۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

جامعه جهانی باید به حمایت از دمکراسی خواهان در ایران بپردازد

بهروز بهبودی

جامعه جهانی باید به حمایت از دمکراسی خواهان در ایران بپردازد
دکتر بهروز بهبودی
تاریخ تحولات سیاسی در کشورها و مناطق مختلف جهان این واقعیت را به اثبات رسانده که فروپاشی و سرنگونی، سرنوشت ناگزیر کلیه حکومت‌های دیکتاتوری در اشکال گوناگون آن است. دیکتاتوری‌ها از آن جا که با خواست و اراده عمومی ملت‌ها هم‌خوانی ندارند و صرفاً با زورگویی و فشار و سرکوب بر مردم حکومت می‌کنند، سرانجام در مقابل ارادۀ ملت‌ها فرو می‌ریزند و به آن جایگاه معروف تاریخ سرازیر می‌شوند. نیازی به بررسی تحولات تاریخی در قرون و اعصار گذشته نیست. می‌توانیم تاریخ معاصر و دورانی را که همچنان در یادها باقی مانده است در نظر آوریم. حکومت کمونیستی در شوروی سابق که برخاسته از یک انقلاب سوسیالیستی بود، با همۀ توانایی‌هایی که به دست آورده بود و چندین دهه به عنوان یکی از ابرقدرت‌های جهان به حاکمیت خویش ادامه می‌داد، به لحاظ اینکه در داخل کشور دمکراسی را زیر پا نهاده و مردم را از حقوق فردی و اجتماعی خویش محروم کرده بود، به رغم سرکوب و فشار گسترده‌ای که در مقابل مردم به کار می‌برد، نهایتاً بعد از هفتاد سال سقوط کرد و به تاریخ پیوست. بعد از این رویداد بزرگ، شاهد فروپاشی نظام‌های حکومتی وابسته به شوروی پیشین در کشورهای اروپای شرقی بوده‌ایم که حکومت آنها یکی پس از دیگری سرنگون شد. و هنوز شانزده هفده سالی از آن دوران نگذشته که امروز شاهد سقوط نظام‌های دیکتاتوری در کشورهای منطقۀ خاورمیانه و آفریقا هستیم. در حال حاضر دیکتاتوری‌ها در مصر و تونس و لیبی سقوط کرده و این کشورها وارد مرحله انتقال و گذار شده‌اند و بی‌تردید به زودی نوبت سایر نظام‌های دیکتاتوری دیگر نیز فراخواهدر سید.
سقوط دیکتاتوری‌ها البته فصل مهمی در تاریخ هر کشور است امّا همانگونه که پیش از این اشاره کرده‌ایم، مهم‌تر از آن این است که مرحله انتقال و گذار به گونه‌ای پشت سر گذاشته شود که یک دیکتاتوری نوین به جای حکومت دیکتاتوری پیشین برقرار نگردد. عبور از این مرحله حساس، معضلات و پیچیدگی‌های خاص خود را دارد که با توجه به بافت و مشخصات هر جامعه، شرایط و اقتضائات گوناگونی را پدید می‌آورد و نمی‌توان نسخه واحدی برای همه آنها پیچید. امّا مهم‌ترین مسأله این است که بعد از فروپاشی یک نظام دیکتاتوری، حرکت به سوی ایجاد یک نظام دمکراتیک و تکامل تدریجی آن آغاز شود. تنها در یک حکومت دمکراتیک است که هم مردم از آزادی‌ها و حق حاکمیت خود برخوردار می‌شوند و امکان شکوفایی خلاقیت‌ها و استعدادها فراهم می‌گردد و هرکس به سهم خود نقشی در پیشرفت امور به  دست می‌گیرد، هم شرایط مطلوب برای روابط دوستانه و عادلانه با جامعه جهانی فراهم می‌شود، و هم نظام حکومتی به لحاظ ماهیت دمکراتیک خود امکان تکامل و تطبیق خود با شرایط گوناگون را پیدا می‌کند و بی‌نیاز از جنگ و ستیز به حیات خود ادامه می‌دهد.
تحولات کشورهای غربی در دوران پس از قرون وسطی و حکومت هزار ساله کلیساها و کشیش‌ها، حاکی از آن است که جوامع غربی دوره سیصد چهارصد ساله پرمرارت و سختی را تجربه کردند تا توانستند به دمکراسی دسترسی پیدا کنند. امروزه به دلیل پیشرفت و گستردگی ارتباطات و امکان مبادله سریع اطلاعات و آگاهی‌ها، این دوره گذار به نحو بارزی کوتاه شده است. کشورهای بلوک شرق، از شوروی گرفته تا لهستان و جمهوری چک، گرچه بلافاصله پس از سقوط حکومت‌های دیکتاتوری به دمکراسی دست نیافتند ولی هر یک با گذشت کمتر از یک دهه توانستند راه خود را به سوی دمکراسی بگشایند و حرکت خویش به سوی یک حکومت و جامعه دمکراتیک را آغاز کنند. این امیدواری وجود دارد که در آن تعداد از کشورهای منطقه ـ و آخرین آن لیبی ـ نیز، این گذار به دمکراسی در مدت کوتاه‌تری انجام شود.
برخی از چهره‌ها و شخصیت‌های سیاسی در کشورهای منطقه، به ویژه آنهایی که قصد دارند بعد از سقوط حکومت‌های دیکتاتوری، نوع دیگری از یک حکومت تمامیت خواه و انحصارطلب را برقرار سازند، بعضاً به این بهانه‌ها متوسل می‌شوند که چون اکثریت مردم این کشورها، مسلمان هستند و از آن جا که موازین و سنن اسلامی با آموزه‌های دمکراسی مغایرت دارد، لذا امکان استقرار حکومتی دمکراتیک وجود ندارد و در بهترین صورت، پیشنهاد می‌کنند که در این ممالک باید «مردمسالاری دینی» حاکم شود. سید علی خامنه‌ای اخیراً در سخنانی که متضمن حملات شدید به آمریکا و جهان غرب بود، بر همین مفهوم تاکید کرد و «مردمسالاری دینی» را مطلوبترین شکل حکومت خواند. امّا به رغم اینگونه بهانه‌ها و معذورات که هیچ انگیزه‌ای جز توجیه عملکرد نظام دیکتاتوری و هدفی جز تداوم فشار و سرکوب ندارد، باید گفت که دمکراسی نه مختص مسیحیان است ونه به رنگ پوست و نژاد انسانها بستگی دارد و نه ارتباطی به سنت‌ها و آئین‌های ملی و غیره پیدا می‌کند. کره شمالی و کره جنوبی، آلمان غربی و شرقی، نمونه‌های شاخصی هستند که نشان می‌دهند در یک منطقه با زمینه‌ها و خصوصیات همسان، می‌توان هم حکومت دمکراتیک برقرار ساخت و هم حکومت دیکتاتوری.
مسأله دیگر این که در جهان امروز که به دلیل ارتباطات گسترده و وسیع میان کشورها، در واقع دنیا به یک دهکده تبدیل شده و ممالک مختلف جهان تنها در تعامل و همکاری با یکدیگر می‌توانند به حیات خود ادامه دهند، سرنگونی و سقوط حکومت‌های دیکتاتوری بدون حمایت و معاضدت جامعه جهانی امکان‌پذیر نیست. از آن جا که دیکتاتوری‌ها، مبارزات آزادی‌خواهانه مردم را سرکوب می‌کنند و سیستمی پلیسی و امنیتی برقرار می‌سازند، مردم بدون حمایت‌های بین‌المللی قادر به سرنگونی حکومت نیستند و بسته به میزان فشار و سرکوب بیرحمانه‌ای که اعمال می‌شود، کار مردم در مبارزه با دیکتاتوری‌ها نیز مشکل‌تر می‌گردد. لذا مردم این کشورها دست کم به پشتیبانی سیاسی و تبلیغاتی جامعه جهانی نیازمند هستند. نه تنها در مرحله سرنگونی نظام‌های دیکتاتوری چنین حمایت‌هایی مورد نیاز است، بلکه مردم این کشورها در مرحله گذار از دیکتاتوری به دمکراسی به این حمایت‌ها نیاز دارند.
در مورد کشور عزیزمان، مردم ایران که مبارزات آزادیخواهانه را از بیش از یکصد سال قبل با انقلاب مشروطه آغاز کرده و در این یکصد ساله تلاش مستمری برای دستیابی به آزادی و دمکراسی به کار برده‌اند، نه تنها در مقایسه با مردم کشورهای منطقه بلکه در مقایسه با کشورهای غربی نیز، رشد سیاسی کافی به دست آورده‌اند و شایستگی و استحقاق دسترسی به دمکراسی را دارند. گرچه جمهوری اسلامی در طول حاکمیت سی و دو ساله خود تمامی آزادی‌های فردی و اجتماعی را سرکوب کرده و اختناق کامل برقرار ساخته است، ولی همین سرکوب‌ها و فشارها مردم ایران را بیش از پیش آبدیده کرده و آنان را در مبارزه خود مصمم‌تر ساخته است. بی‌تردید دوران فروپاشی و سقوط نظام مذهبی حاکم فرا خواهد رسید و مردم ما نیز به مرحله انتقال و گذار وارد خواهند شد. و همانگونه که پیش از این توضیح داده‌ام می‌توانند با توافق و تفاهم بر سر اصولی مشخص، مقدمات برپایی یک نظام دمکراتیک را فراهم سازند.
امّا در هر حال برای گذار به دمکراسی، مردم ایران نیز به حمایت‌ها و پشتیبانی‌های جهان نیاز دارند. بخصوص در شرایط کنونی که رژیم حاکم به غیر از احزاب و سازمان‌های مذهبی امکان حیات و فعالیت به سایر احزاب و سازمان‌ها نداده است، طبعاً این احزاب مذهبی ـ که مروز با نظام حاکم به دلایل گوناگون زاویه پیدا کرده و با آن در تقابل قرار گرفته‌اند ـ سودای حکومتی مذهبی، با رنگ و لعاب دیگر را در سر می‌پرورانند و چنانچه نیروهای دمکراسی خواه نتوانند متحد و همبسته شوند و از حمایت بین‌المللی نیز بهره‌مند نگردند، ظهور حکومت مذهبی دیکتاتوری دیگر دور از تصور نیست.
خانم هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا اخیراً در مصاحبه با شبکه‌های تلویزیونی صدای آمریکا و بی.بی.سی، در توجیه عدم حمایت ایالات متحده از جنبش بزرگ مردم ایران که پس از تقلب انتخاباتی 22 خرداد 88 شکل گرفت، اظهار داشت که آمریکا قصد کمک و مساعدت به جنبش را داشت ولی از آنجا که رهبران جنبش از داخل ایران پیام‌هایی دادند که آمریکا خود را از این تحولات دور نگه دارد، لذا ما نتوانستیم از جنبش حمایت کنیم. او افزود قطعاً اگر در آینده جنبشی دیگر رخ دهد و رهبران آن ـ مانند رهبران مخالفان حکومت قذافی در لیبی ـ خواستار حمایت و پشتیبانی شوند، ایالات متحده دریغ نخواهد کرد.
در این جا فرصت پرداختن به زوایای گوناگون این توجیهات و معاذیر خانم کلینتون نیست. امّا در هر حال سخنان او حاکی از آن است که دولت دمکرات‌ها در آمریکا هنوز حساب مردم ایران را به طور کامل از حکومت جدا نکرده و هنوز به این باور نرسیده که برای حل مسأله ایران، به گونه‌ای که هم مردم از حقوق خود بهره‌مند شوند و هم جامعه جهانی از توطئه‌ها و آتش افروزی‌های رژیم اسلامی در منطقه، مخالفت با صلح اعراب و اسرائیل و حمایت از گروههای تروریستی در امان بماند، راهی بجز حمایت از دمکراسی خواهان ایران وجود ندارد. در جنبش دمکراسی خواهی عظیمی که پس از انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 88 شکل گرفت، مبارزان ایرانی با توجه به نامه نگاری باراک اوباما به سید علی خامنه‌ای، در شعارهای خود فریاد می‌زدند «اوباما، اوباما، یا با اونا یا با ما». دولت آمریکا این شعار را که در فضای ایران طنین انداز شده بود ناشنیده گرفت و بنا به گفته خانم کلینتون گوش به پیام رهبران جنبش ـ میرحسین موسوی و مهدی کروبی ـ سپرد که خواهان عدم حمایت آمریکا از جنبش بودند! بدین ترتیب دولت اوباما، در شرایطی که مردم به روشنی خواستار حمایت از جنبش دمکراسی خواهی بودند، گوش به پیام احتمالی شخصیت‌های سیاسی مشخصی سپرده بود که از درون این نظام برخاسته‌اند و با اساس نظام ولایت فقیه موافقت دارند و به صراحت هم گفته‌اند که قصد دارند نظام حاکم را به «دوران طلایی امام خمینی» بازگردانند. آیا آمریکا قصد داشت به این مبارزان کمک و یاری برساند که تازه ایران به دوران خمینی که سرآغاز همه معضلات است باز گردد؟ در این صورت باید گفت همان بهتر که آمریکا امکان پشتیبانی از جنبش 88 را پیدا نکرد.
سخن پایانی اینکه جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران به خلاف آنچه رهبران رژیم اسلامی ادعا می‌کنند خاموش نشده و همچنان پرتحرک و پویا، ادامه دارد. دیر نخواهد بود که قیامی سراسری علیه نظام حکم بار دیگر در ایران به ظهور برسد که قطعاً قیامی متکثر با گرایش‌های گوناگون مذهبی و سیاسی خواهد بود. برعهده آمریکا و اروپا، و به طور کلی جامعه جهانی است که با وقوع این قیام، صرفاً از گروهها و سازمان‌هایی حمایت کنند که درصدد برقراری دمکراسی در ایران هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر