۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

تعصب

یکی از موانع رشد اندیشه، تعصب است. تعصب به‌مانند ترمزی‌ست که جلوی گردش و نوزایی فکر را می‌گیرد و آن‌را وادار به ایستادن و درجا زدن می‌کند. تعصب در ظاهر ناشی از عشق و علاقه و دوستی‌ست ولی اگر نیک بنگریم حاصل آن تنها آسیب و خسارت و نابودی‌ست. فرهنگ سخن در تعریف کلمه‌ی تعصب می‌نویسد: "طرف‌داری یا دشمنیِ به دور از منطق و بیش از حد نسبت به شخص، گروه، یا امری". و در تعریف تعصب داشتن می‌نویسد: "نسبت به شخصی یا چیزی حساسیت و علاقۀ بیش از حد داشتن و از او یا آن سخت طرفداری کردن". آن‌چه "سخن"، طرف‌داری و دشمنیِ به دور از منطق می‌نامد، دشمن شماره‌ی یکِ تفکرِ انسان است. آسیبی که تعصب به تفکر آزاد و ذهن آزاد می‌زند با هیچ آسیب دیگری قابل قیاس نیست. تعصب زنجیری‌ست به پای تفکر که او را از رفتن باز می‌دارد. اثر این زنجیر در کشورهای عقب‌مانده به خوبی مشهود است. میزان تعصب با درجه‌ی پیشرفت جوامع بشری نسبت عکس دارد. تعصب، دشمنِ نویسنده‌ی منتقد است. هر گاه نویسنده‌ی منتقد، در دوستی و دشمنی راه افراط بپیماید و از حدِّ اعتدال خارج شود، ذهن‌اش به اسارتِ تعصب در می‌آید و قدرت حقیقت‌جویی‌اش را از دست می‌دهد.
تعصب، جلوی قلم او را می‌گیرد مبادا دوستی و دشمنی‌اش کم‌رنگ و مایل به حقیقت شود.
این روزها که بازارِ هواداری از جنبش سبز داغ است و حرکت نوپای مردم همه را به هیجان آورده است، نقش تعصب را در بیان افکار موافق و مخالف به خوبی مشاهده می‌کنیم. امروز اگر مثلا از گذشته‌ی آقای میر حسین موسوی بر اساس فاکت‌های دقیق و سوابق روشن یاد شود، تعصب در دوستی ایشان و جنبش سبز باعث خواهد شد تا بر قلم خود زنجیر زنیم و مانع حرکت آزادانه‌ی آن گردیم. طرفداریِ متعصبانه از موسوی و جنبش سبز بر ذهن‌مان، بر منطق و اندیشه‌مان، ترمز خواهد زد تا مانع حرکت و پویایی و حقیقت‌جویی شود. تعصب، دشمن آزادی اندیشه است.

اما چرا تعصب موجب آسیب و خسارت و نابودی می‌شود؟ چرا در مثال ما، آقای موسوی و جنبش سبز از رفتار اشخاص متعصب –و نه منتقدان- عاقبت ضربه خواهند خورد و این ضربه به کل پیکره‌ی ملت ایران منتقل خواهد شد؟ شاید ساده‌ترین پاسخ این باشد که سکوتِ ناشی از تعصب و نادیده گرفتنِ عیب‌ها، مانع انتقاد می‌شود و بدون انتقاد، ایرادها و ضعف‌ها رشد می‌کند و در نهایت کسی را که دوستدار اوییم از پا در می‌آورد (نمونه‌اش آن‌چه بر سر آقای خمینی و یارانِ متعصب‌اش آمد).
به همین خاطر، نویسندگانِ آزاداندیش باید تحت هر شرایطی در مقابل قلم‌های متعصب ایستادگی کنند. به مانند جرّاحی که ناچار است برای نجات جان بیمار با چاقو، جسم او را تکه پاره کند، باید به جان اهل سیاست بیفتند و تمام ضعف‌ها و ایرادها و بیماری‌های‌شان را با نوک قلم بیرون بکشند، و درصدد درمان‌اش برآیند و به آن‌چه دوستداران متعصب آن‌ها می‌گویند و اعتراض‌هایی که می‌کنند بی‌توجه بمانند مبادا غفلت در بیان ضعف‌ها موجب خسارت جبران‌ناپذیر در آینده‌ی کشور شود.
خودنویس جایگاهی‌ست که در آن اندیشه‌های مختلف مطرح می‌شود و تکثر اندیشه‌ها و تفاوت آرا، جلوی غالب شدن تعصب را می‌گیرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر