2009/11/28
امروز سومین سالگرد اعدام صدام است ! صدامی که این روزها از او فقط مقبره ای بجا مانده صد متری و تلویزیونی که این روزها یارانش بنام او برایش برپا نموده اند (+) نمی دانم چرا مدتهاست هر وقت به صدام فکر می کنم ناخودآگاه یاد خامنه ای می افتم ؟! که چه شد که یکی از معدود روحانیون قبل و بعد از انقلاب که خیلی از خط قرمزها را شکانده بود و همه او را مترقی می دانستند کارش به اینجا کشید ؟ خامنه ای همان روحانی ای بود که پیپ می کشید و سه تار می زد و ابایی نداشت تا بدون لباس روحانیت هم دیده شود ، از اولین روحانیونی بود که لباس نظامی بر تن میکرد و به جبهه می رفت در آن ایام دگمی که بسیاری شعر و شاعری را حرام و مکروه می دانستند حافظ و سعدی و فردوسی می خواند و بقول آقای ری شهری در کتاب خاطراتش نیمچه صدایی هم برای آواز داشت ! حالا همان روحانی تبدیل شده به یکی از معدود دیکتاتورهای دنیا ، و دارد می رود تا بعد از صدام دیکتاتور دیگری شود که شمارش معکوس برایش بصدا درآمده و این صدا را همه می شنوند الا خود خامنه ای .
دیگر کیست که از آن شال عربی بر دوش او و آن شصت هزار بسیجی نوجوان که قرار بوده بیست میلیونی باشد احساس امنیت کند ؟گیرم که طائب یا نقدی و ... ده بار دیگر هم باز مشتی جوان بسیجی را که بسیارشان به عشق دانشگاه بی کنکور و سهمیه و هزار رانت دیگر عضو بسیج شده اند را دور هم جمع کند و از خطر داخلی و خارجی برایشان کلام براند که ای کاش درد رئیس قوم و خشک مغزان دورش را این بازی ها دوا کند که اگر می کرد، امروز صدام همچنان در میان ما بود ! مگر صدام مثل نقدی و رادان و مرتضوی و طائب و جعفری و دهها سردار سپاه دیگر نداشت؟ مشتی جوان و نوجوان را اسلحه بر دستشان داده بود و ارتش جوانان و جیش الشعبی به راه انداخته بود و سعید الصحاف هم برایشان از مبارزه با آمریکای جهان خوار می گفت و آن ها هم لابد به تایید سردار هلهله سر می دادند و صدام هم از این مقاومت ملی سرمست می شد! اما چه شد؟ تا صدایی برخاست صدام به سوراخی جست و جوانان اسلحه ها بر زمین انداختند و لنگه کفش بر عکس صدام کوبیدند و سعید الصحاف هم کمدین عصر نام گرفت و رغبتی هم برای بازداشتش احساس نشد و حالا در خانه اش در بغداد تنها روزگار سر می کند.ای کاش خامنه ای می دانست که چاره تنهایی و انزوایش حتا در میان آیه الله ها و مراجع این نیست که به هیئت رئیس قوم و نشانه الله خطابه سر بدهد و جنتی و مصباح هم آب و تاب بر آن ببندند.
ای کاش مجتبی فرزندش که سخت این روزها نگران ولایت پدرش هست و صادق میرحجازی منشی مخصوص رهبری نجات حکومت را در بستن سایت ها و روزنامه ها پخش پارازیت بر روی ماهواره ها و گرفتن همه مخالفین و شکستن و کشتن آنها در زندانهای بی نام و نشان نمی دانستند و رهبر هم چون کودکی دست آموز آنها را تایید نمی نمود که مگر در عراق این ها بود؟ در عراقی که تازه مردمانش پی به وجود موبایل در این دنیا برده بودند !
حالا بگذار وزیر دربار خامنه ای محمدی گلپایگانی چاره حکومت را بر آن بداند که با لباسی مبدل خامنه ای را بزک کند و چون ملیجکی به میان بسیجیان و یا کوههای دربند بفرستد تا سرکوبگران روحیه بگیرند و محکمتر بر سر مظلوم و بی دفاع بزنند ، مردمی که هیچ نمی خواهند جز رای و حقشان بگذار اروپا و اروپائیان هی چپ و راست به ایران بیایند و عرض و اندم کنند و نفت بستانند و ایران را آباد و آزاد بخوانند و حتی اجازه این را هم بخود ندهند تا از پنجره هتل آزادی نگاهی به زندان اوین خفته در دل کوه بیاندازند و رهبر و خشک مغزان بدورش به فردا و فرداهایشان دلخوش باشند که اگر چاره کار فردایشان در این بود، شاه سابق ایران نیز آن چنان نمی شد که حتی بیمارستانی در این دنیای بزرگ او را برای مداوایش نپذیرفت.
دیگر چه برای گفتن و نوشتن مانده است جز این که به این کودتا چیان بگوئیم که آخر شما ملت را چه فرض کرده اید؟ دنیای عجیبی است نازنین! اسب تراوای آیت الله به آخر کار رسیده است به همان جایی که صدام رسیده بود و وانمود میکرد که نرسیده است !و این را همه استبدادیان وکودتاچیان دیار ما به خوبی دریافته اند اما من هنوز هم صدام را با همه نفرتی که از او دارم بزرگتر از خامنه ای و همه این آیت الله ها می دانم ! صدامی که از معدود آدمهایی بود که من همیشه آرزوی مرگش را داشتم اما نمی دانم که چرا وقتی چهره در هم شکسته صدام را دیدم ، نه تنها نخندیدم بلکه خیلی هم ناراحت شدم ، اونجایی که داشتند دستی به سر و مویش می کشیدند و وقتی میخواستند ازش آزمایش دی ان آ بگیرند مثل یه بچه آروم و ساکت ایستاده بود و به صورت پزشک ارتش آمریکا نگاه میکرد و جهانیان نیز داشتند آخرین دیکتاتور ساقط شده دنیا را چنین خوار و ذلیل از تلویزونهای خویش می دیدند ، آنروز که این صحنه ها را داشتم از تلویزیون می دیدم پیش از هر چیز آرزو کردم که خدا کند خامنه ای هم الان این صحنه ها را ببیند و عبرت بگیرد ، باز هم می گویم صدام دشمن بشریت بود و اصلا بشریت و همه این حرفها را هم که باور نداشته باشیم صدام مسئول خون به ناحق ریخته شده هزاران جوان ایرانی است و اصلا قابل بخشش هم نبوده و نیست اما آن چیزی را که صدام داشت و بعید می دانم این آیت الله های ما داشته باشند این بود که صدام میتوانست 8 ماه تو اون دخمه نماند ، همانزمان در عین منفوریتش برای بسیاری از کشورهای عربی منطقه سردار عرب و مقبول آنها بود ولی نرفت و موند. و برای موندن تکریت را هم انتخاب کرد که زادگاهش بود. تو تکریتی موند که هر آدم احمقی میتوانست حدس بزنه که صدام اونجاست !
بله این فرق صدام بود با خامنه ای و آیت الله های ایرانی که هنوز که هیچ اتفاقی نیفتاده همه فرزندان و نوادگان خویش را به کشورهای خارجی فرستاده اند تا برای روز مبادا جاده صاف کن ورودشان بشوند و حسابهای خارجیشان را مملو کرده اند تا با پول برای خود آرامگاه داشته باشند !
اما صدام وقتی دستگیر می شد نه آرام که فریاد می زند و می گوید من صدامم رئیس جمهور عراق ! این یعنی یه دنیا غرور و وطن پرستی و این غرور برای من قابل تحسینه . این شهامت برای من ارزشمنده. چیزی که در هیچ کدام این حضرات سراغ ندارم .
صدام گرچه تا آخرین روزها خود و سعید الصحافش در جلوی تلویزیون از شکست نیروهای آمریکایی می گفتند و می خواستند مثل همین شوهای امروزی تلویزونی ایران که مثلا می آیند و می گویند ترانه موسوی زنده است اما خود می دانند که پیکرش را سوزانده اند و تحویل خانواده اش داده اند ، مردم عراق را بفریبد اما خودش که می دید جمهوری اش ساقط شده و صدای چرخ تانکها را در حوالی کاخ سبزش در بغداد می شنید که !
اما ، اما نرفت و ماند تا کشته بشه ، اینی که مثل دهها دیکتاتور دیگر صورتش را اصلاح کند و لباس نظامی اش را بر تن کند و همه درجه ها و مدالهایش را هم به خودش آویزان کند و بعد مثلا شیر گاز را باز کند و یا با کلت بر مغزش شلیک کند را هم انتخاب نکرد ایستاد این یعنی تو اعتقاد داری و برای هدفت و حتا حاضری جانت را هم بدهی اینجاست که انسانها محترم می شوند من به عقیده و اعمالشون کاری ندارم ولی کسی که به عقیده اش ایمان داره ، خیلی بزرگه . میخواد صدام باشه ، هیتلر باشه یا مادر تروزا. بله اون آدم با ریش انبوه و موهای بلند و خاکی با چشمهای خون گرفته نیز میتوانست برود ولی موند، تو تکریت موند. تو عراق موند. درسته ، مظلوم شده بود و دفاعی هم نکرد اما فریاد زد فریاد زد که : من صدامم رئیس جمهور عراق !
حالا به اعتقاد شما فکر میکنید اگه اولین پادگان نظامی در تهران بدست مردم بیفته و یا صدای اولین غرش هواپیماهای نظامی یک کشور خارجی بپیچه تو تهران، تعداد هواپیماهایی که همون روز پایتخت رو به مقصد کانادا و سوئیس و انگلیس و .... ترک می کنند چند تا هست ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر