۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

نگاهي ديگر: آيت‌الله خميني در چند پرده - 1 زنده باد دولت؛ جمهوري فرانسوي

http://www.irdc.ir/storage/images/20090306144640c200-imam-khomeini-paris.jpgسياست حق محور: آيت الله خميني پاريس(14 مهر 57 تا 12 بهمن 57)، فاقد قدرت، به دنبال سرنگوني رژيم شاه و جايگزيني رژيم جديد به جاي رژيم پيشين بود. سخن گفتن در اين دوره مقتضياتي داشت. تمام چشم ها به او دوخته بود.
گفتمان مسلط دهه ي پنجاه ايران، گفتمان دموكراسي و حقوق بشر نبود. آن گفتمان انقلابي، ضد غرب(ضد امپرياليستي متكي بر ماركسيسم بلشويكي، ضد مدرنيته متكي بر انديشه هاي مارتين هايدگر)، ايدئولوژيك، يوتوپيايي، بازگشت به خويشتن(بازگشت به صدر اسلام از سوي علي شريعتي، بازگشت به ارزش هاي آسيايي از سوي داريوش شايگان، بازگشت به ارزش هاي ايرانشهري، استقلال طلب، عدالت جو(مطابق روايت بلشويكي از عدالت اجتماعي)، مخالف دموكراسي و حقوق بشر بود. دموكراسي و حقوق بشر، ارزش هاي بورژوايي- ليبرالي به شمار مي رفت.
آيت الله خميني در پاريس با موج رسانه هاي جهاني مواجه شد كه دائماً از او درباره ي نظام سياسي آينده پرسش مي كردند. گفتمان مسلط ايران، نه تنها كسي را مجذوب خود نمي ساخت، بلكه واكنش شديد ديگران را بر مي انگيخت.
آرا و سخنان آيت الله خميني در پاريس، در تعارض با فضاي چپ زده ي جهان سومي حاكم بر ايران قرار داشت. پاسخ اين پرسش كه آيا آيت الله خميني به آنچه در پاريس مي گفت باور داشت، يا آن سخنان براي عدم تحريك و مخالفت جامعه ي جهاني بيان مي شد، بسيار دشوار است.
او در هيچ يك از مواضع دوران اقامت در پاريس، سخني درباره ي ولايت فقيه نگفت. قانون اساسي مورد تائيد او در اين دوران- كه بعدها در تهران به تائيد دولت موقت ، شوراي انقلاب و خود او قرار گرفت- فاقد ولايت فقيه بود. وي در تاريخ شهريور 1358 براي اولين بار از ولايت فقيه سخن گفت.
گفتمان آيت الله خميني پاريس، گفتمان "حق محور" است: اين كه هر نسلي از حق تعيين سرنوشت برخودار است، هيچ نسلي حق ندارد براي نسل هاي پس از خود تعيين تكليف كند، حق آزادي عقيده و بيان، حق تجمعات اعتراضي، حق سازمان يابي و تشكيل احزاب، حق مخالفت با رهبري سياسي و حق عزل او، به رسميت شناختن حقوق زنان، به رسميت شناختن حقوق اقليت هاي ديني، التزام كامل به اعلاميه ي جهاني حقوق بشر، پذيرش دموكراسي به عنوان يك ارزش و تأسيس يك جمهوري در ايران مشابه جمهوري فرانسه. اسلامي كه او در پاريس تبليغ مي كرد، اسلامي بود كه همه ي انحاي دموكراسي و حقوق بشر را به رسميت مي شناخت. مستندات زير، برخي از موارد بي شمار سخنان او در پاريس است:
"در اسلام آزادي مطلق است"[1]. "در اسلام دموكراسي مندرج است و مردم آزادند در اسلام، هم در بيان عقايد و هم در اعمال"[2]. "در يك رژيم اسلامي، آزاديها صريح و كامل خواهد بود"[3]. "در جمهوري اسلامي، هر فردي از حق آزادي عقيده و بيان برخوردار خواهد بود"[4].
"در جمهوري اسلامي، زمامداران. . . دقيقاً بايد به آراء عمومي در همه جا احترام بگذارند. . . مطبوعات در نشر همه ي حقايق و واقعيات آزادند. هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتي كه مصالح مردم را به خطر نيندازد، آزادند"[5]. "ما مي خواهيم مطابق اعلاميه ي حقوق بشر عمل كنيم، ما مي خواهيم آزاد باشيم، ما در مملكتمان استقلال مي خواهيم، آزادي مي خواهيم"[6].
"اسلام. . . مي تواند تضمين همه ي انحاء دموكراسي را بكند"[7]. "هر فردي از افراد ملت حق دارد كه مستقيماً در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و او بايد جواب قانع كننده دهد در غير اين صورت اگر برخلاف وظايف اسلامي خود عمل كرده باشد، خود به خود از مقام زمامداري معزول است"[8].
"در حقوق بشر، اين است كه هر ملتي بايد خودش سرنوشت خودش را تعيين كند، يعني الان خودمان بايد سرنوشت خودمان را تعيين كنيم. ما حق نداريم سرنوشت اعقابمان را تعيين كنيم، اعقاب ما بعداً مي آيند؛ خودشان سرنوشتي دارند، به دست خودشان بايد باشد، نه به دست من و شما"[9].
"به چه حقي ملت پنجاه سال پيش از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مي كند؟ سرنوشت هر ملتي به دست خودش است. . . چه حقي داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؟. . . اگر چنانچه سلطنت رضا شاه فرض بكنيم كه قانوني بوده، چه حقي آنها داشتند كه براي ما سرنوشت معين كنند؟ هر كسي سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهاي ما ولي ما هستند؟مگر آن اشخاصي كه در صد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مي توانند سرنوشت يك ملتي را كه بعدها وجود پيدا مي كنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمد رضا سلطنت قانوني نيست"[10].
"دولت اسلامي يك دولت دموكراتيك به معناي واقعي است و براي همه ي اقليت هاي مذهبي آزادي به طور كامل است"[11]. و مهمتر از همه ي اينها، او در پاريس از "جمهوري" به "همان معنايي كه همه جا جمهوري است" دفاع مي كرد. به نماينده ي مخصوص كاخ اليزه و مدير كل سياسي وزارت امور خارجه ي فرانسه مي گويد:"اصل جمهوري همين است كه در مملكت شما هم هست".
"ما تابع آراي ملت هستيم. ملت هر طوري كه رأي داد، ما از آن تبعيت مي كنيم. . . اكثريت ملت هر چه گفتند آرايشان معتبر است ولو به خلاف يا به ضرر خودشان باشد". "آزادي بيان، آزادي انتخابات، آزادي مطبوعات، آزادي راديو تلويزيون، تبليغات، اين از حقوق بشر و از ابتدايي ترين حقوق بشر است". "حكومت اسلامي مبتني بر حقوق بشر و ملاحظه ي آن است. هيچ سازماني و حكومتي به اندازه ي اسلام ملاحظه ي حقوق بشر را نكرده است. آزادي و دموكراسي به تمام معنا در حكومت اسلامي است. . . اسلام همه ي حقوق بشر را تضمين كرده است".
نوشتار حاضر بيش از اين به آيت الله خميني پاريس نمي پردازد. آن دوران، دوران فقدان قدرت، دوران نهضت و تأسيس بود. مسأله ي اصلي، دوران قدرت، دوران استقرار و تثبيت است.
در ادامه ي بحث كوشش خواهد شد تا تغيير سرمشق (paradigm shift) آيت الله خميني از "دولت اسلامي" به "دولت سكولار" لوياتاني، از دولت مشروطه ي فقهي به دولتي كه خود خداست، توضيح داده شود تا شايد از اين طريق بتوان به پاسخ پرسش هاي شروع بحث نزديك شد. آيت الله خميني در دوران استقرار و تثبيت دو نظريه ي سياسي متعارض برساخت.
ادامه دارد...
اكبر گنجي , روزنامه نگار و پژوهشگر
پاورقي ها:
1- روح الله خميني، صحيفه ي نور، جلد 4 ، ص 199.
2- پيشين، ص 234.
3- پيشين، ص 242.
4- روح الله خميني ، صحيفه ي نور، جلد 3 ، ص 178.
5- روح الله خميني ، ، صحيفه ي نور ، جلد 2 ، ص 280.
6- پيشين، ص 242.
7- پيشين، ص 222.
8- روح الله خميني ، صحيفه ي نور، جلد 4 ، ص 190.
9- روح الله خميني ، ، صحيفه ي نور ، جلد 6 ، ص 32.
10- روح الله خميني، صحيفه ي نور، جلد 4 ، صص 282- 281.
اين سخنان دقيقاً يادآور سخنان تامس پين در پاسخ به ادموند برك است. او خطاب به برك نوشت:
"هر قرني و هر نسلي، در همه حال، بايد داراي همان آزادي عمل باشد كه قرون و نسلهاي قبل داشته اند. بي اساسي و خودبيني اين فكر كه كسي بخواهد پس از مرگ نيز حكومت كند، از هر بيدادگري و استبدادي مسخره تر و تحمل ناپذيرتر است"(تامس پين، حقوق بشر، برگ پرماجرايي از انقلاب فرانسه، ترجمه ي اسدالله مبشري، شركت علمي فرهنگي، ص13). "من از حقوق زندگان دفاع مي كنم و مي كوشم تا از منزوي كردن، خراب كردن، يا تضعيف آنان، از سوي قدرت مردگان، جلوگيري كنم. اما آقاي برك طرفدار قدرت مردگان عليه حقوق و آزادي زندگان است. . . كساني كه اين جهان را بدرود گفته اند و آنان كه هنوز به وجود نيامده اند، نسبت به يكديگر فاصله اي عظيمتر از آن دارند كه تصور انسان بتواند آن را دريابد، پس، بين آنان چه امكان تعهدي ممكن است وجود داشته باشد. چه قاعده يا اصلي را مي توان وضع كرد براي آنكه از ميان دو موجود خيالي، كه يكي از حيات محروم شده و ديگري هنوز به گلشن زندگي پاي ننهاده است، دو موجودي كه هرگز نمي توانند در اين جهان يكديگر را ملاقات كنند، يكي مجاز باشد تا پايان جهان بر ديگري حكمفرمايي كنند؟ "(پيشين، ص 14).
11- روح الله خميني ، ، صحيفه ي نور ، جلد 3 ، ص 88.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر