۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

رهبری قابل تطهیر نیست


این روزها خط ظریفی در داخل و خارج از کشور برای ترمیم وجهه رهبر شروع به فعالیت نموده است. تئوریسین های جمهوری اسلامی دست به یک معامله زده اند تا با خرج کردن بعضی افراد و برخی نهادها، شخصیت در هم کوبیده شده رهبری را از ته چاه بیرون کشیده و شستشویش دهند.
پروژه «رهبر پاک کنی» نه با هدف ترمیم چهره وی نزد جنبش سبز، بلکه با هدف بازسازی جایگاه مخدوش شده رهبر نزد بدنه حکومت و هواداران ساده اندیش آن است. موضوعات فرعی دیگری به صحنه آورده می شوند تا در هیاهوی ایجاد شده، رهبری را به سایه امنی برده و دیگر آماج حملات نباشند.

در سناریوی «تطهیر رهبر» موضوعات زیر دنبال می شود:
اعتیاد رهبر شایعه است و وی پس از ترک سیگار و پیپ، دیگر حتی دخانیات هم استعمال نکرده است چه رسد به تریاک.
رهبر از نظر مالی بسیار پاک و منزه بوده و آلودگی مالی ندارد.
مجتبی طلبه ساده ای است که حتی یک پیکان قراضه هم نداشته و با موتورسیکلت تردد می کند و نقشی در قدرت ندارد.
دفتر رهبری، نهاد رهبری، بسیار پاک هستند و در فسادهای مالی وارد نشده اند.
شاهرودی، الیاس محمودی، مرتضوی، طائب و نظایر اینها افراد بسیار فاسد و متخلفی هستند که همه انحرافات زیر سر اینها است و دل رهبری هم از دستشان خون است.
ثروت افسانه ای رهبر و درآمد هنگفت وی از نفت شایعه ای بیش نیست.

در جریان تحولات پس از کودتا، ریزش داخلی نیروها بزرگترین مصیبتی است که نظام ولایت فقیه با آن درگیر بوده و آنرا تهدیدی استراتژیک برای خود می بیند. در راهکار اخیر، تلاش بر این است که مناطق اطراف رهبری را با رنگ سیاه بپوشانند تا «دایره رهبر» در میان اینهمه سیاهی، روشن ترین نقطه باشد، حتی اگر این نقطه «سفید» هم نباشد، که نیست، و خاکستری یا قهوه ای هم باشد، باز هم از سیاه، روشن تر خواهد بود.
جنبش سبز جنبشی روئین تن است که جز دموکراسی و آزادی، اندیشه دیگری ندارد و وجود هزاران انسان فرهیخته و فداکار در این جنبش، مانع از این می شود که جنبش را بتوان در چنبره چنین پروژه های سوخته ای گرفتار نمود. جنبش سبز بلوغ جنبش روشنفکری در ایران است که توانسته روشنفکری را به یک جنبش اجتماعی هوشمند تبدیل نماید. بر خلاف انقلاب 57 که روشنفکران در حاشیه ماندند و در بعضی موارد نیز مرعوب احساسات زودگذر شدند و در نتیجه ارتجاع و عقب ماندگی توانست پیروز میدان شده و قدرت را در دست بگیرد، جنبش اخیر آزادیخواهان ایرانی آنچنان در لایه های مختلف اجتماعی نهادینه شده است که صدای مترقی و مدرنی را می توان از کل جامعه شنید و امیدی روشن به فردا داشت. جنبش سبز در چالش با ارتجاع و قشری گری و بازگشت به گذشته، به پیروزی قاطعی رسیده و قلوب مردم و خانه های ایرانیان را سنگر شکست ناپذیر آزادی نموده است. نصیب ولایت فقیه شکست خورده نیز پادگانها و اوین و شکنجه گاهها و زندانها است که تبدیل به واپسین سنگرهای استبداد شده است.
جنبش سبز، فریب القاب و عناوین افراد را نمی خورد، پیشوندهایی نظیر دکتر و سردار و مقام امنیتی و امثالهم نقشی در اثبات حقانیت و درستی گفتار افراد ندارند، آنچه ارزش می یابد، محتوای اظهارنظرها است. هر تلاشی که در راستای استبداد ستیزی باشد تقدس می یابد و هر تلاشی که برای انحراف حرکت مردم ایران برنامه ریزی شده باشد محکوم به شکست است.
دشمن واقعی آزادی و حاکمیت اراده مردم، شخص خامنه ای است. ولایت فقیه بر آرای مردم و حق انتخاب آنها خط بطلان می کشد و بردگی و بندگی را تبلیغ می کند. باید به هر دهانی که برای تطهیر رهبر باز می شود خاک پاشید. چگونه می توان انسان بود و «مدح» دستان خون آلودی را نمود که بهترین جوانان ایران را در خیابانها و کهریزک ها و اوین ها به خاک افکند؟ چگونه می توان خامنه ای و مجتبی و نهاد رهبری فاسد و خونریز را مجیزگوئی کرد؟
خامنه ای نماد فرعونیت و تکبر است، وی همانند فردی که نتوانسته دیپلم دبیرستان را بگیرد ولی تصمیم می گیرد دوره دکترا را تدریس کند، به ناگهان مدرس «خارج فقه» شد بدون اینکه آنرا آموزش دیده باشد، اعلام مرجعیت نمود و فتوا صادر نمود بدون اینکه شرط مرجعیت داشته باشد، محمدی گلپایگانی را که بخاطر معشوقه 20 ساله انگلیسی اش از وزارت اطلاعات اخراج شده بود، حجازی را که بدلیل فساد مالی از وزارت اخراج شده بود و طائب را که بدلیل مسائل اخلاقی و جعل از وزارت اطلاعات اخراج شده بود را نزد خود آورده و اولی را به ریاست دفتر رهبری، دومی را به ریاست حفاظت اطلاعات رهبری و سومی را بریاست سازمان اطلاعات سپاه گمارد. موضوع اعتیاد وی به تریاک نیز، گرچه مسئله ای شخصی است، ولی برای تمام کسانی که در حکومت هستند امری بدیهی و آشکار است. اشتهای فوق العاده خامنه ای به ثروت که از بلعیدن امپراطوری بنیاد مستضعفان آغاز و با سلطه بر درآمدهای نفتی ادامه یافت موضوعی مستند و اثبات شده است. همانگونه که عطش شدید وی به قدرت سبب شد که ننگ ریاست جمهوری یک دلقک روان پریش را بپذیرد و حتی بخاطر بقای وی دست به کودتای انتخاباتی زده و مردم را وحشیانه و خونین سرکوب نماید.
رایحه مشام آزار و نفرت برانگیز تکبر و نخوت خامنه ای، عامل اصلی ریزش نیروهای نظام است و نمی توان با «پروژه» این تعفن را پنهان نمود. خامنه ای با نهایت تفرعن می فرماید که : «آنچه معتقد ماست، آنرا اعمال می کنیم» و وبسایت رسمی نهاد رهبری نیز با افتخار این سند اعلام دیکتاتوری را منتشر می کند و در عین حال عده ای مذبوحانه تلاش بر تطهیر وی دارند. تفکر همه دیکتاتورها این بوده که آنچه «معتقد» آنها است را «اعمال» کنند و این جمله بسیار مهم خامنه ای نیز اعترافی رسمی به همه جنایتهای «اعمال» شده است، از طراحی و اجرای کودتای خردادماه تا سرکوبهای خونین و جنایت کوی دانشگاه و کهریزک و اعدام بیگناهان، همه و همه «معتقد» خامنه ای بوده است. وی با صدای رسا اعلام می کند که فقط آنچه «معتقد» وی باشد در کشور اتفاق می افتد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر