بعد از اتمام دوره ششم به دلیل دخالت دولت در انتخابات مجلس، از سیاست كنارهگیری نمود. دكتر مصدق بارها از سوی دولت و حكومت به زندان افتاد و یا تبعید شد. از آن جمله بعد از كنارهگیری از سیاست در چهارم تیر سال 1319 بود كه به بیرجند اعزام شد و تا آذرماه همان سال در زندان بود و دوباره به احمدآباد تبعید شد.
در روز ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ هجری شمسی، دكتر محمد مصدق، نخستوزیر ایران در فاصله سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ و رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت، چشم از جهان فروبست.محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۶۱ هجری شمسی در تهران (و به روایتی در روستای آهو از توابع آشتیان) بدنیا آمد. پدرش میرزا هدایتالله آشتیانی معروف به «وزیر دفتر» از بزرگمردان دوره ناصری و مادرش ملك تاج خانم (نجم السلطنه) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایبالسلطنه ایران بود.
هنگام مرگ میرزا هدایتالله در سال ۱۲۷۱ شمسی محمد ده ساله بود، و ناصرالدین شاه علاوه بر اعطای شغل و لقب میرزا هدایتالله به پسر ارشد او میرزا حسین خان، محمد را «مصدقالسلطنه» نامید. محمد خان مصدقالسلطنه پس از تحصیلات مقدماتی در تبریز به تهران آمد، در سال 1278 دائی مصدق (عبدالحسین میرزا فرمانفرما) در حالیكه محمد مصدق ۱۷ سال بیشتر نداشت، با بقیه افراد فامیل مادری اتابك را كنار زدند و مصدق مستوفی خراسان شد. پس از اینكه به مستوفیگری خراسان گمارده شد، با وجود سن كم بر كار خود مسلط یافت و توجه و علاقه عموم را جلب كرد.
مصدقالسلطنه در اولین دوره انتخابات مجلس مشروطیت به نمایندگی از طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد ولی اعتبارنامه او به دلیل سن او كه به سی سال تمام نرسیده بود رد شد.
مصدق در سال ۱۲۸۷ خورشیدی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سوئیس رفت و به اخذ درجه دكترای حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل آمد.
دكتر مصدق در خاطرات خود از دوران اقامت در سوئیس كه آنرا «وطن ثانوی» خود میخواند، مینویسد: «در آنجا بودم كه قرارداد وثوقالدوله بین ایران و انگلیس منعقد گردید.... تصمیم گرفتم در سوئیس اقامت كنم و به كار تجارت پردازم. مقدار قلیلی هم كالا كه در ایران كمیاب شده بود خریده و به ایران فرستادم؛ و بعد چنین صلاح دیدم كه با پسر و دختر بزرگم كه ده سال بود وطن خود را ندیده بودند به ایران بیایم و بعد از تصفیه كارهایم از ایران مهاجرت نمایم. این بود كه همان راهی كه رفته بودم به قصد مراجعت به ایران حركت نمودم...»
دكتر مصدق سپس شرح مفصلی از جریان مسافرت خود از طریق قفقاز به ایران داده و از آن جمله مینویسد چون كمونیستها بر این منطقه مسلط شده بودند، به او توصیه كرده بودند كه دستهایش را با دوده سیاه كند تا كسی او را سرمایهدار نداند!
دكتر مصدق اضافه می كند: «به دستور ژنران قنسول ایران در تفلیس اتومبیلی تهیه نمودند كه با پرداخت چهل هزار مناتت مرا به پتروسكی برساند و از آنجا از طریق دریا وارد مشهدسر (بابلسر فعلی) شویم. ولی چند ساعتی قبل از حركت خبر رسید كه كمونیستها دربند را تصرف كردهاند كه از این طریق نیز مایوس شدم و چون ناامنی در تفلیس رو به شدت میگذاشت از همان خطی كه آمده بودم به سوئیس مراجعت كردم.»
مصدق پس از دریافت مدرك از دانشگاه نوشاتل، به ایران بازگشت و تقدیر و سرنوشتش این بود كه در ایران به تمام پستها و مشاغل حساسی كه یك چهره سیاسی میتواند برسد، دست یابد.
مصدق در ابتدای كار چون با بعضی مسائل در ایران، به ویژه قرارداد سال 1919 میلادی با انگلیس مخالف بود، تصمیم داشت دوباره به سوئیس بازگردد، ولی كابینه مشیرالدوله برای تصدی مقام وزارت عدلیه (دادگستری) از وی دعوت به عمل آورد و این شروع كار بود.
وی در ادامه، در پاییز سال 1299 به حكومت فارس منصوب گردید و سال 1300 به وزارت دارایی رسید. مصدق بعد از این سمت، در سال 1301 نیز در آذربایجان به مشاغل دولتی سطح بالا رسیده و مدتی بعد به دلیل مخالفت با حكومت مركزی از این سمت استعفا داد. سال بعد وزیر امور خارجه ایران شد و در سال 1303 كه همزمان با آغاز دوره پنجم مجلس قانونگذاری بود، به نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای ملی انتخاب شد. همین طور در دوره ششم نیز دوباره به این سمت دست یافت.
بعد از اتمام دوره ششم به دلیل دخالت دولت در انتخابات مجلس، از سیاست كنارهگیری نمود. دكتر مصدق بارها از سوی دولت و حكومت به زندان افتاد و یا تبعید شد. از آن جمله بعد از كنارهگیری از سیاست در چهارم تیر سال 1319 بود كه به بیرجند اعزام شد و تا آذرماه همان سال در زندان بود و دوباره به احمدآباد تبعید شد.
مصدق در دورههای چهاردهم و شانزدهم مجدداً از طرف مردم تهران به عنوان نماینده انتخابی و مردمی به مجلس رفت و در این زمان بود كه برای احقاق حقوق مردم ایران به تشكیل جبهه ملی اقدام كرد تا بتواند در راه مبارزه برای ملی كردن صنعت نفت ایران گامهای مثمر ثمرتری را بردارد و عاقبت موفق شد در روز 29 اسفند 1329 قانون ملی شدن صنعت نفت را از تصویب مجلس سنا بگذراند.
در اردیبهشت ماه سال 1330 دكتر مصدق با تكیه به رای اعتماد اكثر نمایندگان مجلس و برای به ثمر رساندن قانون ملی شدن صنعت نفت و نظارت هرچه بهتر بر انجام امور، مقام نخست وزیری ایران را پذیرفت.
نخستین اقدام دكتر مصدق پس از معرفی كابینه، اجرای طرح ملی شدن صنعت نفت بود. بدنبال شكایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح شكایت مزبور در شورای امنیت سازمان ملل، دكتر مصدق عازم نیویورك شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت. در بازگشت به ایران سفری نیز به مصر كرد و در آنجا مورد استقبال پر شكوه ملت مصر قرار گرفت.
انتخابات دروه هفدهم مجلس بخاطر دخالتهای ارتشیان و دربار به تشنج كشید و كار بجایی رسید كه پس از انتخاب 80 نماینده، دكتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزههای باقی مانده را صادر كرد. دكتر مصدق برای جلوگیری از كارشكنیهای ارتش از شاه درخواست كرد اداره وزارت جنگ را به دولت بسپارد.
این درخواست از طرف شاه رد شد و به همین دلیل دكتر مصدق در 25 تیرماه 1331 از مقام نخستوزیری استعفا كرد. یك روز بعد، مجلس قوامالسلطنه را به نخستوزیری انتخاب كرد و قوامالسلطنه با صدور بیانیه شدیداللحنی نخستوزیری خود را اعلام نمود.
مردم كه از بركناری دكتر مصدق شدیدا خشمگین بودند، در پی چهار روز تظاهرات و قیامهای پیوسته در حمایت از دكتر مصدق، موفق به ساقط كردن دولت قوام شدند و در 30 تیر 1331 دكتر مصدق بار دیگر به مقام نخستوزیری ایران رسید.
در روز 9 اسفند ماه 1331 دربار با كمك عدهای از روحانیون، افسران اخراجی و اراذل و اوباش تصمیم به اجرای طرح توطئهای علیه مصدق گرفتند تا او را از بین ببرند.
نقشه از این قرار بود كه شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پایتخت خارج شود و اعلام دارد كه این خواسته دكتر مصدق است. اراذل و اوباش وابسته به دربار هم به بهانه جلوگیری از سفر شاه در مقابل كاخ شاه تظاهرات برپا كنند و هنگام خروج دكتر مصدق از دربار وی را به قتل برسانند.
ولی از آنجاییكه مصدق از نقشه اطلاع یافت توانست جان سالم بدر برد و توطئه با شكست روبرو شد. با این حال همان زمان، سرتیپ افشار طوس رئیس وفادار شهربانی دكتر مصدق، بوسیله عمال دربار و افسران اخراجی به طرز وحشیانهای به قتل رسید.
بعلت اختلافات شدید مجلس با دولت دكتر مصدق، و بدنبال استعفای بسیاری از نمایندگان مجلس، دولت اقدام به برگزاری همهپرسی در سطح كشور نكرد تا مردم به انحلال یا عدم انحلال مجلس رای دهند.
در این همهپرسی كه البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستانها، و همچنین جدا بودن محل صندوقهای مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسیاری از منتقدان قرار گرفت؛ در حدود دو میلیون ایرانی به انحلال مجلس رای مثبت دادند و مجلس در روز 23 مرداد 1332 رسما منحل شد.
در روز 25 مرداد 1332 طبق نقشهای كه بعدها مشخص شد سازمانهای جاسوسی آمریكا و انگلیس برای براندازی دولت مصدق كشیده بودند، شاه دستور عزل دكتر مصدق را صادر نمود و رئیس گارد سلطنتی خویش، سرهنگ نصیری را موظف نمود تا با محاصره خانه نخستوزیر فرمان را به وی تحویل دهد. همچنین نیروهایی از گارد سلطنتی مامور بازداشت عدهای از وزرای دكتر مصدق شدند.
ولی نیروهای محافظ نخستوزیری در یك حركت غافلگیركننده رئیس گارد سلطنتی و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت نمودند و نقشه كودتای 25 مرداد به شكست انجامید.
در روز 28 مرداد ماه 1332 دولتهای آمریكا و انگلیس با اجرای نقشه دقیقتری دست به كودتای دیگری علیه دولت ملی دكتر مصدق زدند كه اینبار باعث سقوط دولت وی شد. در این روز سازمان سیا با دادن پول به ارتشیان و اراذل و اوباش تهران آنها را به خیابانها كشاند.
بدلیل خیانت رئیس شهربانی و بیتوجهی رئیس ستاد ارتش دولت مصدق، كودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه دكتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین، گارد محافظ نخستوزیری را نابود كنند و خانه وی را پس از غارت كردن به آتش بكشانند.
ولی دكتر مصدق موفق شد به همراه یاران خود از نردبان استفاده كند و به خانه همسایه پناه ببرد. در این كودتا گروهی از یاران سابق دكتر مصدق نیز دخالت داشتند و همزمان اعضای حزب كمونیست توده كه در روزهای 26 و 27 مرداد به بهانه هواداری از دكتر مصدق دست به راهپیمایی زده بودند، در روز 28 مرداد هیچ عملی بر ضد كودتاچیان انجام ندادند.
با پیروزی كودتا، در روز 29 مرداد دكتر مصدق و یارانش خود را به حكومت كودتا به رهبری سپهبد زاهدی تسلیم كردند. دكتر مصدق بعدها در دادگاه نظامی، با برملا كردن اسرار كودتای 25 و 28 مرداد چهره كودتاچیان را نزد جهانیان رسوا كرد اما در پایان دادگاه وی را به 3 سال زندان محكوم كردند و پس از گذراندن 3 سال زندان،
دكتر مصدق به ملك خود در احمد آباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت همانجا ماند. در سال 1342 همسر دكتر مصدق، خانم ضیاالسلطنه، در سن 84 سالگی درگذشت و دكتر مصدق را بیش از پیش در غم فرو برد. حاصل ازدواج وی و دكتر مصدق 2 پسر و 3 دختر بود.
در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ ساعت ۶ صبح دكتر محمد مصدق به دنبال یك دوره طولانی بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. او وصیت كرده بود پیكرش را كنار كشتهشدگان ۳۰ تیر در «آرامگاه ابنبابویه» دفن كنند، ولی با مخالفت شاه چنین نشد و او در یكی از اتاقهای خانهاش در احمدآباد به خاك سپرده شد.
در سالهای حكومت محمدرضا پهلوی برگزاری مراسم بزرگداشت دكتر محمد مصدق از سوی حكومت وقت ممنوع اعلام شد اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ 15 اسفند 57 یكی از بزرگترین گردهماییهای سیاسی در سالروز درگذشت رهبر نهضت ملی نفت بر مزار وی در احمدآباد برگزار شد. در این مراسم كه آیتالله طالقانی سخنران آن بود، به نوشته روزنامه اطلاعات یك میلیون نفر به احمدآباد رفتند.
اطلاعات در شماره همان روز در توصیف این مراسم نوشت: «امروز ایران پس از دوازده سال خون دل خوردن و خاموشی بخاطر عجز از برپایی مراسم تجلیل از شادروان دكتر محمد مصدق رهبر ملی خود باشكوهی خیره كننده یاد آن بزرگ مرد تاریخ مبارزات ضد استعماری ملل شرق را گرامی داشت. مراسم تجلیل از این ابرمرد چندان باشكوه بود كه بیشك پرتو پرجلالش قرون متمادی بر صفحات تاریخ جدید ایران پرتو خیره كنندهای داشت.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر