلمهایشان را هم آقای خلخالی به دستور رهبر سوزاند. وی حتا نگاتیو فیلمها را هم معدوم کرد.

 اینک نگاهی گذرا خواهم داشت به برخی از فیلمهای سینمایی که توسط کادر سینمای فارسی و سینمای متداول ایران در سالهای اول نزول خمینی (سال 59 و60 و  اندکی پس از آن) روانه بازار شد .
 البته همان سالها چند کار شبه مستند را نیز عوامل سینمای فارسی سرهم می کنند. اصغر بیچاره که از سرشناسان سینمای فارسی است مستند ی با نام «سند زنده» ساخت که در آن ادعا می شود مبارزات مردم برای پیروزی جمهوری اسلامی بوده است. فیلمبردار این فیلم فریدون قوانلو بود و موسیقی متن آن از مرتضی حنانه است و تقی کهنمویی نیز در آن بازی کرد. همچنین مستند دیگری را با نام «امریکا نابود است» شخصی به اسم «حسن آقا می» ساخت. اما سازندگان فیلمفارسی تعداد قابل توجهی فیلم سینمایی را  با عجله و با محتوایی که فکر می کردند رژیم پسند است روانه بازار کردند که ند نمونه را با نقل بخش کوتاهی از قصه فیلمها در اینجا می خوانید:
سرباز اسلام، کارگردان: امان منطقی - یک مبارز مسلمان به همراه خواهرش در اثر درگیری شبانه با عوامل ساواک پایش به خانه ای کشیده می شود و...
بهروز وثوقی و گوگوشازفریاد تا ترور، کارگردان: منصور تهرانی -  داود راننده رئیس دادرسی ارتش است و رضا در گروه مبارزان ماموریت پیدا کرده است که رئیس دادرسی ارتش را ترور کند و...
دست شیطان، کارگردان: حسین زندباف، فیلمنامه: نادر ابراهیمی، فیلمبردار: پرویز ملک زاده، بازیگر: محمد علی کشاورز- جاسوس خبره و کارکشته ای با چهره عکاس وارد تهران می شود که...
برنج خونین، کارگردان: امیر قویدل و اسد الله نیک نژاد- کرم ساقه خوار برنج محور داستان فیلم است. این کرم توسط ایادی امریکا به مزارع برنج آورده می شود. عوامل ساواک برآنند تا هر کس را که پرده از این مسئله بر دارد نابود کنند.
طلوع انفجار، کارگردان: پرویز نوری، بازیگر: داود رشیدی، عنایت بخشی- رسول یکی از مبارزان انقلابی بوده که به وسیله چهار مامورساواک به طرز فجیعی به قتل رسیده است و...
کرکس ها می میرند، کارگردان: جمشید حیدری، فیلمنامه و موسیقی متن: منصور تهرانی - عزیز پسر عباسقلی خان که تازه از زندان آزاد شده همراه با دیگر مبارزان سیاسی بر خلاف میل پدر فعالیت می کند تا مبارزات مردم به ثمر می رسد.
قرنطینه، کارگردان: مسعود اسدالهی، فیلمبردار: جمشید الوندی، بازیگر: رضا کرم رضایی، آذر فخر، مسعود اسدالهی- پس از پیروزی انقلاب یک سرهنگ با تظاهر به اینکه در گذشته است مخفی می شود و...
خانه عنکبوت، کارگردان: علیرضا داود نژاد، فیلمنامه: مسعود بهنود، بازیگران: جمشید مشایخی، انتظامی، مسعود بهنود، داود رشیدی. فیلمنامه - چهار تن از عوامل رژیم سابق که از صحنه گردان های ماجرای طبس هستند در شمال مخفی می شوند و...
بهروز وثوقی
این فیلمها مربوط به زمانیست که هنوز سینمای اسلامی درست شکل نگرفته بود و مقامات داشتند قضیه را از زوایای متفاوت بررسی می کردند. در این فضا، میرحسین موسوی که گزارشگر ماهنامه نسیم شهریور 1385 شماره 10 او را نخست وزیر «چپ گرا» می نامید در باره نحوه حضور سینماگران رژیم پیشین در فیلمهای سینمای انقلابی چنین نظر می دهد :
«از گروه های فنی می توان استفاده کرد جز مواقعی که مخالف نظام جمهوری اسلامی باشند. در زمینه نویسندگان و کارگردانان به اعتقاد بنده چهره هایی که نشان بدهند صمیمانه در خدمت نظام هستند با دقت و نظارت می توانند کار کنند. در مورد بازیگران، کسانی که قویا در خدمت نظام طاغوت و ارزش های حاکم بر آن زمانه بوده اند نباید در فیلم ظاهر شوند. اینگونه بازیگران و یا ستاره های طاغوت بهتر است اگر هم توبه کرده اند در کارهای دیگر مشغول شوند.»
 سید محمد خاتمی که بعدا رهبر تمدن ها شد، حتا به حد و حدودی که میر حسین موسوی رضایت می دهد قناعت نکرد. ایشان می فرماید:
 «به مشتهرین به فساد و کسانی که مروج پلید ترین جنبه های ضد فرهنگ اسلامی بوده اند نباید کارهای فرهنگی بخصوص سینما را سپرد حتا اگر مدعی باشند توبه کرده اند... و کسانی که شهرت به فساد ندارند وآماده خدمت به نظام هستند در سینما در نقش های غیر مثبت [یعنی آنها که به زعم رژیم پاک هم بوده اند فقط حق دارند نقش منفی بازی کنند!] حضور یابند... اما آن کس که مخالف نظام است ، بازی نخواهد کرد، فیلم نخواهد ساخت. باید عطای او را به لقایش بخشید» (به نقل از ماهنامه نسیم).
بیک ایمانوردی
بهتر است برای آشنایی با موقعیت آن دوران بیشتر به اسناد خودشان مراجعه کنیم.
ماهنامه نسیم شماره 10 شهریور ماه (1385) گزارش مهمی دارد با عنوان «پرونده ماه، ممنوع التصویرها».البته مشخص نیست چرا واواک در سال 85 تصمیم می گیرد با چاپ برخی از پرونده هاموافقت کند؟ شاید برای ایجاد وحشت در خانواده سینما ولی قبل از بررسی گزارش نسیم یاد آوری می کنم که آن گزارش نیز  تمام واقعیت های سینمای جمهوری اسلامی را برملا نکرده است. در آن گزارش نیز کوشش می شود اعمال ورفتار وفساد عوامل اصلی رژیم پنهان بماند و یا برخی از اعمال آدمها که صلاح نیست از رفتارشان مردم مطلع شوند همچنان مبهم در باره شان نظر داده شود. برای نمونه داود رشیدی که با معیارهای جمهوری اسلامی از عوامل فرهنگی رژیم پیشین محسوب می شد نه تنها باید هر نوع توهین و تحقیر را تحمل می کرد، بلکه علاوه بر بازی در فیلم های تبلیغاتی نظیر «پرواز انقلاب» باید برای جلب جوانان به رژیم به کشورهای دیگرهم سفر می کرد. اما در این گزارش هیچ اشاره ای به وضعیت وی نمی شود. من  به تدریج که مسایل را می شکافم وجلو می روم، تلاش می کنم این موارد را نیز تا حدی که اطلاع دارم شفاف کنم.
باری، گزارشگر ماهنامه نسیم می نویسد:
 «در همان روزها که انقلاب اسلامی شکل گرفت، مردم برخی از سینما ها را در ردیف مشروب فروشی و کاباره ها قرار داده و آنها را به آتش کشیدند» البته یادشان رفت که قبلا شایع کرده بودند سینما ها را سا واک آتش می زند. حالا خودشان اعتراف می کنند که «مردم» آتش زده اند! حقیقت را می توان در کلیشه روزنامه کیهان (در بالا) و در سخنان اعتراف گونه آیت الله لاهوتی دید. گزارش نویس اضافه می کند:بیک ایمانوردی
« صفحات اولین شماره مجله تصویر 58 پر شده بوده بود از توبه نامه هایی که فلان بازیگر که از کرده هایش اظهار پشیمانی کرده و قول می داد که بعد از این در خدمت نظام و انقلاب حرکت کند». گزارشگر اشاره دارد به «فریاد مجاهد» نخستین فیلمی که همان عوامل سینمای فارسی سرهم می کنند، که البته مسؤلین آنوقت سینمایی جمهوری اسلامی دست فیلمفارسی سازان سابق را می خوانند و به طعنه ملامتشان می کنند که جاهل را به مجاهد تبدیل کرده اند.
بنا به گزارش نشریه نسیم، بهمن مفید یکی از نخستین بازیگرانی است که تلاش می کند در سینمای جمهوری اسلامی جایی بیابد. وی می خواهد در نقش یک روحانی در فیلمی ظاهر شود اما در حین فیلمبرداری در کاشان کتک مفصلی از امت در صحنه نصیبش می شود چرا که مردم نمی توانند بپذیرند یک عنصر فاسد طاغوتی در کسوت یک روحانی پاک ونورانی در آید! (آیا بهمن مفید در سفر به جمهوری اسلامی برای تجدید خاطره یک سری به کاشان هم زده است؟!) اما سیروس الوند فیلمساز فرصت طلب فیلمی را که در اواخر حکومت پیشین ساخته بود به نام «نفس بریده» با شرکت بهروزوثوقی در سینمایی در میدان شهدا (میدان ژاله) به روی اکران می آورد. گزارشگر به طوری مبهم چنین می نمایاند که این فیلم را هم امت انقلابی تحمل نمی کنند و تصویر آقا بهروز بر سردر سینما دهان کجی به خون شهدا تعبیر می شود. گزارشگر می نویسد:
بهروز وثوقی «هم به واسطه حضورش در سینمای تجارتی، و سوپر استار بودن درسینمای دهه 50 باید کنار گذاشته می شد» (ببینید دو فقره از جرم بهروز وثوقی چقدر سنگین اند: سو پر استار بودن و بازی در فیلمهای تجارتی). بعد گزارشگر اضافه می کند مهم تر از همه اینها ارتباط تاسف بار این بازیگر با دربار بود.
بیک ایمانوردی و ایرج قادری من نمی دانم آیا واقعا برای جمهوری اسلامی ارتباط با دربار اینقدر مهم است؟ مگر احسان نراقی که خودش هم اذعان دارد درباری بوده و اصلا نام کتابش «از کاخ شاه تا زندان های جمهوری اسلامی» است، مجبوب همه باند ها و دستجات جمهوری اسلامی نیست؟ و یا آیدین آغداشلو که در دفتر فرح پهلوی پست و شغل مهمی داشت در جمهوری پاک اسلامی حتا یک روز هم ملامت شد؟ کار و بارش که سکه است. پس چرا بهروز خان همچنان مغضوب است؟
 
نخستین بازیگری که توبه نامه می نویسد ومجوز کار در جمهوری اسلامی می گیرد، ایرج قادری است. البته قادری را فقط با یک بار توبه رها نمی کنند بلکه او مداوم حتا تا کنون تحقیر می شود. گزارشگر نسیم می نویسد:گنج قارون
« ایرج قادری با نوشتن توبه نامه درتیر 1359 اجازه یافت تا فیلمی به نام «برزخی ها» با حضور بازیگرانی چون فردین،ناصر ملک مطیعی و سعید راد بسازد». به نظر گزارشگر نسیم، با وجود این که مهدی کلهر نامی در وزارت ارشاد برای ساخت این فیلم پروانه داده بود اما حوزه هنری اسلامی به سرکردگی محسن مخملباف به سختی به فیلم حمله می کند و زور دار ودسته مخملباف می چربد و به گفته گزارشگر نسیم،  فردین، ناصر ملک مطیعی، مرتضی عقیلی و رضا بیک ایمانوردی برای همیشه «ممنوع الکار» شدند.
 تا آن حد که من می دانم ناصر ملک مطیعی هیچگاه توبه نکرد. مدتی هم شیرینی فروشی باز کرد وخودش در گفتگویی اعلام کرد که ترجیح دادم کام مردم را شیرین کنم.
 فردین هم تا دوران خاتمی از ارائه در خواست توبه فاصله گرفت ودر این دوران بود که بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی، فردینگویا این توهم را به وی نیز القاء کردند که انگار اتفاقی افتاده است. او در نامه بلند بالایی که به رهبر نوشت تقاضای بازگشت به سینما رااز مقام معظم طلب نمود. البته در نامه فردین ادعای دیگری نیز مطرح می شود وی در تحلیلی استثنایی «گنج قارون» را یک فیلم ضد حکومت پهلوی می نمایاند. ولی فردین بی آنکه ازرهبر مهربان جواب دریافت کند عمرش به پایان رسید و این توبه بی فایده در کارنامه هنری اش باقی ماند بدون آنکه مردم او را فراموش کرده باشند.***
رضا بیک ایمانوردی از ایران می گریزد و به آمریکا می رود وپرویز صیاد به اپوزیسیون می پیوندد و تا پایان عمرش ضد حکومت اسلامی باقی می ماند.
 پرویز صیاد از هنرمندان محبوبی است که در سینما و تئاتر ایران فعالیت گسترده ای پرویز صیاد و شهناز تهرانیداشت. صیاد هم در سینمای روشنفکرانه حضور مثبت و موثر داشت هم بسیاری از کارهایش با موفقیت تجاری همراه بود.
آیا پرویز صیاد نمی توانست بماند و در جمهوری اسلامی کار کند؟ من موقعیت آن دوران پرویز را نمی دانم . اما این را میدانم که هر هنرمندی حاضر نیست خفت و خواری گردن نهادن به فرامین یک رژِیم عقب مانده را بپذیرد و نه تنها سانسور را باعث رشد خلاقیت بداند (مانند کیارستمی) بلکه حذف بوسه را در سینما به سنت ربط دهدپرویز صیاد و پرویز فنی زاده در سریال «دائی جان ناپلئون»(مهرجویی) و بازیگر فیلم های تبلیغاتی نظیر پرواز انقلاب شود (داود رشیدی) و یا مردم را با فریب و نیرنگ به پای صندوق های خیمه شب بازی انتخابات بکشد (بنی اعتماد، میلانی، جعفر پناهی، نوشابه امیری) و آیا می شد و می شود با تمرد از فرامین ارتجاعی حکومت در ایران اسیر آخوندها بدون برخورد با موانع بازدارنده کار کرد؟ با قاطعیت می شود گفت نه. 
 این پرویز صیاد بود که گفت من همبرگر فروشی را به فیلمسازی در آن مملکت ترجیح می دهم. این گفته صیاد تحقیر کار برای گذران زندگی نیست بلکه جدا شدن از عشق و حرفه اصلی را به تمکین وتسلیم ترجیح دادن است. وقتی در همین نوشته مسایل را بیشتر شکافتیم، معنای این گفته صیاد را بهتر درخواهیم یافت.
ادامه دارد...
-----------------------------------------------------------
*کلیشه گزارش های کیهان سالهای 58 و 59 از آغاز تا پایان دادگاه سینما رکس آبادان، در سایت www.alefbe.com در دسترس است. پرویز صیاد نیز نمایش محاکمه سینما رکس را بر اساس اسناد و تحقیق به روی صحنه آورد.
 ** این گزارش وپژوهش برای بررسی سینماوهنر در تبعید نیست ،بسیاری از نام های سازش ناپذیر در تبعید هستند که باید وحق است که در پژوهشی ویژه ،کار ورفتارهایشان را مطرح نمود.
***من با وابستگان سینمای متداول فارسی،معاشرت وهمکاری نداشتم .اما می شنیدم که محمد علی فردین در زندگی خصوصی انسانی بخشنده بود وبه همکارانش که با مشکلات مادی مواجه می شدند کمک می کرده است. بعد از در گذشت وی مردم بطور خود جوش در مراسم وداع با وی حضوری گسترده داشتند که البته این حضور دهان کجی به رژیم نیز معنا می داد.
 
شرح  عکس ها:
1-  سردر سینما رکس آبادان پس از آتش سوزی در 28 مرداد 1357
2- کلیشه روزنامه کیهان 23 آذر 58
3- غلامحسین ساعدی
4- بهروز وثوقی و پوری بنایی
5- بهروز وثوقی و گوگوش
6- بهروز وثوقی
7- رضا بیک ایمانوردی
8- رضا بیک ایمانوردی
9- رضا بیک ایمانوردی و ایرج قادری
10- آفیش فیلم «گنج قارون»
11- بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی و فردین
12- پرویز صیاد
13- پرویز صیاد و شهناز تهرانی
14- پرویز صیاد و پرویز فنی زاده در سریال «دائی جان ناپلئون» (در نقش میرزا اسداله و مش قاسم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر