۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

از این پس بجای واژه سه شنبه‌های اعتراضی زین پس می‌‌گوییم سه شنبه‌های باتوم خوری و فحش خوری.

 ملت ما  یا به تعبیری همه ما سالهاست که به تحقیر شدن و له‌ شدن عادت کرده ایم.از شعار یا روسری یا توسری تا خس و خاشاک نامیده شدن و فتنه گر و فتنه جو.سالها با دوره‌های منظم ۴ ساله ریاست جمهوری و مجلس شب را میگذراندیم تا شاید فردا که از خواب بلند می‌شویم همه چیز عوض شده باشد.و دیدیم و شنیدیم که اوضاع تغییر که نکرد هیچ بلکه بد تر ازبد هم شد.و تصمیم گرفتیم ترک عادت کنیم و پا را فراتر از این سختی که به جان آماده بگذاریم برای گذر به یک مرحله جدید.
 این داستان به گذشته‌های ما اشاره دارد، البته نه آن گذشتۀ دور که بتوان از ماضی بعید برای آن استفاده کرد، که همین چند صباح پیش تا کنون
به مثالِ آن مردمانی گشته بودیم که در مملکت‌شان پادشاهی داشتند بَس زورگو و مستبد. روزی فرمان داد و امر کرد که زین پس، هر روز صبح ، پیش از رفتن به محلِ کار، همگان می‌بایست به صف شده و دسته بیلی را در خود جای دهند ... در ابتدا طرحی خنده‌دار به نظر می‌رسید، اما چون امر، از جانبِ وَلیِ مملکت بود، به ناچار سرهای تعظیم به پایین آمده و مقاعد به بالا رفتند. چنین بود که مأموران، همان طرحِ خنده دار را به اجرا در آوردند و مسلط بر بالاترین نقطۀ بدنِ هر فرد، پرچم‌های فتح و پیروزی را هر روز بر آن مردمان فرو می نشاندند. ...
پس از مدتی، آن حاکمِ زورگو، تصمیم به برگزاری یک نظرسنجی گرفت. همگان اذعان داشتند که به لطف تدابیرِ تیزهوشانه و حکیمانۀ آن حاکمِ فرزانه، بهترین طرحِ تحوّلِ اجتماعی می‌باشد که تا آن زمان به اجرا در آمده بود، فقط در صورتِ صلاح‌دیدِ دستگاه های ذیربط، تعداد باجه‌ها را افزایش دهید که وقتمان در صفوفِ به هم پیوسته و منسجم زیاد گرفته نشود ... و کسی به ظلمی که هرروزه بر آنها روا داشته می‌شد هیچ توجهی نداشت .

‌ حال میبینیم که بعد از گذشت یک سال و اندی وارد نوعی دیگر از مرحله عادت شده ایم.عادت به کتک خوری و فحش خوری.یک سری عضو بسیج شده و حقوق میگیرند تا باتوم به دست برای زدن و طرف دیگر بعد از خستگی‌ کار روزانه راس ساعت ۵ هر سه شنبه  در  میادین اصلی‌ شهر اومدن و خستگی‌ کار را با ماساژ دادن برادران بسیجی‌ از تن به در کردن.اسمش هم تحلیلگران خارج از کشور میذارن جان گرفتن ذرّه  ذرّه  از رژیم ولی‌ به گمان من این یک عادت جدیدی است که نا خوشایند تر از عادت‌های قبلی‌ است و اگر نجنبیم این ما هستیم که جانی برای مقابله نخواهیم داشت.آیا واقعا برای کتک خوردن هر سه شنبه به خیابان می‌رویم و شبها خواندن بیانیه‌های دختران موسوی و خانواده کروبی یا فراخوان‌های شبیه به این؟.بی‌ انصافیست اگر کسی‌ بخواهد برچسب سست کردن حرکت جنبش را به من بزند ولی‌ آیا تا بحال فکر کرده ایم که چگونه میشود  یک بار برای همیشه کاری کرد کارستان؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر