شش
دههی گذشته دوران تاریکی برای لیبرالیسم اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و
سیاسی در فضای فرهنگی، جامعهی سیاسی و حکومت ایران بودهاند. ملیگرایان
مذهبی و سوسیالیست، اسلامگرایان، مارکسیستها و سوسیال دمکراتهای ایرانی
در نفی و رد مبانی لیبرالیسم با هم توافق داشته و حتی در نفی لیبرالیسم با
هم مسابقه گذاشتهاند و با همکاری یکدیگر مبارزهی بیامانی را در نظر و
عمل با مبانی لیبرالیسم به پیش بردهاند. آنها در دههی پنجاه لیبرالیسم را
با حکومت پهلوی و در دهههای بعد لیبرالیسم را با امپریالیسم یکی معرفی
کرده و با آنچه به درستی نمیشناختند به مبارزه پرداختند. همچنین علیرغم
این خلطها، راه را برای فعالیت لیبرالها در ایران بستند.
حتی
آن دسته از روشنفکران مذهبی که از جریان اسلامگرایی و آن دسته از
مارکسیستهایی که از سوسیالیسم روسی در دههی هفتاد خورشیدی فاصله گرفتند
علیرغم وجود زمینه برای طرح ایدههای لیبرالیسم فرهنگی و اجتماعی، همچنان
فاصلهی خود را با همهی مظاهر لیبرالیسم حفظ کردند. آنها با سانسور به
روش حاکمان مخالفت میکردند اما هرگونه سانسور را به طور کلی نفی نکردند؛
اقتصاد دولتی و رانتی را نفی میکردند اما حاضر نبودند به بازار آزاد و
رقابتی تن در دهند؛ اِعمال حجاب اجباری به روش حاکمان را به نقد می کشیدند
اما حجاب اجباری را به طور کلی نفی نمیکردند؛ اِعمال محدودیت بر زنان به
روش حکومت را نفی میکردند اما زن را صاحب بدن و مختار در پوشش معرفی
نمیکردند. آنها نمیخواستند که همهی برچسبهایی را که بر لیبرالها برای
چند دهه زده بودند یکباره نصیب خود آنها شود.
ظرفیتها
اما
جهنمی که اسلامگرایان ساختند (البته با استفاده از برخی آرای
سوسیالیستها در حوزهی اقتصاد مثل برنامهریزی از بالا و متورم کردن دولت،
فاشیستها در حوزهی سیاست مثل ارعاب و کنترل همگانی، و کمونیستها در
حوزهی جامعه و فرهنگ مثل مهندسی فرهنگ توسط دولت و دخالت هر روزهی دولت
در فرایند تولید و توزیع کالاها و خدمات فرهنگی) زمینه را برای توجه به
لیبرالیسم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در دههی هفتاد به بعد فراهم آورد تا
آنجا که امروز جریان لیبرالیسم در همهی عرصهها مدافعانی جدی در میان
ایرانیان داخل و خارج کشور بالاخص نسل جوان دارد.
امروز
آرای لیبرالهای ایرانی به عنوان یکی از بدیلهای وضعیت موجود در گسترهی
عمومی خوانده و بیش از گذشته توسط بخشهای قابل توجهی از جامعه فهمیده
میشود. حتی در رسانههای اقتدارگرایان نیز برخی از ایدههای لیبرال (مثل
ضرورت کوچکسازی دولت و کاهش نقش آن در حوزهی اقتصاد) تکرار میشود.
امروز
بخش قابل توجهی از ایرانیان با ایدهی بنیادین لیبرالیسم یعنی درک این
نکته که “فرد” و آزادیها و ظرفیتهایش بیش از طرحهایی که متمرکز بر هویت
جمعی هستند میتواند به خیر عمومی و فردی منجر شود آشنا هستند. در حوزههای
فرهنگی و اجتماعی و سیاسی به دلیل تمامیتگرایی حکومت و چشیدن مزهی
رفتارهای ضد لیبرال توسط اکثریت جامعه، افراد حتی آمادگی بیشتری را برای
دادن شانس حکومت به ایدههای لیبرال دارند. اما علیرغم این پیشرفتها،
لیبرالهای ایرانی در عرضهی سیاستها و راهبردهای لیبرالی بدیل برای
ادارهی جامعه، کوتاهی داشتهاند. حتی دستاوردهای لیبرالیسم در جوامعی که
با نظام لیبرال دمکراسی اداره میشوند به فارسیزبانان به درستی و به موقع
انتقال داده نشده است.
سه موتور محرکهی لیبرالیسم
علم
تجربی، منافع شخصی و آرمانهای لیبرال هر سه میتوانند موتور محرکهی
اجرای دیدگاههای لیبرال دمکرات در جامعهی ایران باشند و مردم ایران را به
مبارزه برای تحقق آزادیگرایی و دمکراسی تشویق کنند. علمی بودن سوسیالیسم
هرگز باور نشده است. اسلامگرایی حتی مدعای علمی بودن را پس از دههی پنجاه
و کسب قدرت کنار گذاشت. سوسیالیستها از دفاع از منافع شخصی نیز
شرمندهاند و اسلامگرایان با نفی منافع شخصی شهروندان معمولی (ضد اخلاقی
جلوه دادن آن)، منافع شخصی خود را خواست خدا و شریعت معرفی میکنند.
همچنین آرمانهای سوسیالیستی و اسلامگرایانه، تجربههای سیاهی را برای
بسیاری از ملتها به بار آوردهاند. اما با این حال لیبرالهای ایرانی به
گونهای عمل نکردهاند که جای خالی آنها هر جا که بحثی در مورد سیاست و
راهبرد وجود دارد -در صورت غیبت- احساس شود.
موانع
آزادی
و تقدم فرد ایدههایی نیستند که افراد بتوانند مستقیما با آنها مخالفت
کنند بلکه آنها معمولا در پای دیگر ارزشهایی مثل امنیت یا عدالت یا
معنویت قربانی میشوند. سوسیالیسم وعدهی عدالت اجتماعی و کاهش فقر میدهد
اما این را به هزینهی ثروت انباشتهی دیگران انجام میدهد اما لیبرالها
محصول دسترنج یکی را ابزار خوشبختی دیگران قرار نمیدهند. اسلامگرایان نیز
وعدهی معنویت و عدالت اجتماعی میدهند در حالی که مبانی اندیشهی آنها
(نفی فردیت و پیگیری امتیازات اقشار حاکم و بالاخص روحانیت) نافی آنهاست.
دولت کوچک و محدود
برنامهای
که میتواند لیبرالها را از پشتیبانی عمومی در ایران برخوردار سازد (پس
از حذف جمهوری اسلامی و موانعی که برای رقابت همهی نیروهای سیاسی در
شرایطی منصفانه و آزاد ایجاد کرده) کوچک و محدودسازی دولت است. این برنامه
میتواند پشتیبانی همهی کسانی را که با اقتصاد دولتی، فرهنگ دولتی و سیاست
دولتی در ایران مخالف هستند به همراه داشته باشد. سوء مدیریت، فساد
گسترده، بحرانهای مسلسلوار اقتصادی و فشار تحریمها زمینهی مناسبی برای
کوچکسازی دولت ایجاد کردهاند.
با
کوچک شدن حکومت و دولت، پایگاههای بسیج بسته خواهند شد؛ ادارههای مرتبط
با سانسور، فیلترینگ و ارسال پارازیت تعطیل خواهند شد؛ سپاه در ارتش ادغام
خواهد شد؛ رستههای سرکوب جوانان و زنان در خیابانها تعطیل خواهد شد؛
شرکتهای دولتی و بنیادها در مزایدههای شفاف و رقابتی به مردم عادی (و نه
نزدیکان حکومت با وامهای بانکی دولتی) واگذار خواهد شد؛ رادیو و تلویزیون
دولتی و صدها نشریه و روزنامه و وبسایت دولتی تعطیل خواهد شد؛ و به طور
کلی همهی تشکیلات دولتی که خدمات پایه (آموزش، بهداشت، تحقیق و توسعه،
امنیت، روابط خارجی) به مردم عرضه نمیکنند جای خود را به شرکتهای خصوصی و
نهادهای بخش عمومی (شهرداریها و نهادهای منطقهای منتخب مردم) خواهند
داد.
پذیرایی
عمومی این ایده میتواند به تعطیلی سازمان حج و زیارت (مردم برای سفر به
آقا بالاسر نیاز ندارند)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان فرهنگ و
ارتباطات اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، نمازخانههای ادارات دولتی در
کنار قطع بودجهی دولتی تمام نهادهای دینی منجر شود. راه نهادینهی خلاصی
از تمامیتطلبی حکومت، جمع کردن بساط امتیازات روحانیت و سپاهیان و حذف
حضور ایدئولوژی اسلامگرایی در دولت، کوچک کردن و محدود کردن دامنهی عمل
آن است.
دیگر توجیهی ندارند
لیبرالهای
ایرانی اگر امروز از امکان سازماندهی و شکل دادن به نهادهای مدافع و معرف
لیبرالیسم در داخل کشور محروم هستند در دنیای رسانهها محدودیتی ندارند.
آنها هم میتوانند رویدادها و اخبار کشورها و هم تحلیلهای روز و هم ادبیات
کلاسیک و روز لیبرالیسم را متمرکز بر ایدهی کوچک و محدودسازی دولت و در
برابر آن قدرتمندسازی مردم (از مجرای نهادهای مدنی، رسانههای آزاد،
شرکتهای خصوصی، و تجارت آزاد) در اختیار مخاطبان خود قرار دهند. در حوزهی
آموزش نیز بسیاری از نظریههای لیبرالها را میتوان در دنیای مجازی به
ایرانیان آموزش داد. از این جهت در حوزهی آموزش و اطلاعرسانی و
آگاهیبخشی، کوتاهیهای لیبرالهای ایرانی را نمیتوان با سرکوب حکومت
توجیه کرد.
آرمانهای تاریک و دشمنان موهوم
ورشکستگی
اسلامگرایی و سوسیالیسم در روزگار ما البته بدین معنا نیست که این دو
ایدئولوژی -با سابقهی له کردن افراد برای اهدافی که نه جمعی بلکه محفلی و
گروهی بودهاند- با عناصر و مولفههایشان دیگر حضور اجتماعی ندارند یا
نخواهند داشت. این دو ایدئولوژی همچنان میتوانند از میان کسانی که
درماندهاند و راه گریزی نمیشناسند افرادی را استخدام کنند. از این جهت
کار لیبرالها در دفاع از آزادیهای فردی و کرامت انسان هیچگاه تمام
نمیشود چون همیشه افرادی هستند که میخواهند دیگران را در استخدام خود
بگیرند و برای این استخدام آرمانهای تاریک و دشمنان موهوم میسازند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر