۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

ماشاءالله به سرعت آقای ابطحی


http://farm3.static.flickr.com/2547/3776725151_85746bb6ca.jpgبيانِ جمله ی "غلط کردم" در جمهوری اسلامی البته يک امر طبيعی ست. حتی اين که بگويی من خائن هستم، من جاسوس هستم، من وابسته به شرق و غرب هستم، من پَست هستم، من رذل هستم، من مامور سازمان سيا و موساد و کا.گ.ب (و گاه همه ی اين ها به طور يک جا) هستم امری طبيعی ست.
اين هم طبيعی ست که وقتی از زندان بيرون آمدی و از آقای بازجوی محترم به اندازه ی يکی دو کيلومتر فاصله گرفتی، يک موضوعی در سرت شکل می گيرد که هر چه هم با عقل آن را پس بزنی، دل ات آن را جلو می کشد و آن هم اين است که هر چه زودتر رسانه ای پيدا کنی و به گوش مردم برسانی که نه تنها خائن نيستم، جاسوس نيستم، وابسته به شرق و غرب نيستم، پست نيستم، رذل نيستم، مامور سيا و موساد و کا.گ.ب (به طور انفرادی يا يکجا) نيستم، بل که فعاليت های سياسیِ پيش از زندان ام خيلی هم خوب و درست بود، تا چشم بازجو و قاضی کور شود.
اما اين که اين گفته ها کِی بر زبان بيايد و کِی در رسانه ها منتشر شود، کمی ميان زندانيان متفاوت است. دير و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد. تا قبل از آزادی موقت آقای ابطحی، ما يکی دو هفته تا چند سال را ديده بوديم.
مثلا چند سالی طول کشيد تا مرحوم حبيب الله داوران و فرهاد بهبهانی، پدری را که از آن ها در زندان حکومت اسلامی در آمده بود در کتاب "در مهمانی حاجی آقا" شرح بدهند و از شلاق هايی که از "آقای ۲۵" خورده بودند بگويند و از زجری که کشيده بودند بنويسند و چگونگی غلط کردم ها را با جزئيات کامل تشريح کنند.
يا آقای محمدعلی عمويی که بيست و پنج سال زندان شاه را تحمل کرد ولی حاضر نشد حتی به اندازه ی يک جمله، از فعاليت سياسی خود ابراز ندامت کند، و بعد در دهه شصت به زندان جمهوری اسلامی افتاد و به شدت شکنجه شد، يک چند سالی طول کشيد تا بگويد چه بلايی در زندان بر سرش آوردند تا در چنان ميز گردهايی حضور يابد.
و يا آقای کيانوری تنها بعد از چند سال از حبس کامل در آمدن و به حبس خانگی افتادن گفت که وقتی می خواستند او را وادار به اعتراف کنند، صدای فرياد همسرش -مريم فيروز- را پخش می کردند.
اين اواخر هم چند هفته طول کشيد تا بچه های وب لاگ نويس از کمای زندان و سلول انفرادی و چشم بند و تحمل وزن چند بازجو بر بدن خود بيرون بيايند و بگويند بازجوها تا حد تهديد عمل شنيع جنسی با آن ها پيش رفتند.
يا چند ماه طول کشيد تا خانم هاله اسفندياری حال اش در آمريکا جا بيايد و کتاب "زندان من خانه من" را بنويسد و آبروی حکومت اسلامی را در سطح بين المللی به خاطر آزار زندانيان سياسی ببرد.

اما برای آقای محمد علی ابطحی تنها چند ساعت وقت لازم بود تا در وب لاگ خود بنويسد "به نام خدای آزادی". و با همين يک جمله، رکورد سرعتِ به هم ريختنِ کاسه کوزه ی بازجويی ها و اعتراف گيری ها را به نام خود ثبت کند. آزادی آقای ابطحی را تبريک می گويم و دعا می کنم خدای آزادی مانع به بند افتادن مجدد ايشان شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر