۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه

هنوز فکر می کنی ارزشش را دارد؟

خبر آمده که بر خلاف ورود وحشیانه شان *به تحریریه و خانه ها، آن تو رفتارشان با بچه ها خوب است. رفتار خوب یعنی فحش نمی دهند. یعنی کتک نمی زنند. یعنی کارهایی که از نوشتن دوباره شان انگشتانم بی حس می شود را نمی کنند با پسرها. یعنی مخصوصا هیتر سلول را خاموش نمی کنند در بهمن ماهِ اوین، که از سرما بلرزی. یعنی هر وقت بخواهی می توانی بروی توالت و مجبور نیستی به خودت بپیچی. یعنی نسبتا مرتب حمام آب گرم هست اگر تداخل نکند با بازجوییهات. شاید معنیش هواخوری هر از گاهی هم باشد. و غذای خوب انصافا، اگر راه گلویت باز باشد و بتوانی بدهیش پایین. یعنی نگهبان ها اجازه دارند موقع دادن آب و غذا و بردنت به دستشویی و هواخوری و بازجویی بهت لبخندی بزنند و کلامی رد و بدل کنند. نه این که صمُم بکم(؟) نگاهت کنند. یعنی درد داشته باشی بهداری می برندت. قرص میدهند، هر چند قرص های اشتباهی. اما
در خوب ترین رفتارها هم هنوز خیلی شکنجه هست. هنوز چشم بندی هست که فقط جلوی پات را می بینی. نمی دانی پشت و جلوت چه خبر است. نمی دانی کی دارد تو را کجا می برد. نمی فهمی چرا یهو ظلمات می شود که هیچ هیچ نوری نیست، چرا یهو سرد می شود. چرا یهو سرو صدا می شود. هنوز نگهت می دارند رو به دیوار، گوشه ای از ناکجاآباد، منتظر. و تو نمی دانی این انتظار چند دقیقه است یا ساعت. هنوز محصور به اتاق کوچکی هستی که هیچ رنگ و نوری توش نیست. هنوز اگر در هواخوری فرصتی دست بدهد و آسمان را ببینی می خواهی پر بکشی. مثل پرنده هایی که آن بالا می نشینند. هنوز زندانی هستی. هنوز نمی دانی ۵ روز می مانی یا ۵۰۰ روز. هنوز صبح تا شب فکر می کنی به سوال ها. به جواب ها. به سناریوهای احتمالی. هنوز هیچی نیست برای وقت های طولانی طولانی طولانی که پرشان کنی، توی سطل اشغال نریزی عمر را، جز هم صحبتی با هم سلولی ها( فرض می کنیم که رفتار خوب یعنی انفرادی در کار نیست). هنوز آبهای پر از املاح و نشستن ساعت ها کف سلول می تواند برایت سنگ کلیه بیاورد. هنوز بازجو ازت اسم دوست هات را می خواهد و کارهایی که کرده اند. هنوز با صدای آرام و دوستانه تهدید می کند که اگر همکاری نکنی ممکن است ۵ سال حکم برایت ببرند. هنوز سرنوشتت دستِ آن هاست و می دانی که می توانند با زندگیت همه کار بکنند، اگر اراده کنند. هنوز مدام فکر می کنی این همه فشار برای چیست؟ هنوز فکر می کنی ارزشش را دارد؟ هنوز باورت نمی شود تلاش برای ساختن این سرزمین، برای آگاه کردن مردمش که در واقع برداشتن باری است از دوش اداره کنندگانش جرم است. این همه هزینه دارد. هنوز کنار نیامده ای که باید این همه خدمت دلسوزانه بی پشتوانه را انکار کنی. هنوز صدای فریاد می شنوی از آن ها که رفتار باهاشان مثل تو خوب نیست. هنوز سلول کناریت یکی در انفرادی است. شاید آرش صادقی. می دانی؟ او یک سال است در همان ساختمان است. این ها، نهایت رفتار خوب است. به مرگ گرفته اند و ما به تب راضی شده ایم. حالا خدا کند واقعا رفتارشان باهاتان خوب باشد.

* مادر صبا آذرپیک از نحوه ورود ماموران به خانه و سیلی هایی که به صورت پسرش زده اند می گوید. از آن مادرهای نترس و نا محافظه کار.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر