۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

! انقلابیونی که محو شدند

چند وقت پیش برای ساخت مستندی درباره اشغال سفارت آمریکا درتهران دست به دامن تلویزیون فرانسه شدم و رفتم از آرشیو آنها استفاده کنم در لابلای فیلمها و مصاحبه ها فیلمی بود از عاشورای سال پنجاه و هشت در سفارت آمریکا که ظاهرا دو سه ماهی از اشغال سفارت گذشته بود ، جوانی که که بقول معروف کپ دانشجویان انقلابی آن روزها بود با عینکی با قاب سیاه بزرگ و پیراهنی روی شلوار و ریشی و مویی کوتاه ، یعنی قیافه اصل انقلابی و تیپ چپ آن سالها ! پشت عکس بزرگی از آیه الله خمینی ایستاده بود و رو به مردم و دانشجویان اشغالگر سخنرانی می کرد ( مطمئن نیستم ولی زیاد شباهت داشت به آقای رضا سیف اللهی ) ، سخنرانی درباره اشغال سفارت و اینکه انقلاب دوم بوده و چه اسنادی کشف شده و ... در آخر هم گفت که چون روز عاشورا است چند دقیقه ای هم نوحه می خواند و همانجوری که ایستاده بود عینکش را برداشت و چشمش را بست و شروع کرد به روضه خوانی ، روضه حضرت قاسم و حاضرین هم شروع کردن به گریه کردن و بعد روضه هم شروع کرد به نوحه خوانی و مردم هم سینه می زدند که البته نوحه خوانی این دانشجوی انقلابی هیچ شباهتی به نوحه ها و روضه های همیشگی عاشورایی نداشت که نوحه ای بود در محکومیت جنایات آمریکا و شیطان بزرگ و استکبار جهانی واز انقلاب ایران و اشغال لانه جاسوسی تمجید کردن وپس از هر چند بیتی هم از سینه زنان می خواست که جوابش را بلند بدهند و دم بگیرند که : «کار آمریکا بود - نقشه‌ی سیا بود - مرگ به کارتر - مرگ به کارتر».
وقتی دوربین به سراغ جمعیت می رفت و افراد سینه زن و شرکت کننده در این مراسم را نشان می داد همه جور آدمی بود پیر و جوان و زن و مرد و تعدادی هم کودک و نوجوان در میان زنها تعدادی با روسری های رنگی گره زده بر زیر گلو هم دیده می شد و فکر کنم در انتهای جمعیت چند بی حجاب هم نشسته بودند ، نمی دانم چرا منی که این روزها از دیدن آدمهای اینچنینی که شعار می دهند و تلویزیون نشانشان می دهد و مرگ بر مرگ بر میگویند زیاد خوشم نمی آید شاید منزجر کننده باشد برایم ولی تا ساعتی مجذوب این فیلم شدم و از این فیلم خوشم آمد اصلا کاری به اشغال سفارت آمریکا و بد و خوبی اش ندارم فضا و حال و هوای این مراسم خیلی واقعی بود و مثلا با فیلمهایی که این روزها از هیات های مذهبی و تجمعات کنونی مذهبی و نماز جمعه و جماعات دیده می شود خیلی فرق داشت ، یه جورایی به دلم نشست و منو برد به خاطرات تیره و تاری که از انقلاب و اون روزها داشتم .
وقتی این فیلم را می دیدی می فهمیدی جماعت حاضر از سر ترس و یا اجبار و ریا و دروغ و تکلیف و ترس از حراست اداره یا فلان جا نیامده اند اینجا بنشینند و سینه بزنند یا شعار بدهند ، خودشان بودند و خودشان که خیلی هم پرشور و داغ بودند ، بعضی گریه می کردند ، بعضی از جوانها هنوز برق خوشحالی از اشغال سفارت در چشمانشان بود و بعضی هم با شور و شر هر چه تمامتر سینه می‌زدند،و تعدادی هم مشت‌هاشان را گره کرده بودند و طوری دست‌هاو مشت‌هایشان را بالا می آوردند بسمت دوربین های خبرنگاران و فیلمبرداران که انگار الان یا کارتر فیلمبردار است و یا تنها بیننده این فیلمها آمریکا و سیا و کارتر هستند ! نمی دانم امروز چه برسر آن جمع رفته است و چه فکر می کنند و کجا هستند و شاید بسیاری شان هم مثل دانشجویان پیرو خط امام آن روزها که این روزها دوران سن پختگی را هم بسر گذرانده اند گاها از آن اقدام ابراز پشیمانی کنند و یا در صدد توجیه و رفع و رجوی آن برمی آیند، باشند یا اینکه اصلا از انقلاب امروزی دلزده شده اند یا که نه شاید همچنان دشمن اصلی را آمریکا می دانند اما هرچه که بود آن روزها احساس می کنم صادقانه ترین انسانها همان انقلابیون جوان سینه زن بودند !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر