شهره آغداشلو، بازيگر نامدار ايراني مقيم كاليفرنيا، هم در تئاتر و فيلم ايراني مهارت خود را در ايفاي نقش نشان داده است و هم با بازي درخشان خود در فيلمهايي ساختهي كارگردانان بينالمللي.
وقتي سيروس نورسته بازي در فيلم سنگسار را به من پيشنهاد كرد، از من پرسيد كه آيا نسبت به داستان آن حساسيت ندارم و نگران نيستم؟ به او گفتم: از من اين سؤالها را نكن، فقط بگو كه تهيه كننده داري يا نه؟ من ۲۰ سال است كه منتظرم چنين فيلمي ساخته شود. به من بگويند بيا صحنه فيلم را جارو كن! من صحنهاش را جارو ميكنم. بنابراين آنچه از دستام بربيايد را انجام خواهم داد؛ مالي، معنوي، اجتماعي، سياسي و فلسفي.
در ضمن به كساني كه به رنگ سبز حساسيت نشان ميدهند، بگوييد: رنگ سبز رنگ بچههاي ما است. ما آنچه را بچههايمان انتخاب ميكنند، انتخاب ميكنيم. رنگ سبز نشانهي زيبايي، سلامت و بهار است. اين رنگي است كه اين بچهها انتخاب كردهاند و ما هم اين رنگ را انتخاب كردهايم، چون بچههايمان اين رنگ را انتخاب كردهاند و نه به هيچ دليل دي
اما آغداشلو با همه موفقيتهايي كه بدست آورده (كانديد جايزه اسكار و برندهي جايزه سينمايي ديگري در آمريكا) همچنان ايراني باقي مانده است. دست بند سبز او زمان دريافت جايزه، از حمايت او از جنبش سبز در ايران نشان دارد. در بهاري كه به نظر شهره آغداشلو، بهار آزادي واقعي است، با او گفتوگو كردهايم.
دويچه وله: خانم آغداشلو، بهاري كه در پيش داريم، به نظر شما، بهار متفاوتي است؟ با سالهاي پيش فرق ميكند؟
شهره آغداشلو: هر بهاري با بهار گذشتهاش، طبيعتاً بسيار فرق ميكند. ميلياردها انسان يك سال را تجربه كردهاند. چهار فصل را پشت سر گذاشتهاند و قرار است يك عالمه آموخته باشند. بنابراين به بهار جديد كه ميرسند، تفاوت زياد است. به قول تاگور، شاعر هندي، آب از يك سنگ رودخانه به سنگ ديگر رودخانه كه ميرسد، جنس آن مقدار زيادي عوض شده است. اما اين بهار براي ما ايرانيان به خصوص، خيلي فرق ميكند. چون سبزي اين بهار از بهارهاي ديگر خيلي بيشتر است و خيلي سبزتر است. اين بهار ارمغان خوبي براي ما دارد و آن هم بهپاخاستن جوانان ميهنمان است كه با غيرتشان به جهانيان نشان دادند كه در مقابل زور متوقف نميشوند و تصميم گرفتهاند سرنوشتشان را در دستهاي خودشان بگيرند. اين سبزترين بهاري است كه من به عمرم ديدهام.
آيا ميتوانيد اين بهار سبز را با بهار ۳۰ سال پيش مقايسه كنيد؟
اتفاقاً ميتوانم آن را با بهار ۳۰ سال پيش مقايسه كنم. براي اين كه اگر خاطرتان باشد، اسم بهار ۳۰ سال پيش را "بهار آزادي" گذاشته بودند كه همهي آن دروغ و كذب از آب درآمد. آن زمان من در انگلستان بودم و همهي عكسهايي را كه از ايران دريافت ميكردم، شعار و عنوان "بهار آزادي" را با خود داشتند. ميتوانم بگويم اگر آن بهار آزادي حقيقي نبود، اين يكي حقيقي است، يا حداقل من ايراني دورافتاده از سرزمين مادري اين حس را دارم كه اين يكي واقعا بهار آزادي است و با آن يكي خيلي تفاوت دارد. اين بهار از بيداري سخن ميگويد؛ نه از ستم، نه از وحشت و نه از ترور. اين بهار از عشق يك جوان به مملكتاش ميگويد؛ نه از استفاده، نه از سود و نه از سرمايه.
خانم آغداشلو شما كه خود دستي در هنر داريد و دائماً هم مشغول كار هستيد، فكر ميكنيد تغييراتي كه در اين چند ماهه به وجود آمده، در زمينهي هنري هم تاثير داشته است؟ و در بهار آينده تأثيرات بيشتري خواهد داشت؟
در همه جاي دنيا و نه فقط در ايران، عملاً ديدهايم كه وقايع روز بعداً راه خود را به سينما، تلويزيون و تئاتر پيدا ميكنند. آنچه در سال گذشته اتفاق افتاد كه افتخارآفرين بود، راه خود را به سينما و تلويزيون ايران هم پيدا ميكند. منتها به طور حتم، اين بيشتر يك حركت سمبليك خواهد بود. يعني كاراكترهايي را ميبينيم كه نشانهي كاراكترهاي اصلي در جامعه هستند، اما اسمشان عوض شده و فرمشان را مقداري تغيير دادهاند.
طبيعتا، وقتي مردم ايران صدايشان را بلند كردند و وقتي ميليونها نفر در يك تنه، با رنگ سبز به خيابانها آمدند، جهان را هم بيدار كردند. الان جهان دارد به اين بچهها و به اين مملكت نگاه ميكند. ديگر حكام نميتوانند آنطور كه قبلا آنها را زير فشار ميگذاشتند، همچنان به همان شكل، به آزار و اذيتشان ادامه بدهند. چون الان ديگر ايران و بچههاي ايران زير ذرهبين هستند.
فيلمهاي مستندي را كه در ظرف چند ماه گذشته از ايران بيرون آمده و ديدهام، هرگز طي اين ۳۰ سال نديده بودم. از هيپهاپ زيرزميني در ايران گرفته تا نمايشهاي تك نفره و فراوردههايي كه از تلويزيون، سينما يا تئاتر ايران طي چند ماه گذشته به خارج از كشور راه پيدا كردهاند، همه نشاندهندهي پيشرفت يكشبهي جوانان ما و همت آنان بوده است.
اتفاقا فستيوال هيپهاپ چندي پيش در سوئد برگزار شد وچند هنرمند هم از ايران شركت كرده بودند و اكثراً رپ يا هيپهاپ به زبان فارسي ميخواندند. شعرهاي اين آهنگها تماما، شكايت يا حديث نفس جواناني بود كه به جز آزادي، دمكراسي، برابري و برادري هيچ حرف ديگري براي گفتن ندارند.
يا نمايشهايي كه از ايران بيرون ميآيد و من يكي دو نمايش تكنفره از آنها را در انگلستان ديدهام، درست است كه سمبليكاند، اما تماماً مظهر ستمي هستند كه به اين بچهها روا ميشود. تمام اين كارها بيرون ميآيد. به اضافهي مصاحبههايي كه با زنان و مردان ايراني ميشود و ميكوشند با دهان بسته هر كاري از دستشان برميآيد، انجام بدهند.
از سوي ديگر، حالا دنيا هم علاقهمند است كه ببيند چه به آنها ميگذرد. يكي دوتاي آنها را جلوي دوربين ديدهاند كه چگونه جانشان را از دست دادهاند. من در آشپزخانه غذا درست ميكردم، دختر ۲۱ سالهي من گريهكنان و در حالي كه صداياش به زحمت درميآمد، از طبقهي بالا آمد به من گفت: «مامان! مامان! چشمان اين دختر جلوي دوربين برميگردد و او جلوي دوربين ميميرد». دويديم به طرف تلويزيون؛ سيانان داشت چهرهي ندا را مرتب نشان ميداد.
بنابراين دنيا اين را ديده است، ديگر چيزي نيست كه ما بتوانيم آن را پنهان كنيم. يا بخواهيم پنهاناش كنيم. بعضيها متاسفانه هنوز هم اين نظر را دارند كه نگوييم، آبروي خودمان را در جهان نبريم. ولي من همچنان معتقدم اگر ستمي روا ميشود، بايد جهاني از آن صحبت شود، تا بتوان در بارهي آن كاري كرد. بنابراين الان جهان دارد نگاه ميكند و چشم جهان به ايران است.
ما نه تنها شاهد بسياري از كارهاي فوقالعاده خوب ايرانيان در زمينهي تئاتر و سينما و تلويزيون و موزيك در چند ماه گذشته بودهايم، فكر ميكنم در سالي كه پيش رو داريم، خيلي بيش از اينها را دريافت خواهيم كرد و از طريق همين فيلمها ميتوانيم مردم جهان را از آنچه در ايران دارد ميگذرد، بيشتر مطلع كنيم.
طبيعتا، وقتي مردم ايران صدايشان را بلند كردند و وقتي ميليونها نفر در يك تنه، با رنگ سبز به خيابانها آمدند، جهان را هم بيدار كردند. الان جهان دارد به اين بچهها و به اين مملكت نگاه ميكند. ديگر حكام نميتوانند آنطور كه قبلا آنها را زير فشار ميگذاشتند، همچنان به همان شكل، به آزار و اذيتشان ادامه بدهند. چون الان ديگر ايران و بچههاي ايران زير ذرهبين هستند.
فيلمهاي مستندي را كه در ظرف چند ماه گذشته از ايران بيرون آمده و ديدهام، هرگز طي اين ۳۰ سال نديده بودم. از هيپهاپ زيرزميني در ايران گرفته تا نمايشهاي تك نفره و فراوردههايي كه از تلويزيون، سينما يا تئاتر ايران طي چند ماه گذشته به خارج از كشور راه پيدا كردهاند، همه نشاندهندهي پيشرفت يكشبهي جوانان ما و همت آنان بوده است.
اتفاقا فستيوال هيپهاپ چندي پيش در سوئد برگزار شد وچند هنرمند هم از ايران شركت كرده بودند و اكثراً رپ يا هيپهاپ به زبان فارسي ميخواندند. شعرهاي اين آهنگها تماما، شكايت يا حديث نفس جواناني بود كه به جز آزادي، دمكراسي، برابري و برادري هيچ حرف ديگري براي گفتن ندارند.
يا نمايشهايي كه از ايران بيرون ميآيد و من يكي دو نمايش تكنفره از آنها را در انگلستان ديدهام، درست است كه سمبليكاند، اما تماماً مظهر ستمي هستند كه به اين بچهها روا ميشود. تمام اين كارها بيرون ميآيد. به اضافهي مصاحبههايي كه با زنان و مردان ايراني ميشود و ميكوشند با دهان بسته هر كاري از دستشان برميآيد، انجام بدهند.
از سوي ديگر، حالا دنيا هم علاقهمند است كه ببيند چه به آنها ميگذرد. يكي دوتاي آنها را جلوي دوربين ديدهاند كه چگونه جانشان را از دست دادهاند. من در آشپزخانه غذا درست ميكردم، دختر ۲۱ سالهي من گريهكنان و در حالي كه صداياش به زحمت درميآمد، از طبقهي بالا آمد به من گفت: «مامان! مامان! چشمان اين دختر جلوي دوربين برميگردد و او جلوي دوربين ميميرد». دويديم به طرف تلويزيون؛ سيانان داشت چهرهي ندا را مرتب نشان ميداد.
بنابراين دنيا اين را ديده است، ديگر چيزي نيست كه ما بتوانيم آن را پنهان كنيم. يا بخواهيم پنهاناش كنيم. بعضيها متاسفانه هنوز هم اين نظر را دارند كه نگوييم، آبروي خودمان را در جهان نبريم. ولي من همچنان معتقدم اگر ستمي روا ميشود، بايد جهاني از آن صحبت شود، تا بتوان در بارهي آن كاري كرد. بنابراين الان جهان دارد نگاه ميكند و چشم جهان به ايران است.
ما نه تنها شاهد بسياري از كارهاي فوقالعاده خوب ايرانيان در زمينهي تئاتر و سينما و تلويزيون و موزيك در چند ماه گذشته بودهايم، فكر ميكنم در سالي كه پيش رو داريم، خيلي بيش از اينها را دريافت خواهيم كرد و از طريق همين فيلمها ميتوانيم مردم جهان را از آنچه در ايران دارد ميگذرد، بيشتر مطلع كنيم.
اگر قرار باشد راجع به وقايع اخير ايران فيلمي ساخته شود، شما چه نقشي را ميخواهيد بازي كنيد؟
اگر فيلمي راجع به وقايع اخير ساخته شود، من هر نقشي را كه بتوانم و كمكي در اين زمينه كرده باشد،ميپذيرم. برايم تفاوتي ندارد كه نقش چه اندازه است و چه نقشي است. براي من مهم اين است كه اين قصهها ساخته شوند.وقتي سيروس نورسته بازي در فيلم سنگسار را به من پيشنهاد كرد، از من پرسيد كه آيا نسبت به داستان آن حساسيت ندارم و نگران نيستم؟ به او گفتم: از من اين سؤالها را نكن، فقط بگو كه تهيه كننده داري يا نه؟ من ۲۰ سال است كه منتظرم چنين فيلمي ساخته شود. به من بگويند بيا صحنه فيلم را جارو كن! من صحنهاش را جارو ميكنم. بنابراين آنچه از دستام بربيايد را انجام خواهم داد؛ مالي، معنوي، اجتماعي، سياسي و فلسفي.
در ضمن به كساني كه به رنگ سبز حساسيت نشان ميدهند، بگوييد: رنگ سبز رنگ بچههاي ما است. ما آنچه را بچههايمان انتخاب ميكنند، انتخاب ميكنيم. رنگ سبز نشانهي زيبايي، سلامت و بهار است. اين رنگي است كه اين بچهها انتخاب كردهاند و ما هم اين رنگ را انتخاب كردهايم، چون بچههايمان اين رنگ را انتخاب كردهاند و نه به هيچ دليل دي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر